#غصه_مامانا💔
خدابعد از ده سال نازایی به منو باباش علی اصغر رو هدیه داد همه چی خوب بود تا رفتم غربالگری اول دکتر تو سونو گفت اب پشت سر بچه یک کم زیاده اما مشکلی نیست نترس منم با کلی گریه وزاری رفتم پیش دکترم اونم گفت من غربالگری اعتقاد ندارم بیا برو سه بعدی و داپلر رنگی منم رفتم اونجا سونو کرد گفت ببین تو مانیتور همه چی نرمال این قلبش این کلیه اش این لب و دهنش شازدتونم پسره اخ ک چه شبی بود محرم بود منو باباش دنیا مال ما بود اخه بعد ده سال شوخی نبود داشتیم مامان بابا میشدیم بالاخره خدا صدامونو شنیده بود . 9ماه گذشت و من زایمان کردم وقتی پسرم دنیا اومد دیدم گریه کرد منم گریه میکردم اما پرستار بردش گفتم سالمه دکتر گفت اره اگه سالم نبود که گریه نمیکرد منو برد تو بخش زایمان گفتم بیارینش گفتن باشه دیدم همه یکجور نگام میکنن گفتم چی شده گفتن الان پرده هارو کشیدیم شوهرت میخاد بیاد شوهرم اومد گفت غصه نخور لبش یک شکاف کوچولو داره بردن بیمارستان دیگه عمل کنن گفتم من ندیدمش گفت من دیدمش خوشگله . عملش کنن میارن ببینش گفتم شکافه خوب میشه بعد دوروز گفتن بیابرو بچه رو ان ای سیو ببین وقتی رفتم دیدمش دیدم تو دستگاهه اکسیژن بهش وصله علی اصغر من شکاف کام و لب بود گفتم باشه خدا خواسته عیب نداره با عمل خوب میشه اما بعد دوهفته دیدم میگن ما اینجا دستگاه اکو نداریم که ببینیم بچه چش شده به هرحال با بدبختی بچه رو با امبولانس بردیم بیمارستان دیگه اکو کردن گفتن بچه تتالوژی فالوام داره یعنی بزرگترین مشکل قلبی هههه اینم شانس من .تو خیابون نشستم روبروی حرم امام رضا ضجه زدم داد زدم م گفتم خدا حقم نبود توکه بعد ده سال دادی اونم یهویی بدون دوادکتر این ته نامردیه حقمون نبود بالخره بچه رو دادن بردیم خونه بازم خوشحال بودیم منو شوهرم بوش میکشیدم لذت میبردم اخه. ده سال حسرت کشیده بودیم بچمو بردم دوباره اکو بردمش انژیو همه کار کردم سه ماه شد تازه برامون میخندید راضی بودم به رضای خدا تا اینکه دکتر گفت باید اورژانسی عمل بشه شنت بزاریم اخه علی اصغرم نفس کم میاورد کبود میشد بچمو عمل کردن بعد 4ساعت بردن ایسیو نشسته بودم که صدام زدن مامان علی اصغر بیا اروم باش دکتر شیفت پرسید چندتا بچه داری گفتم همین یکی گفت علی اصغر نبضش پایینه داره تموم میکنه اخ که دنیا برام سیاه شد ضجه زدم کفر گفتم صبح جنازه یخ زدشو دادن بهم الان دوساله میگذره یک شب بدون اشک نخابیدم خدا تا الانم نخاسته بچه دیگه ای بهم بده لطفا برامون دعا کنید.
