هر وقت برای خودتان چای میریزید
حتی اگر احتمال می دهید کودکتان چای نمیخورد، دریک استکان کوچک یک چای مخصوص او بریزید تا ببیند شما به او توجه می کنید تا عزت نفسش بالا رود
@mama_bardari👼
#شعر_کودکانه
روبروی بچه ها قصه گو نشسته بود
یکی بود یکی نبود
زیر گنبد کبود
روبروی بچه ها
قصه گو نشسته بود
قصه گو قصه می گفت
از کتاب قصه ها
قصه های پرنشاط
قصه های آشنا
قصه ی باغ بزرگ
قصه ی گل قشنگ
قصه ی شیر و پلنگ
قصه ی موش زرنگ
قصه ی باغ بزرگ
قصه ی گل قشنگ
قصه ی شیر و پلنگ
قصه ی موش زرنگ
آقای حکایتی اسم قصه گوی ماست
زیر گنبد کبود شهر خوب قصه هاست
زیر گنبد کبود شهر خوب قصه هاست
ستاره بود بالا
شکوفه بود پایین
قصه ی ما تموم شد
قصه ی ما بود همین
پایین اومدیم آب بود
رفتیم بالا آسمون
تا قصه های دیگه
خدا نگهدارتون
پایین اومدیم آب بود
رفتیم بالا آسمون
تا قصه های دیگه
خدا نگهدارتون
خدا نگهدارتون
خدا نگهدارتون
@mama_bardari👼
💕💕
سریع ترین روش ها برای خواباندن نوزاد
#قصه_بگویید
نوزاد متوجه نمی شود که چه قصه ای برای او می گویید اما گفتن قصه قبل از خواب سبب آرامش نوزاد و خوابیدن سریع او می شود.
صحبت با نوزاد
به این علت که جنین قادر است داخل رحم صدای مادر را بشنود هنگامی که به دنیا می آید صدای مادر برایش آشناست و حرف زدن آرام و یا لالایی خواندن مادر به او حساس امنیت می بخشد و می تواند راحت تر به خواب برود.
ایجاد صدای متناوب
جنین در داخل شکم مادر به شنیدن صداهای متناوب مانند صدای تپش قلب مادر عادت دارد و به همین علت اگر برایشان صداهای متناوبی ایجاد کنید ، راحت تر به خواب می رود.
@mama_bardari👼
كودكتان را وادار به تحرك كنيد!
كم تحركی در كودك باعث بيماری های گوناگونی نظير فشار خون بالا، چاقی، ديابت، احساس خستگی و بی حوصلگی بيماری های قلبی و عروقی در جوانی می شود.
@mama_bardari👼
کودک تا۱۲ماهگی پروخالی شدن مثانه را درک نمیکند
از۱۸ماهگي پرشدن مثانه رادرک میکندولی خالی شدن مثانه غيرارادي است
در۲۶ماهگی پروخالي شدن مثانه رادرک میکند،
پس #شروع ازپوشک گرفتن پایان 2 سالگی است
@mama_bardari👼
طرز تهیه حریره بادام كودك
برای مامان اولی ها 🥰
♦️مواد لازم:
_شیر یا آب ۱ فنجان
_آرد برنج ۱ قاشق چایی خوری
_بادام درختی ۱ قاشق چایی خوری
♦️طرز تهیه:
_بادام ها را به مدت ۳-۴ ساعت در آب گرم خیسانده و سپس پوست بکنید. سپس آن ها را رنده کرده، به طوری که پودری کاملا یک دستی بدست آید.
