eitaa logo
🔮من دیپلمات نیستم، من انقلابی ام، حرف را صریح وصادقانه میگویم. 💎
823 دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
15.9هزار ویدیو
73 فایل
انقلابی بودن میعارنیست انقلابی ورهروماندن پای ارزشهاهنراست من انقلابیم ۵۷ گروه میثاق با شهدا https://eitaa.com/joinchat/2230386699C64b9b33430
مشاهده در ایتا
دانلود
80.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ کربلایی 🚩 🚩 🚩 همه دنیا خوشن انگار من یکی غریبم این وسط حرف بچه نداره قیمت جز برای مادرش فقط ننه ام البنین به چادرت گرفتارم دارم از غصه میمیرم و به رو خودم نمیارم تو هوامو داشته باش که من توی آشفته بازارم خیلی بیچاره ام ننه ام البنین یه درده توی این سینه دنیا خوش نداره که خوشی های ما ها رو ببینه شمر این دلم رو سینه ام داره میشینه درد من اینه آبرو بردم تو که عباست زمین خورده ببین من زمین خوردم آخه دیگه چطوری بگم ننه من کم آوردم من کم آوردم این همه صدات زدم مادر یه دفعه پسر صدام کن خب کشتم امشب خودمو دیگه لااقل یه بار نگاهم کن ننه ام البنین دلم از زندگی سیره دنیا حال و روز من رو داره به مسخره میگیره نندازی آبرومو به دست مردم آبروم میره آبروم میره ننه ام البنین جلوی همه شرمنده ام کل زندگیم غمه جون خودم مجبوری میخندم من با دستای خودم گور خودم رو چه عمیق کندم خیلی شرمندم آبرو بردم تو که عباست زمین خورده ببین من زمین خوردم آخه دیگه چطوری بگم ننه من کم آوردم من کم آوردم
یکی از ام البنین های انقلاب جهانی اسلام ▫️قم حرم حضرت معصومه سلام الله، صحن امام رضا علیه السلام، حجره ای که مدفن پروین اعتصامی است یکی از های انقلاب جهانی اسلام دفن است که اگر مشرف شدید زیارت این بانوی غریب را از دست ندهید. - خانم فخرالسادات طباطبایی که اصالتاً ایرانی است اما به اقتضای حضور پدر بزرگوارش که از فقهاست در عراق متولد شده است. همسرش سید حسن قبانچی هم اصالت ایرانی داشته. در جریان مبارزه با حزب بعث عراق، چهار فرزند، همسر، برادر و داماد او به شهادت می رسند. این زن صبور و قهرمان هم مدتی در زندان عراق بود که بعد از این کشور اخراج شد و به قم آمد و پس از رحلتش در این حجره از حرم مطهر به خاک سپرده شد. ـــ ـ ـ ـــ ـ #لبیک یا زینب سلام الله علیها #فرهنگی سفیر کربلا
شمر می‌گفت: «مادرم با مادر یکی از برادرهای ناتنی مجتبی یه قوم‌و‌خویشی دوری داشتن. همیشه مادرم از اینا جوری تعریف می‌کرد که انگار آسمون سوراخ شده و فقط اینا بیرون اومدن، اما ناپدریم و دایی‌هام، مخصوصاً دایی بزرگم، از اینا بدشون می‌اومد و گویا از ازدواج اون خانم با علی ابراز نارضایتی می‌کردن و حتی برای مدتی، باهاشون قطع ارتباط کرده بودن. می‌گفتن اون موقع‌ها، با اون شرایط، در اون فضا، همین خانم که اسمش فاطمه و معروف به ام البنین بوده، تنها دختر طایفۀ ما بوده که در دوران مجردی مسلح رفت‌وآمد می‌کرده و کلاً تیپ و اخلاقش با بقیۀ دخترهای دوران خودش متفاوت بوده. حتی مادرم می‌گفت ام البنین با اون روحیاتش، شاعر هم بوده و اهل جلسه و جمع کردن مردم و این چیزا هم بوده. داییم می‌گفت چند سال پیش، ام البنین برگشته طایفۀ مادریمون و از همون اطراف، گشت ‌و ‌گشت تا بالاخره تنها مادر و دختری که لنگۀ خودش بودن و اسم دختره لبابه بوده و اسم مادرش هم حکیمه بوده، پیدا کرد و به عقد ابالفضل درآورد. بعد هم حکیمه و لبابه رو از اون‌جا با خودش آورد این‌جا. حالا این‌یکیشونه... مثلاً ناتنیشونه... بقیه‌شونم داستان دارن واسۀ خودشون. بعدش توقع داری وقتی نیستم و می‌رم جبهه و مدتی دوروبر مجتبی نیستم، خیالم راحت باشه و صفا‌سیتی کنم؟! والا داییم با اون پیرمرده راست می‌گفتن! می‌گفتن اینا همیشه دنبالِ تیم‌چینی و تشکیلات سازی بودن. می گفتن اگه می‌خوای اینا رو کنترل کنی، یا باید بهشون منتسب بشی و یا از سایه بهشون نزدیک‌تر بشی.» 📚 قسمتی از کتاب @Mohamadrezahadadpour