eitaa logo
🔮من دیپلمات نیستم، من انقلابی ام، حرف را صریح وصادقانه میگویم. 💎
802 دنبال‌کننده
15هزار عکس
14هزار ویدیو
67 فایل
انقلابی بودن میعارنیست انقلابی ورهروماندن پای ارزشهاهنراست من انقلابیم ۵۷ گروه میثاق با شهدا https://eitaa.com/joinchat/2230386699C64b9b33430
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
افطار بر روی ویرانه‌های غزه 🔹شهروندان فلسطینی بر روی ویرانه‌های خانه‌های خود در نوار غزه افطار کردند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظه انفجار ماهواره‌بر ژاپنی 🔹یک ویدیو پخش زنده ژاپن نشان داد که موشک ماهواره‌بر شرکت «اسپیس وان» امروز چهارشنبه لحظاتی پس از پرتاب از یک پایگاه فضایی در غرب ژاپن، منفجر شد.
بسم الله الرحمن الرحیم 💞 💞 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی 💥 «قسمت اول» خانه الهام مادر و خواهر و خواهرزاده داود با یک جعبه دو کیلویی شیرینیِ تَر به خانه المیرا خانم برای دیدن الهام رفته بودند. المیرا که الحق و الانصاف در کدبانویی دومی نداشت، برای خانواده داود چنان عصرانه‌ای فراهم کرده بود که آدم دلش میخواست هر روز عصرها حوالی ساعت چهارونیم پنج، زنگ خانه آنها را بزند و یک ساعت با آنها بنشیند و معاشرت کند و برود. بعلاوه آن که ماشاءالله از کمالات المیرا و الهام! مصداق بارز مادر را ببین و دختر را پسند کن بودند. چون داود با آنها نیامده بود و آن جلسه صرفا یک جلسه آشنایی و دیدن دختر بود، بخاطر همین الهام آزادتر و بدون چادر، فقط با یک روسری صورتی خوشرنگ، از اولش آمد و به همراه مادرش از آنها استقبال کرد و با هم نشستند و گل گفتند و گل شِنُفتند. مادر داود که مشخص بود الهام به دلش نشسته، با لبخند مستمری که روی چهره مادری‌اش داشت گفت: «پسرمو می‌شناسید. اما نه به اندازه منِ مادرش. همه دیدنش اما من بزرگش کردم. نه دروغ تو کارشه و نه بلده اذیت کنه. تا حالا از چشمام بدی دیدم اما از داود ندیدم. نه این که فقط داود... از هیچ کدوم از بچه‌هام بدی ندیدم. پسر زحمتکشی هست. کم بنایی نرفته. کم باغبونی نکرده. کم کارگری نکرده. کم درس نخونده. کم با کتاب خوابش نبرده. تا این که طلبه شد. تا این که تقدیر خواهرش این شهر بود و خودشم دنبال خواهرش اومد و اینجا ماندگار شد. وقتی هستش، خاطرم جَمعه. وقتی نیستش، دلم آشوبه و فقط باید صلوات بفرستم تا آروم بشم. اینجا شهر ما نیست اما میدونم که دوستش خوبیش میخواد که آدرس شما و دخترتون رو به ما داده. لابد تقدیر ما اینجاست.» المیرا و الهام داشتند از حرفهای ساده و خودمانی مادرداود کیف میکردند. به چهره اش زل زده بودند و لبخند مستمری روی لب‌های آنان نشسته بود. -تا این که الان دختر شما را دیدم. ماشالله به کمال و جمالش. لنگه خودته المیرا خانم. من هنوز دو کَلوم با خودت حرف نزده بودم که فهمیدم دوستت دارم. دخترتم که جای خود داره. المیرا لبخندش بیشتر شد و گفت: «قوربونتون برم