🦋قبلا گفتم من وقتی غذای کمکی رو شروع کردم بادام هارو آسیاب میکردم روغنش در میومد گلوله میشد هیچوقت پودری و یک دست نمیشد، تا اینکه تو همین پیج یکی از مامانا گفت با پشت الک خیلی خوب پودر میشه امتحان کردم عالی بود کاملا پودر شد (عکس چهارم) 🤩
_یک فنجان #شیر و یک قاشق چایی خوری #آرد_برنج و یک قاشق چایی خوری #بادام پودر شده را مخلوط میکنیم قبل از حرارت خوب هم میزنیم یک دست بشه و گلوله گلوله نشه
_سپس روی حرارت میزارم خوب هم میزنیم تا قوام بیاد
♦️♦️توجه کنید:
اوایل شروع غذای کمکی فرنی و حریره بادام و سوپ باید یکم از شیر مادر غلیظ تر باشه تا بلعش برای نوزاد راحت باشه(عکس نهم به غلظت حریره بادام دقت کنید)
بافت غذا تو خوش غذا شدن کودک خیلی تاثیر داره
کم کم با بالا رفتن سن شیرخوار غلظت غذا رو بیشتر میکنیم
♦️به توصیه سازمان بهداشت جهانی شکر زیر یک سال ممنوعه پس نیاز نیست شکر اضافه کنید (هایلایت شکر و هایلایت نکته هارو ببینید)
♦️میتونید برا مقوی تر شدنش یک قاشق کره یا روغن اضافه کنید
♦️اگه با آب درست میکنید 48 ساعت تو ظرف در دار تو یخچال میتونید نگه دارید
اگه با شیر درست میکنید 24 ساعت تو ظرف در دار یخچال میتونید نگه دارید
میتونید با آب درست کنید سرد که شد #شیرخشک بهش اضافه کنید دراون
@mama_bardari👼
بچه ها از رفتارهای ما هنگام عصبانیت الگو می گیرند. کلمات ما را یاد می گیرند و شاید روزی همان کلمات را به خود ما یا کسانی که برای آنها احترام زیادی قائل هستیم بگویند.
اگر والدین به هر دلیل در مقابل بچه ها با هم مشاجره کردند بهتر است آشتی کردنشان هم در مقابل بچه ها باشد تا شاید آرامش بر باد رفته دوباره به قلب بچه ها آنها بازگردد.
@mama_bardari👼
💕💕
#قصه_متن
قصهی مهتاب و ستاره
مهتاب کوچولو دخترکوچولوی نازیه که در یک خانه ی کوچک با مامان وباباش زندگی میکند. او آسمان را خیلی دوست دارد.شبها قبل ازخواب به ستاره های آسمان نگاه می کند و با آنها حرف می زند. اودختر خیلی مرتب و منظمی است و کارهایش را خوب انجام می دهد.مامان و باباش خیلی دوستش دارند و از او راضی هستند .
قصه مهتاب و ستاره.نویسنده:مهری طهماسبی دهکردی
قصه مهتاب و ستاره.نویسنده:مهری طهماسبی دهکردی
شبها که مهتاب کوچولو به رختخوابش می رود تا بخوابد، همین که چشمهایش را می بندد، فرشته ی مهربان از پنجره وارد اتاقش می شود وکارهای خوب مهتاب را می شمارد و به تعداد کارهای خوبی که مهتاب در آن روز انجام داده ،برایش از آسمان ستاره می چیند و می گذارد روی سقف اتاق.سقف اتاق مهتاب به خاطر کارهای خوبش، پر از ستاره های کوچولوشده است. اگر روزی اشتباه کند وحواسش هم نباشد، فوری معذرت خواهی میکند.
یک روز که مهتاب رفته بود کودکستان،دوستش ستاره،خیلی دیر آمد.مهتاب ازاو پرسید:«ستاره چرا دیر اومدی؟ »ستاره گفت:« آخه مامانم مریض بود نتونست منو به موقع بیاره .» مهتاب متوجه شد که لباس ستاره اتو ندارد و موهایش هم به هم ریخته است.مهتاب نگاهی به سرتاپای ستاره انداخت و به او گفت:«ستاره خیلی خنده دار شدی لباسات ، موهات… وای چقدر امروز خنده دار شدی!» بعد هم به ستاره خندید.
ستاره خیلی ناراحت شد اما به روی خودش نیاورد و چیزی نگفت.آن روزوقتی مهتاب به خانه رفت ،ناهارش را خورد و در کارها به مامان کمک کرد، تمام کارهایش را هم خوب انجام داد تا شب .آن شب موقع خواب چشمهایش را که بست، منتظر فرشته ماند اما هرچه صبر کرد فرشته نیامد.دوباره چشمهایش را بست اما فرشته مهربان نیامد که نیامد. مهتاب با خودش فکر کرد؛ گفت خوب من امروز صبح که از خواب بیدار شدم رفتم دست وصورتم رو شستم ،به مامان و بابا سلام کردم. صبحانه رو کامل خوردم،مامان لباس تنم کرد.وسایلمو برداشتم رفتم کودکستان،برگشتم خونه تلویزیون دیدم، تمرینهامو انجام دادم خوراکی خوردم با دوستم بازی کردم بعد از شام هم که مسواک زدم… او هرچه فکرکرد، نفهمید چه کار کرده که فرشته مهربان به سراغش نیامده.
