eitaa logo
رو نوشت های « یک مامانِ معمولی »
42 دنبال‌کننده
81 عکس
6 ویدیو
1 فایل
اینجا جاییه برای رونوشت های یه مامان معمولی که دغدغه ی رشد و آگاهی داره... فقه و اصول خوانده ی متمایل به مشاوره مامانِ نازدونه و دردونه ❤️ من اینجام👇 @nurolhoda74
مشاهده در ایتا
دانلود
نیت کرده بودم شبی که قرار است فردایش کیف و کوله بردارد و برای کلاس دوم به مدرسه برود ، بروم کنارش دراز بکشم و این کتاب را بخوانم و بعد از دوستت دارم و هرجا باشی قلبم برایت می تپد از ذوق چشمانش لبریز شوم، اما مریضی و ضعف طولانی بعدش اجازه نداد تا امروزی که به بهانه ی تکلیفی که معلم برایشان گفته بود ، آورد و با صدای نازدار کودکانه اش کلمه به کلمه، جمله به جمله خودش برایم خواند... چقدر دلنشین بود این کتاب با مکث های کوتاه تو، چقدر عشق می بارید از لحن نازک تو مادرجان! پ.ن:اگر یه کتاب در مورد عشق بی قید و شرط به بچه ها خواستید «طناب نامرئی» می‌تونه کتاب خوبی باشه و عدم تطابق فرهنگی_دینی اش بخاطر ترجمه بودنش و تعهد مترجم به متن اصلی قابل اغماضه... به علاوه ی اینکه تصویرگری خوبی داره https://eitaa.com/mamanemamooli
نشسته بود از نگاه های افتاده اش چکار کنم چکار کنم می‌چکید... حالِ نزار سرماخورده ام را جمع و جور کردم و به وقفه ی بین جوشن کبیرم دل دادم که برو کتاب اسم های شکلاتی ات را بیاور... از مشهد خریده بودمش و مشغله ی روزهای پایان نامه نوشتن نگذاشته بود که بنشینیم و باهم بخ‌وانیمش ، جزیکی دو داستان و انگار قسمتش بود بماند برای شب قدر... آورد و نشست کنارم، نگاه به چشمانش که حالا پرسش ازشان می‌بارید کردم و گفتم:«میدونی نازدونه ام، ما تو دعای جوشن کبیر هزارتاااااا از اسم های خدا رو می‌خونیم و صدا می‌زنیم ، چند تا از اون هزارتا اسم تو این کتاب اومده و در موردش داستان نوشته شده و امشب اگر دوست داشتی شما هم مثل ما اسم های خدا رو بخونی میتونی این کتاب رو بخونی و از بین داستان ها یکی رو انتخاب کنی و برای من و بابا بخونی...» اولش با یک نمیخواهم رفت که برود اما به دقیقه نکشیده برگشت و نشست به خواندن داستان های نخوانده ، شیرینی اش که در جانش نشست گفت :« خب حالا برم از اول بخونم...» و من میان «یا نور ‏النور، یا منوِّر النور، یا خالق النور...» دعاهایم را روانه کردم سمت آسمان ها که خدای قشنگم لذت خواندن تک تک نام هایت را در دل و روحش بنشان.... پ.ن:یه کتاب خوب با تصویرگری قشنگ و دلنشین از یک نویسنده ی خوب لینک کانال نویسنده، خانم«فائضه غفارحدادی»👈https://eitaa.com/dimzan https://eitaa.com/mamanemamooli
پریشب در تاریکی اتاق وقتی این کتاب را برای بچه ها می‌خواندم ، در این صفحه با خودم فکر کردم که چرا منِ مادرِ ایرانی باید از میان تمام نمادها و شهرها اسم برج ایفل را بخوانم و این اسم برای شان آشنا باشد به جای هزاران اسمی که اولویت من است؟ این فکر با من بود تا امروزی که از امتحان برگشتم خانه و دردونه کتاب آورد که بخوام برایش ، من هم که بهانه را جور دیدم برای کنار هم بودن با تمام خستگی خواندم! اینجا که رسیدم گفتم:«حتی به بچه های هم سن من در غزه و لبنان؟» یک دفعه آقای پدر و نازدونه هرکدوم از یه گوشه با چشم های گردشده و خنده گفتن:«غزه و لبنان!» و پرسیدن چی شد؟ واقعا نوشته غزه و لبنان؟! خنده ام گرفته بود ، باور نمی‌کردم عملیاتی کردن یک فکر، کل خانواده ام را درگیر کند! حالا که یک گوشه ای نشسته ام و می‌نویسم ، دردونه کنارم با خانه سازی ها مشغول است ،نازدونه از پنجشنبه ی تعطیل بدون مشقش لذت میبرد و آقای پدر بیرون رفته اند. و من به این فکر میکنم که سهم ما ، مامان های معمولی در متوجه کردن خانواده های مان شاید همین قدر کوچک اما بزرگ باشد ، به اندازه ی عوض کردن دوتا کلمه ی یک کتاب،همین! پ.ن:این کتاب رو قبلاً همین جا تحت عنوان معرفی کردم و جا داره اضافه کنم که تفاوت های فرهنگی و ترجمه باعث میشه که مامان موقع خوندن کتاب یه کم خلاقیت به خرج بده تا مفاهیم درست انتقال داده بشه☺️ https://eitaa.com/mamanemamooli