حاج خانم. شما اینقدر ماشالله با کمالات حرف میزنین که آدم شرمنده میشه.» هاجر(خواهر داود) لب وا کرد و گفت: «داود خیلی زحمت ما رو کشیده. از خودش و جوونیش و احساسش و زندگیش خرج کرده که ما الان دور هم جمع باشیم. به خاطر همین از خدا خواستیم یه دختر بذاره سر راهش که خوشبختش کنه. که از دلش هر چی غم و غصه ما بوده، دربیاره...» هنوز جمله‌اش کامل نشده بود که اشک در چشمانش جمع شد. نیلوفر(دختر هاجر) دستش را گذاشت روی دست مامانش و او را به آرامی فشرد. المیرا گفت: «قربون دل پر غصه‌تون برم هاجرجون! یه چیزایی از نمایش الهام و بچه‌های گروهش درباره زندگی شما دستگیرم شد. واقعا دل بزرگی دارین. خدا بزرگه. با نیت پاکی که حاج خانم دارن و دل و دعای خیر شما انشاءالله بهترین‌ها برای این دو تا جوون رقم بخوره.» مادرداود گفت: «ایشالله. خب... المیرا خانم... شما از دختر عزیزت بگو... یا بهتره بگم از دختر عزیزم بگو!» المیرا لبخندی زد و به الهام نگاه کرد. الهام هم لبخند زد و سرش را پایین انداخت. المیرا خانم گفت: «والا الهام دختر مستقل و عاقلی هست. دوس داره جوونی کنه اما نه به هر قیمت. آزاده اما حواسش جَمعه. دلخوشی من و باباشه. از وقتی هنوز به دنیا نیومده بود، همدم همدیگه هستیم. تحصیل کرده است. هم دانشگاه خونده و هم حوزه. تا حالا دروغ ازش نشنیدم. تا حالا زیرآبی نرفته. تا حالا بهترین مشاور من و باباش و دوستاش بوده. خلاصه دلمون به الهام‌جون خوشه...» مادر داود گفت: «ماشاءالله... میفهمم عزیزدلم... خدا دلخوشیتو حفظ کنه!» اینقدر این جمله مادرداود به دل المیراخانم نشست که برای اولین بار، الهام دید که المیرا خانم اشک در چشمان مهربانش جمع شد و زیرلب گفت: «الهی آمین!» هاجر رو به الهام کرد و با لبخند گفت: «کاش داداشمم اینجا بود. فکر کنم خجالت میکشید جلسه اول بیاد. یه لحظه خیلی دلم براش تنگ شد. فکر نمی‌کردم جلسه خواستگاریش و اولین جایی که برای داود بریم، اینقدر به دلم بشینه و با شماها اینقدر آدم احساس خوبی داشته باشه.» الهام که لُپهایش از شنیدن اسم داود گل انداخته بود و داشت از محبت‌های بی شیله پیله نیره‌خانم و هاجر کیف میکرد، نمیدانست چه بگوید که ضایع نباشد. فقط لبخند بیشتری زد و سری تکان داد و... ادامه👇
هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
خب بیچاره چه بگوید؟ بگوید کاش اومده بود؟ بگوید یه تک بزنین تا پاشه بیاد؟ بگوید چه؟ فقط ته دلش به قول شیخ بهایی داشت به داود می‌گفت: «تا کی به تمنای وصال تو یگانه... جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه...» مغازه ساندویچی یک ماه بعد... شب بود. حدودا ساعت یک و نیم بعد از نصف شب. یک مغازه ساندویچیِ دو در سهِ چرک و کثیف که مشخص بود مشتری های زیادی داشته و اگر ساعت 12 شب، سروش با داد اعلام نکرده بود که«آقا نون نداریم. نونمون تموم شد. دیگه کسی نبینم ایستاده باشه‌ها!» هنوز پسر و دختران جوان ایستاده بودند و نمی‌رفتند. پشتِ یخچالِ پر از نوشابه و مواد فلافل و بندری و...