@mama_bardari👶
#غصه_مامانا💔
باسلام خدمت شما ممنون از کانال خوبتون
میشه لطفا پیام منو داخل کانالتون بذارید
من مادری هستم که دوهفتست بچمو ازدست دادم دختر بود از لحاظ روحی خیلی خرابم ولی از لحاظ جسمی چونکه زایمان طبیعی کردم وبه علت اینکه بچه افقی بود زایمان خیلی سختی داشتم وکورتاژهم شدم وبعدزایمان عفونت شدید رحمی هم گرفتم
بچم شش ماهه بود تازه وارد۲۵ هفته شده بودم ازاول بارداری زیرشکمم خیلی دردمیکردولی تمام آزمایشات وسونوگرافی خوب بود وچونکه دانشگاه میرفتم تحرکم زیاد بود ودردم بیشتر میشد وهردفعه با دکترم مطرح میکردم میگفت عادیه نگران نباش تا اینکه دوهفته قبل ازدردشدیدرفتم پیشش گفت یادردزایمان زودرس یا عفونت ادراری که داروداد ومنو فرستادخونه تا عصرنتونستم طاقت بیارم رفتم بیمارستان که دیگه بخاطربی تجربگی دکترم کارازکارگذشت ودهانه رحم باز شده بودوبچه داشت بدنیا میومدخلاصه سرتون دردنیارم بچم نموندازدستم رفت فاطمه ساداتم همونجا سپردم دست خانم فاطمه زهرا س حالاخیلی دلتنگی میکنم ممنون میشم اگه تجربه مثل داشتید برام بگید واینکه کی اقدام کردید برای بارداری دوباره ممنون ازهمتون
@mama_bardari👶
#غصه_مامانا❤️
باسلام به دوستان گلم میخوام غم بزرگی که رودلم مونده براتون بگم ما پنج تاخواهرهستیم مادرم فقط بچه های دختربراش میموند وبچه های پسر فوت میشدن که پنج تا برادرام توسن هشت ویک سالگی ازدست میدادیم پدرومادرم دنبال علت نبودن که چرا اینجور میشه خلاصه اون جریان تموم شد ومادخترها بزرگ شدیم من دختربزرگ بودم وازدواج کردم وخدا یه پسر خیلی نازبهم داداسمشو امیرمحمد گذاشتم ازخوشحالی بال درآورده بودیم تااینکه دوباره همون جریان پیش اومد ومنم امیرمحمد هشت ماهه روازدست دادم وخدا ازدلم خبرداره چه زجری کشیدم چقدر ازدوری پسرم غم وغصه خوردم دیگه تصمیم گرفتم که باردارنشم هرکی یه چیزی میگفت ولی من اصلا تصمیموباشوهرم گرفتیم تااینکه یکی ازخواهرام ازدواج کرد واونم یه پسر ناز وخوشکل به دنیا اورد ولی بازم متاسفانه اونم درسن یک ونیم سالگی ازدست دادیم داغ خیلی بزرگی بود ولی ایندفعه دنبال دوا ودکتربودیم موقعی که خواهرزادم بیمارستان بستری بود ازش آزمایش ژنتیک گرفتن ولی موقعی که جوابش اومد که خواهرزادم فوت شده بود مایه بیماری داشتیم به اسم هایپر ای جی که ازمادرمون به مارسیده که ماهم همین جریانوداشتیم دکتری که خواهرم رفته همه ماروخواست ازمون آزمایش ژنتیک گرفت که تشخیصش این بود که هیچ درمانی نداره به جزاینکه پیش گیری بکنن باآزمایش دکترمون خیلی بامن صحبت کرد وراضیم کردکه بچه داربشیم تقریبا ازاون جریان هفت سال میگذره ومن دوباره تصمیم گرفتم بارداربشم ودوباره خداخواست بهمون یه پسر داد واینجوری بود که تاتشخیص جنسیت بریم وبهمون بگن پسره باید آزمایش آمونیوتیک ازجنین انجام بشه که گفتن این بچتون هم مثل اون بچه هاتون مشکل داره وبایدسقط بشه روزای خیلی سختی داشتیم ازیه طرف من ۱۵ هفته بودم تواین مدت ویارخیلی شدیدی داشتم وحالم خیلی بدمیشد ومجبورشدیم پسرمو که توشکمم حسش میکردم وتکون میخورد بایه شیاف سقط میشد اصلا باورش برامون سخت بود ولی پذیرفتیم و دوباره دودستی که بچه رو بسپریم به دل خاک روزا میگذشت وبیشتر افسرده میشدم طوری که ارتباطمو باهمه قطع کردم چون حرف وحدیثا زیاد بود ومن نمیتونستم تحمل کنم تااینکه پارسال بود ولادت امام رضا تلویزیونو روشن کرده بودم همین جوری اشکام سرازیر میشدن وامام رضا