eitaa logo
#من_منتظرم!
999 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
2.7هزار ویدیو
458 فایل
السَّلامُ‌ عَلَیکَ یٰا‌ أبٰاصالِح‌َ الْمَهْدی برای مهدی «عج» خودت را بساز و مهیا کن، ظهور بسیار نزدیک است.⛅🌻 ادامه فعالیت کانال در مُنیل ان شاءالله برای دریافت لینک منیل به شخصی پیام بدید🌱 @Momtahane110
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌧 آن هنگام درهاى آسمان گشوده شوند و حاجت های بزرگ برآورده شود... ┄┅┅❁💚❁┅┅┄ @man_montazeram ┄┅┅❁💚❁┅┅┄
❓قهرمان واقعی میدونی کیه؟ ✅کسیکه از لذت های زودگذر و الکی بخاطر خدا بگذره تا به لذت های واقعی و دائمی برسه اگه می بینی اینطور گذشت هایی تو زندگیت داری بدون که قهرمانی 😊 ┄┅┅❁💚❁┅┅┄ @man_montazeram ┄┅┅❁💚❁┅┅┄
🔹آیـــت الله کشمیری: همان طور که نمی توانید با دستتان به خورشید برسید، نمی توانید به این راحتی به امام زمان برسید، امام زمان پاک و طاهر است باید پاک و طاهر شوید تا او را ببینید. 😔😭 💠 نشر این پیام صدقه جاریه است... ─═इई🍃🌷🍃ईइ═─ @man_montazeram ─═इई🍃🌷🍃ईइ═─
💬 حاج آقا #پناهیان ┄┅┅❁💚❁┅┅┄ @man_montazeram ┄┅┅❁💚❁┅┅┄
بی تو من که هیچ... آسمان هم زمین میخورد! ┄┅┅❁💚❁┅┅┄ @man_montazeram ┄┅┅❁💚❁┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢مراقب باش! ابوبصیر می گوید: در بودم، به یکی از درس قرائت قرآن می آموختم. روزی در یک موردی با او کردم! مدتها گذشت تا اینکه در مدینه به حضور امام باقر علیه السلام رسیدم. آن حضرت مرا مورد سرزنش قرار داد و فرمود: کسی که در حال خلوت گناه کند، خداوند نظر لطفش را از او برمی گرداند، این چه سخنی بود که به آن گفتی؟ از شدّت شرم، سرم را پایین انداخته و توبه نمودم. امام باقر علیه السلام فرمود: باش که تکرار نکنی. 📚بحار، ج 46، ص 247 ┄┅┅❁💚❁┅┅┄ @man_montazeram ┄┅┅❁💚❁┅┅┄
💜💙💛💚🧡❤️💖 ‏ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺑﺪﻭﻥ ﻗﯿﺪ ﻭ ﺷﺮﻁ ‏ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﻨﻈﻮﺭ ‏ﺑﺨﺸﯿﺪﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﺩﻟﯿﻞ ‏ﺗﻮﺟﻪ ﻭ ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ‏ﺭﻭﺡ ﻋﺸﻖ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﺳﺖ ┄┅┅❁💚❁┅┅┄ @man_montazeram ┄┅┅❁💚❁┅┅┄
ازهمه دل بَری کردیم، جز دل مهدی(عج)!!! دل را بُردن میخواهد، که ما هنوز بی هنریم!!! ┄┅┅❁💚❁┅┅┄ @man_montazeram ┄┅┅❁💚❁┅┅┄
🍃🌺ذڪر "يـا مہـدے" تـوانم مي‌دهد حـق و بـاطڸ را نشـانم مي‌دهد 🍃🌸حضـرت مہـدے تمـام ديـڹ مـاست ديـڹ مـا ايمـاڹ مـا آييـڹ مـاست أللَّہمَ عـجِّڸْ لولیِڪَ ألْفـرج @man_montazeram
