eitaa logo
مکتب مرتضی علی(صلوات الله علیه)
2.6هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
2 فایل
مولا امام كاظم عليه السلام: ظاهر مولا امام علي بشري است، و باطنشان لاهوتي است،و ايشان مقام رب العالمين هستند. تفسير البرهان؛ ج٤، ص ١٩٢ کپی‌آزاد ناشناس 👇🏻👇🏻👇🏻 https://abzarek.ir/service-p/msg/1970404 آیدی جهت ارسال مطالب مربوطه💌 @FEZZEKHATOON110
مشاهده در ایتا
دانلود
🌻🌻حضرت فاطمه بنت اسد 🌻🌻 علت این که عمامه و لباس خود را او کردم این بود که روزی درباره بودن مردم در روز قیامت صحبت کردم ، فاطمه فریاد کشید و از برهنگی و رسوایی در روز قیامت شد ، با لباس خودم او را کفن کردم تا در روز قیامت شود و کفنش ، و چون از سوال قبر می ترسید در قبرش . خداوند دریچه ای از به قبر او گشود و قبر او باغی از بهشت گردید . (( این بانوی معظمه در سن شصت و پنج یا هفتاد سالگی در سال چهارم هجری از دنیا رحلت نمود و در قبرستان نزدیک قبور ائمه مدفون می باشد . )) 🕊🕊🕊🌸🌸🌸🕊🕊🕊 🎙‌مارو به دوستانتون معرفی کنید🗣 👇👇👇👇 https://eitaa.com/maktabmortezaali مکتب مرتضی علی (صلوات الله علیه)
🦁دفن شیر توسط امیرالمؤمنین صلواةالله علیه و گریه ایشان بر امام حسین علیه السلام (بلا غسل و لاکفن)🥀 عمار یاسر نقل می کند که من با یکصدهزار نفر ملازم و همرکاب شاه اولیاء حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام بودیم که به می رفتیم. در بین راه غرائب و بسیار از حضرت دیدیم از آن جمله عبور ما از جزیره ای شد ناگاه دیدیم مقدمهء لشکر امیرالمؤمنین بر هم خورد در میان سپاه افتاد. 🌴 امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: یاران چه خبر است؟ عرض کردند: قربانت در این مکان بیشه ای است و از میان این بیشه بیرون آمده با نهایت سطوت و منتهای قصد لشکر دارد. 🌴شیر خدا فرمود: راه دهید تا ببینم که شیر از چه جهت از میان بیشه بیرون آمده و قصد لشکر مرا دارد. 💠اصحاب کوچه راه دادند آن جناب مثل آفتاب از طرف سپاه بیرون آمد ؛ همینکه چشم شیر بر افتاد تبصبص کرد و دم بر زمین می مالید صورت به خاک کشید و اظهار کرد. خود را به امیرالمؤمنین علیه السلام رساند و صورت بر سم دلدل گذارد و آنقدر کرد که از اشک وی سم تر شد بعد سر برداشته و با حضرت عرض حال کرد. 🌴حضرت به شیر فرمود: تو برآورده شد. 💠تمام لشکر دیدند آن شیر سر فرود آورد روی به جزیره نهاد و اصحاب عرض کردند: این شیر و حاجت وی چه بود؟ 🌴فرمود: این شیر مدتی است که در میان این بیشه دارد از خدا درخواست نموده بود که چشمش بر بی مثال من افتد. به او نداد داد: ای شیر در این بیشه باش که روزی حضرت علیه السلام از این سرزمین خواهد کرد و چشم تو به جمال او روشن و گردد.اما اینکه من به او فرمودم برو که حاجتت برآورده شد، حاجتش این بود که گفت: ای مولا! دیگر آرزوئی ندارم و دلم از زندگی دنیا سیر شده، به عزرائیل دهید مرا روح کند. من به او گفتم: برو حاجت تو برآورده شد. پس رو فرمود به جویزه بن صیداوی که اذان گوی حضرت بود و فرمود ای جویره از جانب من نیابت کن. 💠 عرض کرد: آقا چه کنم؟ فرمود از عقب این شیر می روی می بینی که میان بیشه می رود و بر بالای تلی بر می آید و دست و پا به دراز کرده و جان می دهد. تواز جانب من آن شیر را در لفافه بپیچ را برای او حفر می کنی و شیر را به خاک می سپاری. جویره می گوید من به امر حضرت از قفای شیر می رفتم دیدم بالای تل برآمد و دست و پا به قبله دراز کرده و جان داد. من قبری از برای شیر حفر کردم خواستم شیر را در قبر بگذارم دیدم صدائی از عقب سر بلند شد که ای جویره!