قسمت 115
خلاصه هفت شبانه روز بزن و بکوب بود. برعکس همه که خوشحال بودند، ایاز گرفته و به هم ریخته بود.
یه وقت ها می دیدم که به بهونه های مختلف و یواشکی میره بیرون و می فهمیدم که دنبال گیلانه می گرده. خیلی آشفته و پریشون بود.
خودمم خیلی نگران گیلانه بودم. می ترسیدم اتفاقی براش افتاده باشه آخه اون دختر بی کس و تنها که نه جایی رو داشت بره و نه کسی رو.
اون یه هفته از عروسی گذشت و ایاز و شهناز زندگی شون رو با هم شروع کردند. اما ایاز هنوزم دنبال گیلانه می گشت اما گیلانه انگار آب شده بود و رفته بود تو زمین. هیچ جا نبود. اون روزا ایاز بیشتر از همیشه حالش بد بود.
بازم اومد سراغ من. اولش که مثل دفعه های پیش با داد و فریاد کتک می خواست حرف از زیر زبونم بکشه اما منم هیچی نمی دونستم. یکی دو روز بعدش بازم اومد پیشم. برعکس همیشه این بار با ملایمت و آروم ازم پرسید گیلانه کجاست؟ اون قدر ناراحت و گرفته بود و لحنش عاجز و غمگین که قلبم براش آتیش گرفت.
گفتم که با تموم اذیت هاش اما دوسش داشتم و تحمل نمی آوردم که با اون حال و روز ببینمش.
روزها می گذشت و خبری از گیلانه نبود که نبود. یه جوری رفته بود که انگار از اولش هم وجود نداشت.
ایاز با اینکه هیچ نشونه ای از اون پیدا نمی کرد اما بازم ناامید نمی شد و دنبالش می گشت.
روزها و ماه ها و سال ها دنبالش گشت اما پیداش نکرد که نکرد...
وضع زندگیش با شهناز اصلا خوب پیش نمی رفت. هر روز و هر روز بحث و جنجال داشتند.
شهناز نمی تونست بچه دار شه و جهانگیر خان اصرار داشت که یه زن دیگه بگیره.
اون روزا زمان جنگ بود یعنی آخرای جنگ بود.
خیلی از پیر و جوون های اهل روستا برای جنگ رفته بودند منطقه های غرب و جنوب.
دیگه داشت دوره ی خان و خان زاده تموم می شد و کسی خیلی به این چیزا توجه نمی کرد و فرمان های خان رو اجرا نمی کرد.
شهر اون روزا هم خلوت شده بود. بعضی هاشون که رفته بودند جنگ و بعضی هاشون هم به شهرهای بزرگ مثل تهران بخاطر پیدا کردن کار مهاجرت کرده بودند.
شهناز و ایاز هم بالاخره تصمیم خودشونو عملی کردند و طلاق گرفتند و همه ی بچههای جهانگیر خان هر کدوم با بچه هاشون همه چیز رو ول کردند و رفتند خارج از ایران. هم برای فرار از جنگ که بلایی سرشون نیاد و هم برای پیشرفت و درس خوندن بچههاشون. دوره ی خان و خان بازی داشت ور می افتاد دیگه مردم دل و جرات زندگی آزاد رو میدا کرده بودند.
از اقوام جهانگیر خان فقط من مونده بودم و ایاز. ایاز هم حالش اون روزا از همیشه بدتر بود و هنوزم فکر و ذکرش گیلانه بود و نمی تونست به پدرش حرفی بزنه.
جهانگیر خان که این اوضاع رو دید، تصمیم گرفت که بیایم تهران و ما هم اومدیم.
عمه اشک هایش را که هنگام تعریف کردن روی صورتش جاری شده بود را پاک کرد. حس کردم دارد اذیت می شود و بهتر است فعلا جلوی کنجکاوی ام را برای ادامه ی داستان گیلانه بگیرم تا کمتر اذیت شود.
با ناراحتی به چهره ی غمگین عمه نگاه کردم. انگار داشت آن روزها را به چشم می دید و در آن زمان سیر می کرد.
- عمه جون اگه اذیت میشید، بذارید برای بعدا. ما که چند روزی اینجاییم و وقت هست.
سری تکان داد: باشه دخترم. بذار برای بعد.
اشک هایش را سریع پاک کرد. دلم می خواست زودتر ادامه ی داستان را بدانم و بفهمم سرنوشت گیلانه ی عاشق و تنها و ایاز عاشق و در عین حال خودخواه چه می شود.
لبخند تلخی زد و از جا بلند شد.
- برو با آراز یه چرخی این اطراف بزنید.
- پس شما چی؟
- من یه کم کار دارم. خودتون برید.
نگران نگاهش کردم که لبخندی زد: نگران من نباش عزیزم. من خوبم برو پیش شوهرت.