مهتاب آنقدر با خودش فکر کرد که خوابش برد.صبح که از خواب بیدار شد دید هیج ستاره ای روی سقف اتاقش نیست. خیلی ناراحت شد.می خواست گریه کند که مامانش آمد و گفت: مهتاب جان سلام چرا نمیای دست وصورتت رو بشوری؟ مهتاب چیزی نگفت.سلام کرد و رفت کارهایش را انجام داد و با مامان رفتند کودکستان .ستاره هم آمده بود .
مهتاب تا ستاره را دید گفت: ستاره مامانت خوب شده دیگه؟ ستاره گفت:«آره ببین امروز مرتب شدم لباسم موهام …. دیروز آخه مامانم مریض بود،نتونست منو آماده کنه،منم یه خرده نامرتب اومدم.» مهتاب یک دفعه چیزی یادش آمد؛ به ستاره گفت: تو دیروز ناراحت شدی؟ستاره گفت:« آره ناراحت شدم .»مهتاب همان جا از ستاره معذرت خواهی کرد و صورت اورا بوسید و فهمید که به خاطر چی فرشته مهربان نیامده بود.چون از این که مهتاب،دوستش را مسخره کرده بود؛ناراحت شده بود.
ساعتها گذشت و شب از راه رسید. مهتاب بی صبرانه منتظر وقت خواب بود. وقتی خوابید و چشمهایش را بست،فرشته مهربان آمد. مهتاب به او سلام کرد. فرشته مهربان گفت:« سلام دختر مهربونم سلام گلم تو چقدر خوبی .عزیزم مهتاب چشمهاتو ببند.» مهتاب هم چشمهایش را بست یک دفعه سقف اتاقش پر از ستاره های درخشان شد. فرشته گفت:« این ستاره ها برای دختر خوبم که خیلی گله. خودش که خوبه تازه به دوستاش هم خوبی میکنه و کسی رو ناراحت نمی کنه. مهتاب چشمهایش را بست و لالا کرد و تا صبح خوابهای خوب دید.قصه ی ما به سر رسید کلاغه به خونه ش نرسید.
بالا رفتیم آسمون
پایین اومدیم زمین بود
قصه ی ما همین بود
@mama_bardari👼
.
.
معجون #رشد_کودکان
شبها انجیر را در مخلوط عرق های زیر خیسانده و کودک صبح ناشتا میل کند
عرق یونجه
عرق بیدمشک
مفید برای👇
کم خونی
رشد کودک
افزایش وزن
@mama_bardari👼
.
📖 #داستان_کوتاه
این داستان: "موش، خروس و گربه"
.
🔹روزی روزگاری یک موش کوچولو و بی تجربه راه افتاد تا کمی توی مرزعه بگرده و سر و گوشی آب بده.همینطوری که داشت راه میرفت و اطرافش رو نگاه میکرد یک خروس دید.
.
🔹اون که تا حالا خروس ندیده بود،با خودش گفت:"وای چه موچود ترسناکی!عجب نوک و تاج بزرگی!حتما حیوون خطرناکیه. باید سریع فرار کنم."بعد هم موش کوچولو دوید و رفت.
.
🔹کمی جلوتر موش کوچولو به یک گربه رسید.اون تا حالا گربه هم ندیده بود.پیش خودش گفت:"این چقد حیوون خوشگلیه!عجب چشمایی داره. چقدر دمش خوشرنگه."همینطوری داشت به گربه نزدیکتر میشد که مامان موش کوچولو از راه رسید و سریع اونو با خودش به خونه برد.
.
🔹موش کوچولو برای مادرش تعربف کرد که چه حیوون هایی رو دیده. مادرش بهش گفت: "ولی موش کوچولو تو باید خیلی مراقب باشی! اصلا از روی ظاهر حیوون ها قضاوت نکن! اولین حیوونی که دیدی و بنظرت ترسناک اومد، یک خروس بوده.خروس اصلا حیوون خطرناکی نیست، اما حیوون دومی که دیدی و بنظرت قشنگ اومد، یه گربه بوده.گربه ها خیلی برای موش ها خطرناکن و اصلا نباید نزدیکشون بشیم.
.
🔸موش کوچولو خیلی خوشحال شد که مامانش رسیده و اونو نجات داده و تصمیم گرفت از اون به بعد از روی ظاهر کسی درموردش قضاوت نکنه.
@mama_bardari👼