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐 امام سجاد علیه السلام : ✨مردمانی که در زمان غیبت مهدی (عج) به سر می برند و معتقد به امامت او ومنتظر ظهور وی هستند از مردمان همه زمان ها برترند. 📚 بحارالانوار ج ۵۲ ص ۱۲۲ ┄┅┅❁💚❁┅┅┄ @man_montazeram ┄┅┅❁💚❁┅┅┄ #پرسمان_مهدوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
••⚜•• یه جمله قشنگ خوندم نوشته بود: " اۍ مهــدی یـــاور! باد با شمع‌هاے خاموش ڪارۍ ندارد اگر بر تو میگذرد بدان ڪه !!!! " ••⚜•• ┄┅┅❁💚❁┅┅┄ @man_montazeram ┄┅┅❁💚❁┅┅┄
❌ خبـــــرهایی در راه است . . . ۹۸ 🔷 @Man_Montazeram
تا حالا امتحانش کردی؟؟ با هرکی از امام زمان حرف میزنی جدیدا میخنده بهت😓 بعضیا میگن کدوم امام زمان😕 بعضیا میگن هست اما حالا حالاها نمیاد😔 بعضیا میگن من امام زمانی رو که دردامونو میبینه این همه مشکلو میبینه و هنوز نیومده قبول ندارم😔 بعضیا از صبح تا شب برای بحث فوتبال و والیبال و دلار و سیاست وقت میزارن اما تا بحث امام زمان میشه با مسخره و کنایه کاری میکنن ازشون دل خور بشی و بحث عوض میشه😔😔 بچه مذهبیای ما هم تا اسم امام زمان میاد یا میگن ان شاءالله که میاد یا وقتی از علامتاش میگیم و میگیم نزدیکه میگن نگو آقا کذب الوقاتون😒 خلاصه امام زمانمون انقدی غریبه که خودی ها هم روزی حتی شده 10 دقیقه در موردش با هم حرف نمیزنن😔 یه دودوتا چهارتا کن ببین زندگیت چقدر بوی مهدی فاطمه رو میده؟؟ تو روز چقد بهش فکر میکنی و باهاش حرف میزنی؟؟ کارت؟ رفتارت؟ زبونو چشمت چقدر شبیه آقات هستش؟؟ چقدر از دلت رو به نامش کردی؟؟ اونوقت میفهمی که چقدر منتظرشی و چقدر ازت راضیه😔😔 التماس دعا کانال ... 👇🍃 🆑 http://eitaa.com/joinchat/1875640339C4f4a70819d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
••🎭•• اگه به گناه ‎☝️ به هَل مِن مُعینٍ ... مَهدی فاطِمهِ به افکارت باشه؛💭 که میشود؛🎶 وبعد☹️ 🎺میشود و رفتار به انجام منجر میشود🍃 ┄┅┅❁💚❁┅┅┄ @man_montazeram ┄┅┅❁💚❁┅┅┄
🌷🔆 در روز جمعه چه اعمالی وارد شده؟! ┄┅┅❁💚❁┅┅┄ @man_montazeram ┄┅┅❁💚❁┅┅┄
[• 📚•] مامان گلم... چرا اينقدر گرفتهست؟ناخودآگاه دوباره ياد علي افتادم. ياد اون شب که اونطور روش رگ گرفتن رو تمرين کردم... همه چيزش عين علي بود.-از کي تا حالا توي دانشگاه، واحد ذهن خواني هم پاس مي کنن؟ خنديد...-تا نگي چي شده ولت نمي کنم...بغض گلوم رو گرفت...-زينب! سومين پيشنهاد بورسيه از طرف کدوم کشوره؟دست هاش شل و من رو ول کرد. چرخيدم سمتش... صورتش به هم ريخته بود...-چرا اينطوري شدي؟ سريع به خودش اومد. خنديد و با همون شيطنت، پارچ و ليوان رو از دستم گرفت...-اي بابا از کي تا حالا بزرگتر واسه کوچيکتر شربت مياره! شما بشين بانوي من، که من برات شربت بيارم خستگيت در بره، از صبح تا حالا زحمت کشيدي... رفت سمت گاز...-راستي اگه کاري مونده بگو انجام بدم. برنامه نهار چيه؟ بقيهاش با من... ديگه صد در صد مطمئن شدم يه خبري هست... هنوز نميتونست مثل پدرش با زيرکي، موضوع حرف رو عوض کنه، شايدم من خيلي پير و دنيا ديده شده بودم... -خيلي جاي بديه؟-کجا؟-سومين کشوري که بهت پيشنهاد بورسيه داده.-نه... شايدم... نميدونم...دستش رو گرفتم و چرخوندمش سمت خودم...-توي چشمهاي من نگاه کن و درست جوابم رو بده، اين جوابهاي بريده بريده جواب من نيست...چشمهاش دو دو زد. انگار منتظر يه تکان کوچيک بود که اشکش سرازير بشه؛ اصلا نميفهميدم چه خبره...-زينب؟ چرا اينطوري شدي؟ من که...پريد وسط حرفم... دونه هاي درشت اشک از چشمش سرازير شد 🖊:نقل از همسر وفرزند شهید ... ┄┅┅❁💚❁┅┅┄ @man_montazeram ┄┅┅❁💚❁┅┅┄
[• 📚•] به اون آقاي محترمي که اومده سراغت بگو، همون حرفي که بار اول گفتم... تا برنگردي من هيچ جا نميرم. نه سوميش، نه چهارميش، نه اوليش، تا برنگردي من هيچ جا نميرم.اينو گفت و دستش رو از توي دستم کشيد بيرون! اون رفت توي اتاق، من کيش و مات وسط آشپزخونه... تازه مي فهميدم چرا علي گفت من تنها کسي هستم که مي تونه زينب رو به رفتن راضي کنه. اشک توي چشمهام حلقه زد! پارچ رو برداشتم و گذاشتم توي يخچال... ديگه نتونستم خودم رو کنترل کنم...-بي انصاف، خودت از پس دخترت برنيومدي! من رو انداختي جلو؟ چطور راضيش کنم وقتي خودم دلم نمي خواد بره؟براي اذان از اتاق اومد بيرون که وضو بگيره. دنبالش راه افتادم سمت دستشويي، پشت در ايستادم تا اومد بيرون... زل زدم توي چشمهاش، با حالت ملتمسانهاي بهم نگاه کرد. التماس مي کرد حرفت رو نگو... چشمهام رو بستم و يه نفس عميق کشيدم... -يادته2سالت بود تب کردي...سرش رو انداخت پايين... منتظر جوابش نشدم.-پدرت چه شرطي گذاشت؟ هر چي من ميگم، ميگي چشم...التماس چشمهاش بيشتر شد... گريهاش گرفته بود...-خب پس نگو... هيچي نگو... حرفي نگو که عمل کردنش سخت باشه... پرده اشک جلوي ديدم رو گرفته بود...-برو زينب جان... حرف پدرت رو گوش کن! علي گفت بايد بري.و صورتم رو چرخوندم... قطرات اشک از چشمم فرو ريخت. نميخواستم زينب اشکم رو ببينه... تمام مقدمات سفر رو مامور دانشگاه از طريق سفارت انجام داد... براش يه خونه مبله گرفتن؛ حتی گفتن اگر راضي نبوديد بگيد براتون عوضش مي کنيم. هزينهزندگي و رفت و آمدش رو هم دانشگاه تقبل کرده بود...پاي پرواز به زحمت جلوي خودم رو گرفتم، نمي خواستم دلش بلرزه، با بلند شدن پرواز اشکهاي من بيوقفه سرازير شد. تمام چادر و مقنعهام خيس شده بود...بچه ها، حريف آرام کردن من نمي شدن. 🖊:نقل از همسر وفرزند شهید ... ┄┅┅❁💚❁┅┅┄ @man_montazeram ┄┅┅❁💚❁┅┅┄