بیشتر اصرار نکردم و به اتاق رفتم. فکرگ هنوز هم درگیر داستان و ناراحتی عمه بود.
آراز هنوز هم خواب بود. جلو رفتم و روی تخت نشستم. خیره ماندم به چهره ی غرق در خواب و معصومش.
مژه های بلندش روی صورتش سایه انداخته بود.
دست پیش بردم و موهایش را نوازش کردم و همان حین آرام صدایش کردم: آراز؟
تکانی خورد ولی بیدار نشد. دوباره صدایش کردم که بدون آن که چشمانش را باز کند، دستم را سمت خودش کشید. چون ناگهانی بود تعادلم را از دست دادم و روی تخت افتادم. دست هایش را دور تنم محکم حلقه کرد.
با نگاه به چشم های بسته اش گفتم: آراز؟
"جانم"خواب آلود و کش داری گفت که ادامه دادم: پاشو دیگه. چقدر می خوابی.
توجهی نکرد.
- آراز پاشو بریم دریا.
نویسنده : فاطمه و زهرا
ادامه دارد...
#شب_بخیر
خواستم بهت یادآوری کنم که تو همینجوری که هستی قشنگی!🧡
تو با عدد سنت معرفی نمیشی!
تو با سایز بدنت معرفی نمیشی!🧚🏻♀
تو با سبک لباس پوشیدنت معرفی نمیشی!👗
تو با چیزای که در انتخابش دستی نداشتی مثل خونواده، محل زندگی، پدر و مادر، قیافه و... معرفی نمیشی!
تو شیرینی لبخندات هستی😌
تو اون قطره های اشکی هستی که گریستی🥲
تو اون کلمه های زیبایی هستی که به زبون آوردی♥️
تو اون آواز های هستی که بلند میخونی🎶
تو چیزی هستی که بهشون باور داری🌱
@maleke_beheshty
🌹🕊🌹🕊
#قرار_عاشقی
روایـت اسـت کـه :
هـر زمـان جـوانـی دعـای فـرج ِ مـهـدی (عـج) را زمـزمـه کـند.. هـمزمان امـام زمـان دسـتهـای مـبـارکـشـان را بـه سـوی آسـمـان بـلـنـد مـی کـنـند و بــرای ِ آن جـوان دعـا مـیـفـرمـایند...
چـه خـوش سـعـادتـن کـسـانـی کـه حـداقـل روزی یـک بـار دعـای ِ فـرج را زمـزمه می کـنند ..🌹
@maleke_beheshty
🌹بسم الله الرحمن الرحيم
اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ
وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ
واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛
اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم
فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛
يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛
يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛
الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛
يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
معنی دعای فرج 👇👇
خدایا بلا عظیم گشته ودرون آشکارشد و پرده از کارها برداشته شد وامید قطع شد وزمین تنگ شد از ریزش رحمت اسمان جلوگیری شد وتویی یاور و شکوه بسوی توست واعتماد وتکیه ما چه در سختی وچه اسانی برتوست خدایا درود فرست بر محمد وآل محمد آن زمامدارانی که پیروشان را بر ما واجب کردی وبدین سبب مقام ومنزلتشان را به ما شناساندی به حق ایشان به ما گشایشی ده فوری و نزدیک مانند چشم بر هم زدن یا نزدیکتر ای محمد وای علی ای علی ای محمد تا کفایت کنید که شمایید کفایت کننده ام ومرا یاری کنید که شمایید یاور من ای سرور ما ای صاحب الزمان فریاد فریاد فریاد دریاب مرا دریاب مرا دریاب مرا همین ساعت همین ساعت همین ساعت هم اکنون زود زود زود ای خدا ای مهربانترین مهربانان به حق محمد وآل پاکیزه اش
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
✅ 💕دعای سلامتی امام زمان (عج)💕
🌹 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم🌹
ِ
<< اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلا >>
@maleke_beheshty
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌱👈آیت الکرسی می خوانیم به نیت سلامتی آقا امام زمانمان (یاصاحب الزمان عج)🌱
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌴آیت الکرسی🌴
بسم الله الرحمن الرحیم
الله لا اله إ لاّ هوَ الحیُّ القیُّومُ لا تَا خذُهُ سِنَهٌ وَ لا نَومٌ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الأَرضِ مَن ذَا الَّذی یَشفَعُ عِندَهُ
إلا بِإذنِهِ یَعلَمُ ما بَینَ أَیدِیهمِ وَ ما خَلفَهُم وَ لا یُحیطونَ بِشَی ءٍ مِن عِلمِهِ إلا بِما شاءَ وَسِعَ کُرسِیُّهُ السَّماواتِ و الأرض
وَ لا یَؤدُهُ حِفظُهُما وَ هوَ العَلیُّ العَظیم لا إکراهَ فِی الدَّین قَد تَبَیَّنَ الرُّشدُ مِنَ الغَیَّ فَمَن یَکفُر بِالطَّاغوتِ وَ یُؤمِن بِالله
فَقَد استَمسَکَ بِالعُروَةِ الوُثقی لاَنفِصامَ لَها و الله سَمِیعٌ عَلِیمٌ الله وَلِیُّ الَّذین آمَنوا یُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إِلی النُّور
وَ الُّذینَ کَفَروا أولیاؤُهُمُ الطَّاغوتُ یُخرِجُونَهُم مِنَ النُّور إِلَی الظُّلُماتِ أُولئِکَ أصحابُ النَّارِ هم فیها خالدون.