، سروش با موهای فرفریِ پُرپُشتش با دو تا رفیقِ از خودش نااهل‌تر به نام‌های غلامرضا و آرش نشسته بودند. هر سه نفرشان حدودا بیست و سه چهار ساله و مجرد و آسمان جُل بودند. البته میزان آسمان جُلیِ سروش نسبت به آن دو نابکارِ دیگر کمتر بود. آن هم مدیونِ پولِ خونِ داداشِ ناکامش بود که در تصادفِ پارسال از دنیا رفت و سروش موفق شد که پول خونش را از بابای پیر و علیلش بکَند و با آن همین مغازه ساندویچی را راه بیندازد. غلامرضا که قدش بلندتر و استخوانی‌تر از آن دو بود، فقط سیبیل داشت. آقاجان و بابای آقاجانش هم فقط تو کارِ سیبیل بودند. کلا خانوادگی از تمام دار دنیا فقط سیبیل‌های توچشمی داشتند. به قول آرش«سیبیلِ غلامرضا مثل شلوار کُردی روی بند میمونه!». در نامردی هم دومی نداشت. یعنی اصلا کسی راضی نمیشد که در مقام دومِ نامردی، کنارِ غلامرضا بایستد و با او رقابت کند. با همان صدای کلفتش و معمولا در جواب همه میگفت«لال بمیر!». آرش که قدش از سروش و غلامرضا کوچکتر بود، لاغراندام و خیلی تَر و فرز بود. کم حرف میزد اما هر وقت حرف میزد، یا به سروش فحش میداد و یا به غلامرضا تیکه می‌انداخت. بیست و چهارساعت سیگار می‌کشید. اصلا بخاطر همین مصرف سیگار، سالها پیش از مدرسه اخراج شده بود و حتی سیکل هم نداشت. با این که به سروش قولِ ناموس داده بود که در ساندویچی سروش سیگار نکشد، اما چون موضوع آن شب حساس بود و فکر همشان آچمزیده بود، سیگار را با سیگار روشن میکرد. اما آن شب... سه نفرشان در آن فضایِ کوچک در هم لولیده بودند و در حالی که سروش فیلترشکنش را به زور روشن کرده بود، در واتساپ با یکی که کراوات داشت و از سر و کله‌اش دود پیپ بلند میشد، تصویری گفتگو می‌کردند. کسی که آن طرفِ خط بود، پیراهن رنگ مشکی با یک کراوات بلند داشت و نامش«هوشنگ» بود. مردی عوضی و حدودا پنجاه و سه چهار ساله و بسیار بددهان. یک پُک بزرگ از پیپش دود کرد و دودش را به طرف تصویرش فرستاد و گفت: «خوشحالم که شما سه تا رو می‌بینم. تامی خیلی از شما تعریف کرد. درباره مشکل شما و این که دلتون میخواد مهاجرت کنید، با من حرف زد. اما پسرا، باید بدونین که مهاجرت مالِ کسیه که یا دنبال تحصیل باشه و یا پول داشته باشه و بخواد بیزینس راه بندازه و یا دعوتنامه و نامه فدایت شوم از یه جایی داشته باشه. شماها کدومشو دارین؟» سروش گفت: «هیچ کدومش آقاهوشنگ! نه سواد درستی داریم و نه پول درست و درمونی. اگه اینا را داشتیم که مهاجرت نمی‌کردیم.» هوشنگ دوباره دودش را به طرف تصویرش در گوشی فرستاد و گفت: «پس دیگه زر مفت ممنوع! گزینه مهاجرت پَر. فقط میمونه یه گزینه!» غلامرضا و آرش از دیدن دَک و پُز هوشنگ کفشان بریده بود و چشم از قاب گوشیِ سروش برنمی‌داشتند. سروش پرسید: «چه گزینه‌ای هوشنگ خان؟!» هوشنگ صورتش را به قاب گوشی نزدیک‌تر کرد و گفت: «پناهندگی!» حوزه علمیه داود که