[• 📚•] نماينده دانشگاه براي استقبالم به فرودگاه اومد، وقتي چشمش بهم افتاد، تحير و تعجب نگاهش رو پر کرد. چند لحظه موند! نميدونست چطور بايد باهام برخورد کنه... سوار ماشين که شديم اين تحير رو به زبان آورد...-شما اولين دانشجوي جهان سومي بوديد که دانشگاهبراي به دست آوردن شما اينقدر زحمت کشيد... زيرچشمي نيم نگاهي بهم انداخت...-و اولين دانشجويي که از طرف دانشگاه ما با چنين حجابي وارد خاک انگلستان شده...نميدونستم بايد اين حرف رو پاي افتخار و تمجيد بگذارم! يا از شنيدن کلمه اولين دانشجوي مسلمان محجبه،شرمنده باشم که بقيه اينطوري نيومدن؛ ولي يه چيزي رو ميدونستم، به شدت از شنيدن کلمه جهان سوم عصباني بودم. هزار تا جواب مودبانه در جواب اين اهانتش توي نظرم مي چرخيد؛ اما سکوت کردم. بايد پيش از هر حرفي همه چيز رو ميسنجيدم و من هيچي در مورد اون شخص نميدونست ...ممن رو به خونهاي که گرفته بودن برد. يه خونه دوبلکس، بزرگ و دلباز با يه باغچه کوچيک جلوي در و حياط پشتي. ترکيبي از سبک مدرن و معماري خانههاي سنتي انگليسي... تمام وسايلش شيک و مرتب... فضاي دانشگاه و تمام شرايط هم عالي بود. همه چيز رو طوري مرتب کرده بودن که هرگز؛ حتی فکر برگشتن به ذهنم خطور نکنه؛ اما به شدت اشتباه مي کردن! هنوز نيومده دلم براي ايران تنگ شده بود. براي مادرم، خواهر و برادرهام، من تا همون جا رو هم فقط به حرمت حرف پدرم اومده بودم. قبل از رفتن، توي فرودگاه از مادرم قول گرفتم هر خبري از باباشد بلافاصله بهم خبر بده. خودم اينجا بودم دلم جا مونده بود، با يه علامت سوال بزرگ... -بابا... چرا من رو فرستادي اينجا؟! دوره تخصصي زبان تموم شد و آغاز دوره تحصيل و کار در بيمارستان بود.اگر دقت مي کردي مشخص بود به همه سفارش کرده بودن تا هواي من رو داشته باشن، تا حدي که نماينده دانشگاه، شخصا يه دانشجوي تازه وارد رو به رئيس بيمارستان و رئيس تيم جراحي عمومي معرفي کرد. جالبترين بخش، ريز اطلاعات شخصي من بود... همه چيز، حتي علاقه رنگي من! اين همه تطبيق شرايط و محيط با سليقه و روحيات من غيرقابل باور و فراتراز تصادف و شانس بود. از چينش و انتخاب وسائل منزل تا ترکيب رنگي محيط و گاهي ترس کوچيکي دلم رو پر مي کرد! 🖊:نقل از همسر وفرزند شهید ... ‌ ┄┅┅❁💚❁┅┅┄ @man_montazeram ┄┅┅❁💚❁┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥پشت پرده یک نطفه حرام به نام و 🎙 💥ببینید و انتشار دهید ┄┅┅❁💚❁┅┅┄ @man_montazeram ┄┅┅❁💚❁┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دو شرط دارد... 🎙 💥ببینید و انتشار دهید ┄┅┅❁💚❁┅┅┄ @man_montazeram ┄┅┅❁💚❁┅┅┄
[• ☺️ •] •‌‌ +شیـطان با یـڪ ڪِبر زمـین خورد|🙃| آدمــ با یـڪ حـرص زمـین خــورد|👥| پـسرِ آدمـ بـا یـڪ بُـخل ذَلـیل شـُد|🚶| یـُـونـس بـا یــڪ شـتابــ ذَلــیل شـُد|☝️🏻| ما ڪه الـحمدلله هـمه‌ی ایـن‌ها را باهـم داریــم|🙌🏻| و احســاسِ نـدامَتـے هــم نــداریم |🙃| ┄┅┅❁💚❁┅┅┄ @man_montazeram ┄┅┅❁💚❁┅┅┄