دست نگه دار من خود آمدم. نظر کردم دیدم حضرت امیرالمؤمنین تشریف آوردند. و خود به دست مبارکش شیر را بخاک سپردند. بر بالای قبرر نشست زار زار مثل ابر بهار گریه کرد. جویره گوید: من عرض کردم: آقا از برای حیوانات گریه می کنی؟ 🌴 حضرت فرمودند: ای جویره! به غیرت علی نگنجد بدن شیری را که بزرگ درندگان است بماند. راضی نشدم که تو به خاک بسپاری خود آمدم. اما بنی امیه فرزندم را سه شبانه روز برهنه و روی خاک می اندازند نه غسلی و نه کفنی. ملقا ثلاثا بلاغسل و لا کفن.💔 📚ریاض القدس: ج۲، ص۱۹۴-۱۹۵٫ 🕊🕊🕊🌸🌸🌸🕊🕊🕊 🎙‌مارو به دوستانتون معرفی کنید🗣 👇👇👇👇 https://eitaa.com/maktabmortezaali مکتب مرتضی علی (صلوات الله علیه)
👑گردن‏بند با برکت👑 🌤روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در مسجد نشسته بود و اصحاب به دورش حلقه زده بودند. با لباسهای ژولیده و حالتی رقّت‏بار از راه رسید، و پیری توان را از او ربوده بود، پیامبر به سویش رفت و جویای حالش شد. آن مرد پاسخ داد: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، پریشان حالم، ‏ام مرا طعام ده، هستم مرا بپوشان، گرهی از کارم بگشا. 🌟 پیامبر فرمود: اکنون چیزی ندارم ولی «راهنمای خیر چون انجام‏دهنده‏ی آن است». سپس او را به منزل علیهاالسلام راهنمایی کرد. 🕌پیرمرد فاصله‏ی کوتاه مسجد و خانه‏ی فاطمه علیهاالسلام را طی کرد و دردش را برای او گفت. زهرا علیهاالسلام فرمود: ما نیز اکنون در خانه چیزی نداریم، سپس ‏بندی را که دختر حمزة بن عبدالمطلب به او کرده بود از گردن باز کرد و به پیرمرد فقیر داد و فرمود: این را بفروش ان‏شاءاللَّه به خواسته‏ات برسی. 🎖مرد بینوا گردن‏بند را گرفت و به مسجد آمد. پیامبر همچنان در میان اصحاب نشسته بود. عرض کرد: ای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم، فاطمه علیهاالسلام این گردن‏بند را به من نمود تا آن را بفروشم و به مصرف ‏ام برسانم. پیامبر . عمّار یاسر عرض کرد: یا رسول‏الله! آیا می‏دهی من این گردن‏بند را بخرم؟ پیامبر فرمود: هر کس خریدارش باشد خدا او را ننماید. عمّار یاسر از اعرابی پرسید: گردن‏بند را چند می‏فروشی؟ مرد بینوا گفت: به غذایی از نان و گوشت که سیرم کند، لباسی که تنم را بپوشاند و یک دینار خرجی راه که مرا به خانه‏ام برساند. عمّار پاسخ داد: من این گردن‏بند را به بیست دینار طلا و غذا و لباسی و مرکبی از تو خریدم💰. عمّار مرد را به خانه برد و او را سیر کرد، لباسی را به او پوشاند، او را بر مرکبی سوار کرد و بیست دینار طلا هم به او داد، آن گاه گردن‏بند را با مشک خوشبو ساخت و در پارچه‏ای پیچید و به غلام خود گفت: این را به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تقدیم کن، خودت را هم به او بخشیدم.🥺 پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز غلام و گردن‏بند را به فاطمه بخشید. غلام نزد فاطمه آمد. آن حضرت گردن‏بند را گرفت و به غلام فرمود: من تو را در راه خدا کردم. غلام . فاطمه علیهاالسلام راز خنده‏اش را پرسید. پاسخ داد: 🕊 ای دختر پیامبر! این گردن‏بند، مرا به خنده آورد که گرسنه‏ای را کرد، برهنه‏ای را ، فقیری را نمود، پیاده‏ای را نمود، بنده‏ای را کرد و عاقبت هم به سوی خود برگشت.🕊 📚اگر نبود فاطمه:ص13تا14 💔ای جان عالمی به فدات بی بی جان خدا لعنت کند دشمنان وقاتلین و غاصبین حقتان را و منکرین فضائلتان را💔 🕊🕊🕊🌸🌸🌸🕊🕊🕊 🎙‌مارو به دوستانتون معرفی کنید🗣 👇👇👇👇 https://eitaa.com/maktabmortezaali مکتب مرتضی علی (صلوات الله علیه)