تا دیروقت داشت کتاب «تاریج جهان، اثر جواهر نعل نهرو» را می‌خواند، نگاهی به ساعت انداخت. دید حدودا ساعت دو هست. همه خواب بودند. آرام، طوری که صالح و احمد بیدار نشوند، کتابش را بست و چراغ مطالعه بالای سرش را خاموش کرد و دمپایی ابری را پوشید و به طرف سرویس بهداشتی رفت. وقتی از سرویس برگشت، وضو گرفته بود. همانجا پایینِ پای صالح، مُهرش را گذاشت روی زمین و خیلی بی سر و صدا دو رکعت نماز درتاریکی حجره خواند. وقتی نمازش تمام شد، مُهرش را به چشمش کشید و سپس چهار دست و پا خودش را به بالشتش که پُشتِ میز مطالعه کوچک و کوتاهش بود رساند و سرش را روی بالشت گذاشت. قبل از این که خوابش ببرد، یادش آمد که ساعت برای نمازصبح کوک نکرده. گوشی همراهش را برداشت که ساعت کوک کند که دید برایش در بله پیام آمده. مهدوی پیام داده بود. همان رفیقِ معممش(شوهر زینب خانم) که ماه رمضان سال قبل، داود به جای او به مسجدالرسول رفته بود. ادامه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 💢 دعای ابوحمزه با نوای جناب سیدحسن نصرالله 🔹يا رَبِّ هٰذَا مَقامُ مَنْ لاذَ بِكَ وَاسْتَجارَ بِكَرَمِكَ وَأَ لِفَ إِحْسانَكَ وَ نِعَمَكَ... 🔹أفَتُراكَ يَا رَبِّ تُخْلِفُ ظُنُونَنا أَوْ تُخَيِّبُ آمالَنا ؟ كَلَّا يَا كَرِيمُ فَلَيْسَ هَذَا ظَنُّنا بِكَ وَ لَا هٰذَا فِيكَ طَمَعُنَا، يَا رَبِّ إِنَّ لَنا فِيكَ أَمَلاً طَوِيلاً كَثِيراً... 🔹عصَيْناكَ وَنَ حْنُ نَرْجُو أَنْ تَسْتُرَ عَلَيْنا، وَ دَعَوْناكَ وَ نَحْنُ نَرْجُو أَنْ تَسْتَجِيبَ لَنا، فَحَقِّقْ رَجاءَنا... 🔻پروردگارا این است جایگاه کسی که به پناهت آمد و به کرمت پناهنده گشت و به احسان و نعمت‌هایت الفت جست... 🔻آیا یا ممکن است پروردگارا برخلاف گمان‌های ما به حضرتت رفتار کنی ی؟! هرگز ای بزرگوار، چنین گمانی به تو نیست و طمع ما درباره تو این چنین نیست. 🔻پروردگارا! ما را درباره تو آروزی طولانی بسیاری است، ما را در حق تو امید بزرگی است، از تو نافرمانی کردیم و حال آنکه امیدواریم گناه را بر ما بپوشانی و تو را خواندیم و امیدواریم که برای ما اجابت کنی، مولای ما امیدمان را تحقق بخش...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 پیکیر مرحوم علی اکبر صابری، مداح اهل‌ بیت (ع)، در تبریز تشییع و به خاک سپرده شد مراسم شب سوم مداح باصفای اهل بیت پنجشنبه بعدازافطار از ساعت ۲۱الی ۲۳درمهدیه تبریز برگزار خواهد شد روحش شاد نامش جاودانه باد
باسمه تعالی جناب آقای دکتر مسعود پزشکیان، نماینده مردم تبریز، آذرشهر و اسکو سلام! اخیرا در گفتگو با یکی از رسانه های اصلاح طلب، از آقای حداد عادل تمجید کرده و از ریاست آقای قالیباف بر مجلس بعدی نیز دفاع کرده و در نهایت گفته اید: « آقای ثابتی و افرادی که آمدند، چه پشتوانه و فعالیت علمی، کارکردی در این کشور دارند؟» پاسخ سوال تان بدیهی است چون پشتوانه هر نماینده ای که منتخب مردم می شود،  همان مردمی