eitaa logo
ملکه باش✨
556 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
33 فایل
ملکه باشای دیگه خودنمایی به خانوما یاد می دن ولی ما #هنر_زندگی #هنر_زن_بودن ✾ انتشاردست‌نوشته‌هاصرفاباذکرنام‌نویسنده. ✾کپی‌‌بقیه‌مطالب‌آزادوذکرلینک‌کانال‌اجباری‌نیست. ارتباط: https://abzarek.ir/service-p/msg/2000034
مشاهده در ایتا
دانلود
ملکه باش✨
#رمان #مبارزه_با_دشمنان_خدا #پارت_بیستم دردم شدید شده بود،گاهی از شوک درد، می افتادم روی زمین، آ
با همه چیز کنار میومدم، تا اینکه دکتر گفت «نتیجه شیمی درمانی مساعد نیست و بدنم اون طور که باید به درمان جواب نداده و سرطان داره با همون سرعت قبل برمی گرده» دلم خیلی سوخته بود،این همه راه و تلاش،حالا داشتم با مرگ دست و پنجه نرم می کردم در حالی که هیچ کاری برای خدا نکرده بودم، از طرف دیگه خودم رو دلداری می دادم و می گفتم: _مرگ تقدیر هر انسانه، اما خدا رو شکر کن که در گمراهی نمیمیری. خدا رو شکر که با ولایت علی بن ابیطالب و عشق اهل بیت پیامبر محشور میشی. **** فشار شیاطین سنگین تر شده بود، مدام یاس و ناامیدی و درد با هم از هر طرف حمله می کرد. ایمانم رو هدف گرفته بودند،خدا کجاست؟ چرا این بلا و درد، سر منی اومده که با تمام وجود برای اسلام تلاش می کردم؟ چرا از روزی که شیعه شدم تمام این مشکلات شروع شد؟ چرا؟ ... چرا؟ ... چرا؟ از هر طرف که رو می چرخوندم از یه طرف دیگه، حمله می کردن. روز آخر، حالم از هر روز خراب تر بود، دیگه هیچ مسکنی دردم رو آروم نمی کرد، حمله شیاطین هم سنگین تر شده بود و زجرم رو چند برابر می کرد. روز های آخر دائم حاجی پیشم بود،به زحمت لب هام رو تکان دادم و گفتم: _ برام قرآن بخون،الرحمن بخون. از شدت درد و خشکی و زخم دهنم، صدا از گلوم خارج نمی شد، آخرین راهی بود که برای نجات از شر شیاطین به ذهنم می رسید، فبای آلاء ربکما تکذبان ... فبای آلاء ربکما تکذبان، آیا نعمت های پروردگارتان را تکذیب می کنید؟؟ آخرین شوک درد، نفسم رو گرفت،از شدت درد، نفسم بند اومد، آخرین قطره های اشک از چشمم جاری شد، و تو دلم گفتم: _ امام زمان منو ببخش، می خواستم سربازت باشم اما حالا کو؟؟ و زمان از حرکت ایستاد... **** دیدم جوانی مقابلم ایستاده، خوشرو ولی جدی، دستش رو روی مچ پام گذاشت، آرام دستش رو بالا میاورد، با هر لمس دستش، فشار شدیدی بر بدنم وارد می شد، خروج روح رو از بدنم حس می کردم، اوج فشار زمانی بود که دست روی قلبم گذاشت، هنوز الرحمن تمام نشده،بود. حاجی بهم ریخته بود،دکترها سعی میکردن احیام کنن، و من گوشه ایستاده بودم و فقط نگاه میکردم... 🔴 ... به قَلَــــم شــہـــید مدافـــع حرمـ طاهـــا ایمانـــے 🌸@malakeh_bash🌸 Eitaa.com/malakeh_bash ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••