وقسم میدادم که یه بچه سالم بهم بده چه دخترچه پسر فقط سالم باشه چون واقعا خسته شده بودم ازتنهایی وگریه اقدام کردیمو باردارشدم خدا یه پسربهم داد دوباره اون آزمایشو انجام دادیم وگفتن که خداروشکر این پسرتون سالم این بارداری خیلی سختی داشتم چون همش استرس داشتم الان پسرم چهارماهشه اسمشم رضا گذاشتم ولی باورتون نمیشه خدا امیرمحمدودوباره بهم داد قشنگ شبیهشه خندش گریه ش بیشتردلم میسوزه همیشه جای خالیشوتوزندگیم حس میکنم ببخشیدخیلی طولانی شد برای پسرم دعاکنید چون واقعا تحمل یه مصیبت دیگه روندارم خواهش میکنم ازتون
@mama_bardari👶
#درخواست_راهنمایی❤️
#غصه_مامانا
سلام
درباره ی چالش نی نی تپلی باید بگم من در بارداری اول خیلی تحرک نداشتم و بیشتر وقتم به درس خوندن گذشت واسه همین حسابی ورم کرده بودم اصلا نمیتونستم راه برم ۱۸تا۲۰کیلو افزایش وزن داشتم ولی پشرم با وزن ۲/۳۰۰بدنیا اومد اون هم سزارین با بیهوشی از کمر به پایین
بارداری دوم از چندماه قبلش زیر نظر پزشک زنان قرصهای تجویز شده ی مکمل رو میخوردم و بعد باردار شدم در دوره ی بارداری هم مکمل های خارجی تجویز شده میخوردم
پیاده روی هم داشتم با اینکه جفت بچه پایین بود ولی عزمم رو جزم کرده بودم که بچه طبیعی بدنیا بیاد
آخرش هم به موقع و طبیعی بدنیا اومد منتهی شب تا صبح درد کشیدم و خیلی بالا اورده بودم و از اونجا که میخواستم طبیعی بدنیا بیارم و سابقه ی سزارین داشتم بیمارستان نه شام بهم داد نه صبحانه چون ممکن بود هرلحظه ببرنم اتاق عمل
صبح یه مامای گل و کارآ موز به سراغم اومد من رو به تحرک واداشت نکات خیلی مهمی رو بهم یاد داد مثل نفس کشیدن موقع درد و چیز شیرین خوردن موقع ساکت شدن درد و .....
و دوساعت بعدش بچم طبیعی و با وزن۳/۲۰۰ بدنیا اومد
البته توکل بارداری متوکل بودم و متوسل
تا وقتی بچه هام شیر خودم رو میخورن وزن گیریشون البته ۶ماه اول خیلی خیلی خوبه ولی بعد از اون اصلا
الان پسر هشت سالم ۱۷کیلو و دوساله ام ۱۰/۷۰۰
خیلی بی اشتها هستند دیگه خسته شدم به طوریکه الان که مشکوک به بارداری هستم میگم خدایا من نمیتونم کاری کنم واسشون
راهنماییم کنید شما چه برنامه غذایی واسه بچه هاتون پیاده میکنید و چی بهشون میدید
البته پزشک طب اسلام گفتند هردو صفرای بالا دارند و این باعث بی اشتهایی میشه
اگر فرزند لاغرتون رو چاق کردید
طور به خدا راهنماییم کنید چون واقعا افسرده شدم و دیگه از خونه بیرون نمیرم چون همه فکر میکنن این بچه ها از کم کاری من لاغرند
@yaali137🆔
@mama_bardari👶
#غصه_مامانا💔
سلام . من دیروز رغتم سونوی انومالی انجام دادم .متاسفانه دکتر گفت که دخترم دچار شکاف کام و لب هست همینطور پای چپش چمبرگی داره خیلی حال و روزم خرابه دیروز رفتم پزشکی قانونی برای مجوز سقط برام دعا کنید بتونم این روزارو پشت سر بزارم من نی نی مو خیلی دویت دارم اما توان بزرگ کردن یههم چین بچه ای ندارم نوزاد هایی با این مشکل بعدها خیای دچار سختی میشن .اما من بازم برام سخته بچم قلبش میزنه .تورو خدا این روزا برام کنید . کسی هست که همچین مشکلی داشته و دوباره بچه دار شده باشه و مشکلی نداشته باشه ،از آینده می ترسم. اخه ما نه نسبت خانوادگی داریم باشوهرم، نه مشکل ژنتیکی .
🌺سلام.من هنوز مادر نشدم.۴ ساله منتظرم.مشکل از شوهرمه.ولی امیدم به خداست.ترو امام حسین قسمتون میدم هرکس این پیامو خوند برای من و همسرم یه حمد بخونه که انشالله این ماه حامله بشم.🙏🙏🙏🙏
@mama_bardari👶