هستند که او را انتخاب کرده اند. پشتوانه بنده همان پشتوانه شماست. با این تفاوت که به لحاظ کمی، پشتوانه شما در حوزه انتخابیه تان 95 هزار نفر بوده و پشتوانه بنده در حوزه انتخابیه تهران حدود 500 هزار نفر. و اگر به لحاظ جمعیت و درصد رای نیز اگر حساب کنیم، شما با پشتوانه حدود 24 درصد از مردمی که در تبریز و حومه رای دادند وارد مجلس شدید و بنده به پشتوانه بیش از 30 درصد رای دهندگان حوزه انتخابیه ام. همچنین درباره پشتوانه علمی بنده نیز سوال پرسیده اید که آن هم پاسخش مشخص است. چون رشته تحصیلی بنده از مقطع کارشناسی تا کارشناسی ارشد و دکترا «علوم سیاسی» بوده و هر فرد منصفی سنخیت تحصیل در این رشته را با مسایل عمده مرتبط با حکمرانی متوجه می شود. و اما درباره پشتوانه کارکردی بنده نیز سوال کردید. البته می دانم که جرم بزرگی را مرتکب شده ام و قبل از آنکه در دولت هاشمی به عنوان رییس دانشگاه یا در دولت خاتمی به عنوان وزیر بهداشت «منصوب» شوم با رای مردم برای حضور در مجلس «انتخاب» شده ام. لذا از شما میخواهم از این گناه نابخشودنی بنده بگذرید! جناب دکتر پزشکیان! امیدوارم این چند خط، تا حدی به سوالات شما پاسخ داده باشد. البته حرفهای بیشتری نیز هست که از زمان آغاز به کار مجلس دوازدهم حضورا خدمت تان عرض خواهم کرد. زیرا بنای بنده چالش با دیگران از جمله شما نیست و فکر می کنم برای حل مشکلات مردم اشتراکات زیادی وجود دارد که باید با تمرکز بر آنها، از حواشی فاصله گرفت و زمان را برای غلبه بر مشکلات از دست نداد. البته اینها نکاتی است که انتظار می رفت افراد با تجربه ای مثل شما به نسل جدید منتقل کنند اما فعلا چرخ روزگار طوری چرخیده که ما دهه شصتی ها باید این بدیهیات را به بزرگترهایمان منتقل سازیم. با آرزوی موفقیت و عاقبت به خیری امیرحسین ثابتی منفرد منتخب مردم تهران، ری، اسلامشهر، پردیس و شمیرانات در مجلس دوازدهم 23 اسفند 1402 @Sabeti
ارزش یک پزشکیان نسبت به هزار سوپرانقلابی ارزش یک پزشکیان نسبت به هزار سوپرانقلابی/ زنی در تهران که 8 سال در غار زندگی می‌کرد! مسعود پزشکیان، از اصلاح طلبان نجیب و منتخب تبریز در انتخابات اخیر، طی سخنانی در اشاره به انتقادات عده ای از قالیباف گفته است: اگر قرار باشد افرادی که در روزهای گذشته، اظهارات غیراخلاقی و غیرمنطقی مطرح کردند در قامت ریاست مجلس قرار بگیرند، قطعا ریاست آقای قالیباف منطقی‌تر بنظر می‌رسد. به گزارش اعتمادآنلاین، او می افزاید: اینکه بیایم هنوز از راه نرسیده و کار نکرده، فردی را نقد کنیم که کارهای زیادی انجام داده است، منطقی نیست؛ افرادی که به قالیباف نقد می‌کنند، کجای مملکت را توانسته‌اند درست کنند؟