eitaa logo
رو نوشت های « یک مامانِ معمولی »
43 دنبال‌کننده
79 عکس
5 ویدیو
1 فایل
اینجا جاییه برای رونوشت های یه مامان معمولی که دغدغه ی رشد و آگاهی داره... فقه و اصول خوانده ی متمایل به مشاوره مامانِ نازدونه و دردونه ❤️ من اینجام👇 @nurolhoda74
مشاهده در ایتا
دانلود
آرامش و نشاطی که بعد از رای دادن میشینه تو دلت...😌✌️ https://eitaa.com/mamanemamooli
آقای رییسی سلام! من یک مامانِ معمولی ام، از آن معمولی ها که در خانه مشغول بچه داری و آشپزی است اما کتاب میخواند ، از آن خانه دارهایی که کم و بیش پیگیر اخبار مهم کشور است و تحلیل های سیاسی را رصد میکند، از آن خانم هایی که در خانه نشسته است اما دل و روحش تا ورای مرزها میرود و برای مسلمین و جهان اسلام می‌تپد... آقای رییسی با خودم قرار گذاشته بودم سالِ بعد همین حوالی ، کمی دورتر، کمی نزدیک تر، این متن را برای انتخابات بنویسم و امیدوار باشم که دست به دست کردن های مجازی میرساندش به شما، اما حالا... آقای رییسی ، من یک مامانِ معمولی ام که وقتی بعد مدت ها دیدم بالاترین مقام اجرایی کشورم از می شود و میتوانیم صحبت میکند ذوق کردم ، آنجایی که گفتید:«وقتی آمدم داخل کار دیدم می شود خیلی کارها کرد و درست می شود...» منِ مادر امید شدم و ریختم در جانم دخترکانم که آینده ی ایران هستند. من یک مادر اَم ، مادری که وقتی شما را لابلای نوجوان های دانش آموز دید و گعده ی صمیمانه تان ، هویت را ریخت در جانِ دخترک درآستانه ی نوجوانی اش... می دانید من یک مادرِ ایرانی ام! آنجایی که شما وسطِ وسطِ دریا بودید برای افتتاح ، آنجایی که دلم برای زنان و کودکان در سیل مانده می رفت و شما عبا درآوردید و قبا جمع کردید و رفتید لای گل و لای برای اینکه مرهم شوید بر دلشان و تمام صبح جمعه هایی که در خانه با خنده می گفتیم «بابا،جمعه وقت خواب و استراحته بگیر بشین خونه» اما در دلمان ماشاالله می‌خواندیم برایتان، به قوت و مستحکم شدن ایران می‌بالیدم و جان می‌گرفتم برای تربیت فرزندانم قرار بود بنویسم برای انتخابِ شما اما قسمت بود برسد به امروز که چهلمین روز شهادت شماست، درآستانه ی انتخابات رییس جمهور آینده، که تمام این مدت در کارها و رفتار های نامزدها دقیق شده بودم که چه کسی مثل شما امید می ریزد در جانِ ایران و می شود را با تمام وجود هجی می کند، که چه کسی یک جا نمی نشیند و شده با موتور خودش را می رساند، که چه کسی جان می‌دمد به جانِ ایرانم... آقای رییسی! می گویند دست شهید باز است حالا که رسیدیم به اینجا و امروز ، شما دست به دعا شوید برای هدایت قلوب و فردای ایران... https://eitaa.com/mamanemamooli
یک رأی مسالمت آمیز خانوادگی رو تجربه کردیم😅 اینجوری که نازدونه اسم نامزد محترم رو نوشت و اجازه داد مامان شناسه ی انتخاباتی رو بنویسه و در نهایت دردونه مون زحمت انداختن تو صندوق رو کشید. https://eitaa.com/mamanemamooli
چند روزی بود که درگیر بودم چطور بنویسم وضعیت سرویس های بهداشتی بین راهی برای یک خانمِ پوشیده که بخواهد وضو بگیرد و غبارمسافرت از صورت بشوید بسیار سخت شده ، روشویی ها درست روبروی دری که دائما باز است ، نه پرده ای ، نه ... جملات را بالا و پایین میکردم که کوتاه و مختصر ، تمام منظورم را برساند که خواندم ، مرکز اسلامی شیعیان هامبورگ تعطیل شد و پلیس آلمان به مساجد حمله کرده است ، جملاتش آنقدر برایم سنگین بود که جملات آماده ی ذهنم برای وضعیت سرویس های بهداشتی بین راهی متلاشی شد. کِشان کِشان ، قطره قطره ، اطلاعات جمع میکردم که مرکز اسلامی از کجا شروع شده و چه بر سرش آمده که پاراچنار و سی پنج خونِ به ناحق ریخته ی شیعیان دست گذاشت بیخ گلوی کلمات و جملات ام و بازهم قافیه به هم ریخت. مادر که باشی. غمِ تصویر هر کودک شهید چنان برقلبت خنجر میکشد که چاره ای جز آتش گرفتن نداری ، اما اگر چشمِ طفلِ معصومت دوخته به صورتت باشد باید ، بسوزی و بسازی داشتم میسوختم و جملات درهم کوبیده شده ام را تکه تکه جمع میکردم که سحر ، خبر شهادت ، وجودم را به خاکستر نشاند حالا جملات به خاکستر نشسته ام را چگونه جمع کنم که از ایران تا آلمان، لبنان و فلسطین ، تا پاکستان و پاراچنار همه یک ملت شده ایم که میخواهند خاموشمان کنند... امان از اینکه نمی دانند آتش از زیر خاکستر بلند می شود... https://eitaa.com/mamanemamooli