eitaa logo
#من_منتظرم!
891 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
2.8هزار ویدیو
458 فایل
السَّلامُ‌ عَلَیکَ یٰا‌ أبٰاصالِح‌َ الْمَهْدی برای مهدی «عج» خودت را بساز و مهیا کن، ظهور بسیار نزدیک است.⛅🌻 ادامه فعالیت کانال در مُنیل ان شاءالله برای دریافت لینک منیل به شخصی پیام بدید🌱 @Momtahane110
مشاهده در ایتا
دانلود
پسر عاص را به حکومت مصر خرید و ابن زیاد پسر سعد را به حکومت ری... من و تو چند است؟ ظهور نزدیک است! کانال ... 👇🍃 🆑 http://eitaa.com/joinchat/1875640339C4f4a70819d
بسم رب الزهرا صبحتون شهدایی
👇🏻🕊👇🏻 دعای_فرج📜 ٻِسمِ_اللہِ_الرَّحمَڽِ_الڔَّحِیم... 💛اِلهى عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ 🌸وَانْكَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ 💛وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ 🌸واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَيْكَ 💚الْمُشْتَكى وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِى 🌸الشِّدَّةِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى 💚مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِى الاْمْرِ 🌸الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ 💛وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ 🌸عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَريباً 💛كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ يا 🌸مُحَمَّدُ يا عَلِىُّ يا عَلِىُّ يا مُحَمَّدُ 💚اِكْفِيانى فَاِنَّكُما كافِيانِ وَانْصُرانى 🌸فَاِنَّكُما ناصِرانِ يا مَوْلانا يا صاحِبَ 💚الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْنى 🌸اَدْرِكْنى اَدرِکنی 💛الساعه الساعه الساعه 🌸العجل العجل العجل یاارحمن راحمین بحق محمد وآله طاهرین (خواندن دعای فرج به نیت سلامتی و ~♡ ~ تعجیـل در فرج مولامـون) . . 🌱 @man_montazeram
شاید آن یک نفر تو باشی!!🌸 شاید او منتظر توست....👌 ✋312+1 @man_montazeram
‌‌ که‌بدون‌ میشوند تا‌ که‌ بدون‌ او ؛ ست‌ به‌ نام‌ ... 💔 @man_montazeram | من منتظرم
روزی امام خمینی (ره)درحرم خدمت اقای نخودکی رسید. به ایشان فرمود که علم کیمیا به من بیاموز اقای نخودکی فرمودند:اگرمن علم کیمیابه شمابیاموزم وشمابخواهی کوههاراطلاکنی،آیاازراه درست ازآن استفاده میکنی؟ امام خمینی(ره)چون مردراستگویی بودند گفتند:نه واقای نخودکی گفت:من چیزی به شما می آموزم که ازعلم کیمیابالاتراست وآن این است👇 ۱.بعدازهرنماز آیت الکرسی تاهو العلی العظیم ۲.تسبیحات حضرت زهرا(س) ۳.سه بارسوره قل هوالله ۴.سه عدد صلوات ۵.سوره طلاق وَمَن یَتَّقِ اللهَ یَجعَل لهُ مَخرَجِّا وَ یَرزُقهُ مِن حَیثُ لَا یَحتَسِبُ وَمَن یَتَوَکَّل عَلَی اللهِ فَهُوَ حَسبُهُ انِ َّ اللهَ بَالِغُ اَمرِهِ قَد جَعَلَ اللهُ لِکُلِّ شَیءِِ قَدرَّا این تیکه ازسوره طلاق روازقران ببینین وبخونین @man_montazeram