[۳] *وجه تمایز و بیت الغزل فعال سیاسی "عقلانیت" است. عقلانیتی که اگر وجود داشته باشد؛ دسته بندی راست و چپ و عوام و خواص چندان پررنگ نخواهد بود. عقلانیت آقای پزشکیان در تحلیل این قضیه در حالی است که طی هفته های اخیر شاهد انتقادات بدون سند و فریادهای جماعت بی هنر و مدعیان ارتباط با امام زمان علیه آقای قالیباف بودیم. مردی که نه تنها از سابقه خوب و جهادی برخوردار است بلکه تا این لحظه هیچ سند قضایی نیز علیه وی وجود ندارد و مهمتر از همه اینکه کارنامه ای مشحون از کارآمدی و تأییدات رهبری نظام دارد. کارنامه ای البته منحصر به فرد که در نزد مردم تبدیل به شاقول تشخیص سره از ناسره شده و جامعه عملکرد همه مدیران از شهرداری گرفته تا رئیس جمهور را همواره با عملکردهای جهادی قالیباف می سنجند. دقت شود که اشاره به این کارنامه خوب به معنی عرض ارادت ما به محضر قالیباف و یا بستگی ارگانیک ما با او نیست بلکه صرفا به معنی حمایت از کارنامه های خوب در هرکجا و توسط هر شخص در جبهه راست یا چپ است. کما اینکه مشرق پیش از این از عملکرد درست کسانی مثل محسن هاشمی، بهزاد نبوی، استاندار محترم مازندران و... نیز حمایت کرده و یا همواره پشتیبان "چپهای نجیب" بوده است. عقلانیت پزشکیان همچنین نشان داد که چرا اصلاح طلبان عاقل و نجیب بر سوپرانقلابی های شداد و غلاظ که طی هفته های اخیر از یمین و یسار به قالیباف تاختند مرجح هستند و چرا بیشتر از اینان به درد مردم می خورند؟ چه اینکه اصلاح طلبی که تشخیص دهد ریاست یک اصولگرای کارآمد بر مجلس منطقی است حتما از انتفاع بسیار بیشتری نسبت به سوپرانقلابی های بی قاعده برای مردم خواهد داشت. در اینجا البته اشاره به رأی خوب مردم تبریز در انتخاب آقای پزشکیان نیز ضروریست. چه اینکه شاهدیم این رأی خوب چگونه مشغول دفاع از عقلانیتی است که منجر به کارآمدی بیشتر و البته تأثیر مثبت در زندگی مردم خواهد شد.
پذیرفته شدن دعای مشترک شهیدان باکری و سلیمانی به فاصله ۳۵ سال 🔹عزیزانم! اگر شبانه روز شکرگزار خدا باشیم که نعمت اسلام و امام را به ما عنایت فرموده باز کم است. آگاه باشیم که سرباز راستین و صادق این نعمت شویم. خطر وسوسه‌های درونی و دنیا فریبی را شناخته و بر حذر باشیم که صدق نیت و خلوص در عمل، تنها چاره ساز ماست. 🔹در این دست نوشته که امضای شهید سپهبد قاسم سلیمانی در آن نقش بسته، آمده است: «الهی لا تکلنی، خداوندا مرا بپذیر، خداوندا عاشق دیدارتم، همان دیداری که موسی را ناتوان از ایستادن و نفس کشیدن نمود، الحمدلله رب العالمین، خداوندا مرا پاکیزه بپذیر».
💢 عیدانه اینترنتی دولت به مردم وزیر ارتباطات: ▫️به مناسبت عید نوروز و ماه مبارک رمضان، یک بسته اینترنت رایگان برای مردم در نظر گرفتیم که حجم آن ۵ گیگ معادل ۱۲ گیگ ترافیک داخل است. ▫️مردم با مراجعه به درگاه ملی خدمات دولت هوشمند می‌توانند این بسته را دریافت کنند.
یار شهیدان به خدای شهیدان پیوست . ساعاتی پیش حاج مقصود اقا پوررادی ؛ تجسم عینی عزت نفس ؛ مداح بی تکرار اهلبیت ع ؛ جانباز بی ادعا ؛ پدر شهیدان رضا و امیر پوررادی دار فانی را ترک و به ابدیت رهسپار شد . زمان و مکان تشییع و تدفین وترحیم متعاقبا اعلام خواهد، شد .
