🌻🌻حضرت فاطمه بنت اسد 🌻🌻
#ادامه_دارد
علت این که عمامه و لباس خود را #کفن او کردم این بود که روزی درباره #برهنه بودن مردم در روز قیامت صحبت کردم ، فاطمه فریاد کشید و از برهنگی و رسوایی در روز قیامت #نگران شد ، با لباس خودم او را کفن کردم تا در روز قیامت #پوشیده شود و کفنش #نپوسد ، و چون از سوال قبر می ترسید در قبرش #خوابیدم . خداوند دریچه ای از #بهشت به قبر او گشود و قبر او باغی از #باغهای بهشت گردید . (( این بانوی معظمه در سن شصت و پنج یا هفتاد سالگی در سال چهارم هجری از دنیا رحلت نمود و در قبرستان #بقیع نزدیک قبور ائمه مدفون می باشد . ))
🕊🕊🕊🌸🌸🌸🕊🕊🕊
🎙مارو به دوستانتون معرفی کنید🗣
👇👇👇👇
https://eitaa.com/maktabmortezaali
مکتب مرتضی علی (صلوات الله علیه)
🦁دفن شیر توسط امیرالمؤمنین صلواةالله علیه و گریه ایشان بر امام حسین علیه السلام (بلا غسل و لاکفن)🥀
عمار یاسر نقل می کند که من با یکصدهزار نفر ملازم و همرکاب شاه اولیاء حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام بودیم که به #صفین می رفتیم.
در بین راه غرائب و #عجائب بسیار از حضرت دیدیم از آن جمله عبور ما از جزیره ای شد ناگاه دیدیم مقدمهء لشکر امیرالمؤمنین بر هم خورد #غلغله در میان سپاه افتاد.
🌴 امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: یاران چه خبر است؟
عرض کردند: قربانت در این مکان بیشه ای است و از میان این بیشه #شیری بیرون آمده با نهایت سطوت و منتهای #هیبت قصد لشکر دارد.
🌴شیر خدا فرمود: راه دهید تا ببینم که شیر از چه جهت از میان بیشه بیرون آمده و قصد لشکر مرا دارد.
💠اصحاب کوچه راه دادند آن جناب مثل آفتاب از طرف سپاه بیرون آمد ؛
همینکه چشم شیر بر #شیرخدا افتاد تبصبص کرد و دم بر زمین می مالید صورت به خاک کشید و اظهار #کوچکی کرد. خود را به #دلدل امیرالمؤمنین علیه السلام رساند و صورت بر سم دلدل گذارد و آنقدر #گریه کرد که از اشک وی سم #دلدل تر شد بعد سر برداشته و با حضرت عرض حال کرد.
🌴حضرت به شیر فرمود: #حاجت تو برآورده شد.
💠تمام لشکر دیدند آن شیر سر فرود آورد روی به جزیره نهاد و اصحاب عرض کردند: این شیر و حاجت وی چه بود؟
🌴فرمود: این شیر مدتی است که در میان این بیشه #مسکن دارد از خدا درخواست نموده بود که چشمش بر #جمال بی مثال من افتد. #هاتفی به او نداد داد: ای شیر در این بیشه باش که روزی حضرت #امیرالمؤمنین علیه السلام از این سرزمین #عبور خواهد کرد و چشم تو به جمال او روشن و #منور گردد.اما اینکه من به او فرمودم برو که حاجتت برآورده شد، حاجتش این بود که گفت: ای مولا! دیگر آرزوئی ندارم و دلم از زندگی دنیا سیر شده، #اذن به عزرائیل دهید مرا #قبض روح کند.
من به او گفتم: برو حاجت تو برآورده شد. پس رو فرمود به جویزه بن صیداوی که اذان گوی حضرت بود و فرمود ای جویره از جانب من نیابت کن.