@maleke_beheshty
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🍀دعایی که در زمان غیبت باید بسیار خوانده شود🍀
🌹اللهُمَّ عَرِّفنیِ نَفْسَکَ،
👈فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفنی نَفْسَکَ لَمْ اَعرِفْ رَسُولَکَ،
🌹 اَللهُمَّ عَرِّفنی رَسُولَکَ،
👈فاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعرِّفْ حُجَّتَکَ،
🌹 اللهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَْم
👈تُعَرِّفنی حُجَّتکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینیِ .
🌹اللهم عجل لولیک الفرج
@maleke_beheshty
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
🌷درود بر تو دوست خوش قــلـب 🌷
🌷به امروز خوش آمدی 🌷
🌺سلام و درود، زندگیتون شاد و دل انگیز
☀️به امید خدا امروز عالیست😍
🌺وقتی ردپای مهربانی ات را
☀️در قلب کسی باقی بگذاری ،
🌺همیشه بیشتر از حاضرین ،
☀️حاضر خواهی بود
🌺حتی اگر غایب باشی
═ೋ❅🍃♥️♥️🍃❅ೋ═
❥↬@maleke_beheshty
😊سلام
🌸💐صبحتون به طراوت شبنم و به شادابی و زیبایی گلها؛
🌸💐در زندگی هیچ چیز مهم تر از این نیست که قلبت در آرامش باشه
🌸💐الهی همیشه قلبت پر از عشق وآرامش باشد
@maleke_beheshty
5.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🦋🦋🦋🦋🦋🦋
#انگیزشی
هر کسی هر چیز را
عاشقانه بخواهد به آن میرسد
پس آرزوهایت را عاشقانه بخواه🥰🍃
صبح آخر هفته تون بخیـــــر و شادی❤️
༊࿐𖡹❤️𖡹࿐༊
@maleke_beheshty
🌷درود بر شما روزتون سرشار از #انرژی مثبت
🌸خدایا در روشنایی تابش خورشید خیر و نیکی را بر بندگان خود فرو فرست و مارا از رستگاران زمین قرارده.الهی امروز امضای خدا پای دعاهاتون زده بشه.آمین
🌸امروز ساحل دلم را به خدای مهربان میسپارم و میدانم زیباترین و امنترین قایق را برایم میفرستد او همواره بر من آگاه و بیناست
═ೋ❅🍃♥️♥️🍃❅ೋ═
❥↬@maleke_beheshty
#انرژی_مثبت_موفقیت
ﮔﺎﻫﯽ ﻭﻗﺘﺎ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻦ ﮐﺠﺎﯾﯽ، ﺑﻪ ﮐﺠﺎ ﺭﺳﯿﺪﯼ ﻭ ﺑﻪ ﮐﺠﺎ ﻧﺮﺳﯿﺪﯼ، ﮔﺎﻫﯽ ﻭﻗﺘﺎ ﻓﻘﻂ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻦ. ﯾﺎﺩ ﻗﻮﻟﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺩﺍﺩﯼ ﻧﺒﺎﺵ، ﺗﻮ ﺗﻼﺷﺘﻮ ﮐﺮﺩﯼ ﺍﻣﺎ ﻧﺸﺪ. ﯾﻪ ﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﺟﻮﺍﺏ ﺧﻮﺩﺗﻮ ﻧﺪﻩ، ﻫﺮ ﭼﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﺠﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮔﯿﺮ ﮐﺮﺩﯼ، ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ ﻭ ﺑﮕﻮ ﮐﻢ ﻧﺬﺍﺷﺘﻢ ﺍﻣﺎ ﻧﺸﺪ، ﯾﻪ ﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﻓﻘﻂ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮ، ﺍﺯ ﺑﻮﺩﻥ ﮐﻨﺎﺭ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺸﺎﻥ ﺩﺍﺭﯼ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻥ، ﺍﺯ ﻃﻠﻮﻉ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺍﺯ ﺻﺪﺍﯼ ﺁﻭﺍﺯ ﻗﻤﺮﯼ ﻫﺎ، ﺍﺯ ﺑﺎﺩ، ﺑﺎﺭﺍﻥ، اﺯ ﻫﻤﻪ …
@maleke_beheshty