🔮من دیپلمات نیستم، من انقلابی ام، حرف را صریح وصادقانه میگویم. 💎
یار شهیدان به خدای شهیدان پیوست . ساعاتی پیش حاج مقصود اقا پوررادی ؛ تجسم عینی عزت نفس ؛ مداح بی
مراسم تشییع جنازه و خاکسپاری مرحوم حاج مقصود پور رادی روز جمعه ۲۵ اسفندماه سال ۱۴۰۲ 🕌 تشییع جنازه بعدازظهر اقامه نماز جمعه در مصلای اعظم امام خمینی ره تبریز ⏰ خاکسپاری ساعت ۱۵ بعدازظهر آرامستان وادی رحمت تبریز برگزار خواهد شد. 🏴 مجلس شام غریبان درگذشت مرحوم مغفور شادروان 🌹حاج مقصود پور رادی 🔹 مداح اهل بیت و عصمت و طهارت علیهم السلام 🗓️ روز جمعه ۲۵ اسفندماه سال ۱۴۰۲ ⏰ ازساعت ۲۱ تا ۲۳ بعد از افطار 🕌 مسجد میدان واقع تبریز کوی نوبر میدان مقصودیه خیابان عزب دفتریلر دوم برگزار خواهد شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤 با نهایت تاسف و تاثر 《حاج علی اکبر صابری》 معروف به باطریساز، مداح و پیرغلام صاحب نام تبریزی، امروز به علت عارضه قلبی و مشکلات کلیوی دعوت حق را لبیک گفت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انتشار برای اولین بار 👆 ⁉️یه خانم میتونه به تنهایی بدون هیچ پشتوانه ای این آقایون رو ملزم به اجرای قانون کنه چطور مسئولین نمیتونن؟! ⛔️حالا خانم هنجارشکن در قم رو با آقایون هنجارشکن در مترو مقایسه کنید! یه وجه اشتراک دارند، بددهن و هوچیگر بودنشون !!! مسئولین مترو و شهرداری برن بشینن خونشون کار رو بسپرن به امثال این خانم باغیرت
34.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نه اشتباه نکنید! این تصاویر مربوط به فلسطین اشغالی نیست! آن‌ها که می‌زنند صهیونیست‌های جانی و پست‌فطرت نیستند و آنها که کتک می‌خورند، فلسطینیان مظلوم و بی‌دفاع نیستند! اینجا جمهوری اسلامی ایران است جایی که برای مطالبه و عفاف از مسئولین، باید کتک بخوری! آن هم در و با زبان روزه!! تا عادیسازان مانعی در برابر خود نبینند! تا هنجارشکنان و سلیطه ها عکس‌های بی حجاب و نیمه عریان خود را از ورزشگاههای فوتبال مردان راحت منتشر کنند! تا کنسرت های شیطانی حسابی رونق بگیرند! تا مطرب‌های فراری، قدم رنجه کرده و به وطن برگردند! تا توالت مساجد به روی گردشگران باز شوند! تا برای مسابقات مردان از داور زن استفاده شود! تا زن مومنه و باحیای شیعه توسط کادر مرد معاینه شود! تا دانشگاهها تبدیل به نمایشگاه های جنسی شوند! تا خیابان‌ها سرشار از بوی تعفن بد/بی حجابی و بی حیایی شوند! تا دل "زن هرزگی آزادی" خواهان شاد بشود! تا عطر و بوی شهدا از معابر و گذرها محو شوند! تا از اسلام و مظاهر آن اثری نماند! تا سواحل ما از سواحل ترکیه و تایلند و... عقب نمانند! تا سند ۲۰۳۰ بدون‌ مشکل اجرایی شود و...
‌ 🔴 گزارش مختصر : ➖ جمعی از آمران به معروف و ناهیان از منکر به صورت خودجوش در اعتراض به «شیوع بیماری کشف حجاب و برهنگی» و «انفعال مسیولین» و همچنین برخی تصمیمات ساختار شکنانه وزارت ورزش در گوشه‌ای از تهران بزرگ تجمع کرده‌اند که با اقتدار خشونت آمیز مأموران مواجه میشوند.اقتداری که دربرابر کشف حجاب و سلیطه‌گی و شرارت کمتر شاهد آن هستیم. اما سوال اساسی| بر فرض هر نقص و اشتباهی در این اجتماع، مجوز جرح خشونت نسبت به این عزیزان مظلوم چیست ؟ نگذارید ملت احساس کنند، امنیت برای ساختارشکنان و کشف‌حجاب کرده‌ها و خشونت برای هسته سخت نظام است.
افطاری درجوارشهدا گلزار شهدای وادی رحمت تبریز شهدا را باصلواتی یادکنیم اللهم صل علی محمد و آل محمد