‏شاید باورتون نشه اما تو ایران، تو تهران جایی هست به اسم خیابون ۳۰ تیر که تقاطعی با خیابون جمهوری داره. به این تقاطع میگن چهار راه ادیان. یک سمت این چهار‌راه مسجده، یک سمتش کلیسا، یه سمتش کنیسه و سمت چهارم آتشکده زرتشتیان! احترام به عقاید تو جمهوری اسلامی میتونه الگوی کل جهان باشه🙂 ┄┅┅❁💚❁┅┅┄ @man_montazeram ┄┅┅❁💚❁┅┅┄
مَحبوُبِ مَن منِ بدونِ شما ، یعنی ، انّ الانسانَ لفی خُسر ... ☘ ┄┅┅❁💚❁┅┅┄ @man_montazeram ┄┅┅❁💚❁┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
3.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 علیه السلام و در 💥ببینید و انتشار دهید ┄┅┅❁💚❁┅┅┄ @man_montazeram ┄┅┅❁💚❁┅┅┄
[• 📚•] از دید همه این یه حرکت مسخره و احمقانه بود؛ اما من آدمي نبودم که حتي براي يه هدف درست از راه غلط جلو برم؛ حتی اگر تمام دنيا در برابرم صف بکشن. مهم نبود به چه قيمتي... چيزهاي باارزش تري در قلب من وجود داشت. ماجرا بدجور باال گرفته بود. همه چيز به بدترين شکل ممکن دست به دست هم داد تا من رو خرد و له کنه. دانشجوها سرزنشم مي کردن که يه موقعيت عالي رو از دست داده بودم، اساتيد و ارشدها نرفتن من رو يه اهانت به خودشون تلقي کردن و هر چه قدر توضيح ميدادم فايدهاي نداشت. نميدونم نمي فهميدن يا نمي خواستن متوجه بشن... دانشگاه و بيمارستان هر دو من رو تحت فشار دادن که اينجا، جاي اين مسخره بازيها و تفکرات احمقانه نيست و بايد با شرايط کنار بيام و اونها رو قبول کنم. هر چقدر هم راهکار براي حل اين مشکل ارائه مي کردم فايده اي نداشت. چند هفته توي اين شرايط گير افتادم... شرايط سخت و وحشتناکي که هر ثانيهاش حس زندگي وسط جهنم رو داشت. وقتي برمي گشتم خونه تازه جنگ ديگهاي شروع مي شد. مثل مردهها روي تخت مي افتادم؛ حتی حس اينکه انگشتم رو هم تکان بدم نداشتم. تمام فشارها و درگيري ها با من وارد خونه مي شد و بدتر از همه شيطان کوچک ترين لحظه اي رهام نمي کرد. در دو جبهه مي جنگيدم... درد و فشار عميقي تمام وجودم رو پر مي کرد! نبرد بر سر ايمانم و حفظ اون سخت تر و وحشتناک بود. يک لحظه غفلت يا اشتباه، ثمره و زحمت تمام اين سالها رو ازم مي گرفت. دنيا هم با تمام جلوه اش جلوي چشمم بالا و پايين مي رفت. مي سوختم و با چنگ و دندان، تا آخرين لحظه از ايمانم دفاع مي کردم... حدود ساعت 2 باهام تماس گرفتن و گفتن سريع خودم رو به جلسه برسونم... پشت در ايستادم. چند لحظه چشمهام رو بستم. بسم الله الرحمن الرحيم... خدايا به فضل و اميد تو... در رو باز کردم و رفتم تو... گوش تا گوش، کل سالن کنفرانس پر از آدم بود. جلسه دانشگاه و بيمارستان براي بررسي نهايي شرايط، رئيس تيم جراحي عمومي هم حضور داشت. پشت سر هم حرف مي زدن... يکي تندتر، يکي نرم تر، يکي فشار وارد مي کرد، يکي چراغ سبز نشون مي داد. همه شون با هم بهم حمله کرده بودن و هر کدوم، لشکري از شياطين به کمکش اومده بود وسوسه و فشار پشت وسوسه و فشار و هر لحظه شديدتر از قبل... پليس خوب و بد شده بودن و همه با يه هدف... يا بايد از اينجا بري يا بايد. شرايط رو بپذيري... 🖊:نقل از همسر وفرزند شهید ... ┄┅┅❁💚❁┅┅┄ @man_montazeram ┄┅┅❁💚❁┅┅┄