💠 عرض کرد: آقا چه کنم؟ فرمود از عقب این شیر می روی می بینی که میان بیشه می رود و بر بالای تلی بر می آید و دست و پا به #قبله دراز کرده و جان می دهد. تواز جانب من آن شیر را در لفافه بپیچ #قبری را برای او حفر می کنی و شیر را به خاک می سپاری. جویره می گوید من به امر حضرت از قفای شیر می رفتم دیدم بالای تل برآمد و دست و پا به قبله دراز کرده و جان داد. من قبری از برای شیر حفر کردم خواستم شیر را در قبر بگذارم دیدم صدائی از عقب سر بلند شد که ای جویره!دست نگه دار من خود آمدم. نظر کردم دیدم حضرت امیرالمؤمنین تشریف آوردند. و خود به دست مبارکش شیر را بخاک سپردند. بر بالای قبرر نشست زار زار مثل ابر بهار گریه کرد. جویره گوید: من عرض کردم: آقا از برای حیوانات گریه می کنی؟
🌴 حضرت فرمودند: ای جویره! به غیرت علی نگنجد بدن شیری را که بزرگ درندگان است #برهنه بماند. راضی نشدم که تو به خاک بسپاری خود آمدم. اما بنی امیه فرزندم #حسین را سه شبانه روز برهنه و #عریان روی خاک می اندازند نه غسلی و نه کفنی. ملقا ثلاثا بلاغسل و لا کفن.💔
📚ریاض القدس: ج۲، ص۱۹۴-۱۹۵٫
#معجزات_امیرالمؤمنین
🕊🕊🕊🌸🌸🌸🕊🕊🕊
🎙مارو به دوستانتون معرفی کنید🗣
👇👇👇👇
https://eitaa.com/maktabmortezaali
مکتب مرتضی علی (صلوات الله علیه)
👑گردنبند با برکت👑
🌤روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در مسجد نشسته بود و اصحاب به دورش حلقه زده بودند. #پیرمردی با لباسهای ژولیده و حالتی رقّتبار از راه رسید، #ضعف و پیری توان را از او ربوده بود، پیامبر به سویش رفت و جویای حالش شد.
آن مرد پاسخ داد: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، #فقیری پریشان حالم، #گرسنهام مرا طعام ده، #برهنه هستم مرا بپوشان، #بینوایم گرهی از کارم بگشا.
🌟 پیامبر فرمود:
اکنون چیزی ندارم ولی «راهنمای خیر چون انجامدهندهی آن است».
سپس او را به منزل #فاطمه علیهاالسلام راهنمایی کرد.
🕌پیرمرد فاصلهی کوتاه مسجد و خانهی فاطمه علیهاالسلام را طی کرد و دردش را برای او گفت. زهرا علیهاالسلام فرمود:
ما نیز اکنون در خانه چیزی نداریم، سپس #گردنبندی را که دختر حمزة بن عبدالمطلب به او #هدیّه کرده بود از گردن باز کرد و به پیرمرد فقیر داد و فرمود: این را بفروش انشاءاللَّه به خواستهات برسی.
🎖مرد بینوا گردنبند را گرفت و به مسجد آمد. پیامبر همچنان در میان اصحاب نشسته بود. عرض کرد:
ای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم، فاطمه علیهاالسلام این گردنبند را به من #احسان نمود تا آن را بفروشم و به مصرف #نیازمندیام برسانم.
پیامبر #گریست.
عمّار یاسر عرض کرد: یا رسولالله! آیا #اجازه میدهی من این گردنبند را بخرم؟
پیامبر فرمود: هر کس خریدارش باشد خدا او را #عذاب ننماید.
عمّار یاسر از اعرابی پرسید: گردنبند را چند میفروشی؟
مرد بینوا گفت: به غذایی از نان و گوشت که سیرم کند، لباسی که تنم را بپوشاند و یک دینار خرجی راه که مرا به خانهام برساند.
عمّار پاسخ داد: من این گردنبند را به بیست دینار طلا و غذا و لباسی و مرکبی از تو خریدم💰.
عمّار مرد را به خانه برد و او را سیر کرد، لباسی را به او پوشاند، او را بر مرکبی سوار کرد و بیست دینار طلا هم به او داد، آن گاه گردنبند را با مشک خوشبو ساخت و در پارچهای پیچید و به غلام خود گفت:
این را به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تقدیم کن، خودت را هم به او بخشیدم.🥺
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز غلام و گردنبند را به فاطمه بخشید.
غلام نزد فاطمه آمد. آن حضرت گردنبند را گرفت و به غلام فرمود: من تو را در راه خدا #آزاد کردم.
غلام #خندید. فاطمه علیهاالسلام راز خندهاش را پرسید. پاسخ داد:
🕊 ای دختر پیامبر! #برکت این گردنبند، مرا به خنده آورد که گرسنهای را #سیر کرد، برهنهای را #پوشاند، فقیری را #غنی نمود، پیادهای را #سوار نمود، بندهای را #آزاد کرد و عاقبت هم به سوی #صاحب خود برگشت.🕊
📚اگر نبود فاطمه:ص13تا14
💔ای جان عالمی به فدات
بی بی جان خدا لعنت کند دشمنان وقاتلین و غاصبین حقتان را و منکرین فضائلتان را💔
🕊🕊🕊🌸🌸🌸🕊🕊🕊
🎙مارو به دوستانتون معرفی کنید🗣
👇👇👇👇
https://eitaa.com/maktabmortezaali
مکتب مرتضی علی (صلوات الله علیه)