📹 پسرم حتما باید پاسدار تکاور شود 🔹️بخشی از مستند "جاذبه"؛ گوشه‌هایی دیده نشده از دیدارهای متعدد رهبر انقلاب با خانواده‌های معزز شهدای مدافع حرم

📹 بعد از ۹۰،۸۰ سال شهید بشوید! 🔹️بخشی از مستند "جاذبه"؛ گوشه‌هایی دیده نشده از دیدارهای متعدد رهبر انقلاب با خانواده‌های معزز شهدای مدافع حرم

📹 هدیه انگشتر برای برادر همرزم شهید 🔹️بخشی از مستند "جاذبه"؛ گوشه‌هایی دیده نشده از دیدارهای متعدد رهبر انقلاب با خانواده‌های معزز شهدای مدافع حرم

📹 نسخه کامل مستند "جاذبه" 🔹️ گوشه‌هایی دیده نشده از دیدارهای متعدد رهبر انقلاب با خانواده‌های معزز شهدای مدافع حرم

رویایی که اسرائیلی‌ها با تمام وجود به دنبالش هستند صحبت های دیده نشده یاسر عرفات در مورد نقشه اسرائیل بزرگ!

تکریم مادران شهدا

💥پرچم فلسطین زیرپای تروریست های در سوریه ✍یه عده بعدا نگن اینهایی که رفتن مدافعین بشار بودن نه آرمانهای اسلام و حرم اهل بیت(ع)

♦️ اسرائیل ثبت احوال سوریه را بمباران کرد! چرا؟ بیژن پیروز - استاد روابط بین الملل دانشگاه تهران: اسرائیل ساختمان ثبت احوال سوریه را هم بمباران کرده که شاید یکی از دلایل آن، سوری جا زدن همه خارجی‌هایی باشد که این روزها وارد این کشور شده‌اند. تمام مراکز اطلاعاتی و علمی هم مورد هدف قرار گرفته‌اند. جوخه‌های ترور افراد متخصص هم از قبل تشکیل شده بودند.

#ام_البنین شمر می‌گفت: «مادرم با مادر یکی از برادرهای ناتنی مجتبی یه قوم‌و‌خویشی دوری داشتن. همیشه مادرم از اینا جوری تعریف می‌کرد که انگار آسمون سوراخ شده و فقط اینا بیرون اومدن، اما ناپدریم و دایی‌هام، مخصوصاً دایی بزرگم، از اینا بدشون می‌اومد و گویا از ازدواج اون خانم با علی ابراز نارضایتی می‌کردن و حتی برای مدتی، باهاشون قطع ارتباط کرده بودن. می‌گفتن اون موقع‌ها، با اون شرایط، در اون فضا، همین خانم که اسمش فاطمه و معروف به ام البنین بوده، تنها دختر طایفۀ ما بوده که در دوران مجردی مسلح رفت‌وآمد می‌کرده و کلاً تیپ و اخلاقش با بقیۀ دخترهای دوران خودش متفاوت بوده. حتی مادرم می‌گفت ام البنین با اون روحیاتش، شاعر هم بوده و اهل جلسه و جمع کردن مردم و این چیزا هم بوده. داییم می‌گفت چند سال پیش، ام البنین برگشته طایفۀ مادریمون و از همون اطراف، گشت ‌و ‌گشت تا بالاخره تنها مادر و دختری که لنگۀ خودش بودن و اسم دختره لبابه بوده و اسم مادرش هم حکیمه بوده، پیدا کرد و به عقد ابالفضل درآورد. بعد هم حکیمه و لبابه رو از اون‌جا با خودش آورد این‌جا. حالا این‌یکیشونه... مثلاً ناتنیشونه... بقیه‌شونم داستان دارن واسۀ خودشون. بعدش توقع داری وقتی نیستم و می‌رم جبهه و مدتی دوروبر مجتبی نیستم، خیالم راحت باشه و صفا‌سیتی کنم؟! والا داییم با اون پیرمرده راست می‌گفتن! می‌گفتن اینا همیشه دنبالِ تیم‌چینی و تشکیلات سازی بودن. می گفتن اگه می‌خوای اینا رو کنترل کنی، یا باید بهشون منتسب بشی و یا از سایه بهشون نزدیک‌تر بشی.» 📚 قسمتی از کتاب #چرا_تو #حدادپور_جهرمی #دلنوشته_های_یک_طلبه @Mohamadrezahadadpour