eitaa logo
#من_منتظرم!
1هزار دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
2.7هزار ویدیو
458 فایل
السَّلامُ‌ عَلَیکَ یٰا‌ أبٰاصالِح‌َ الْمَهْدی برای مهدی «عج» خودت را بساز و مهیا کن، ظهور بسیار نزدیک است.⛅🌻 ادامه فعالیت کانال در مُنیل ان شاءالله برای دریافت لینک منیل به شخصی پیام بدید🌱 @Momtahane110
مشاهده در ایتا
دانلود
بله اینه که مرتب باید دعا کنیم و اعمالی انجام بدیم که عاقبت به شر نشیم‌ . و دلمون به نماز و قرآن خواندن مون خوش نباشه. نماز و دعا و کار خیر بدون پذیرش ولایت هیچه !!! میشه ابن ملجم ! که این شبها ذکری که نثارش میشه اینه اللهم العن قتلة امیرالمومنین
بقول حاج اقا پناهیان، که فرمودند: شبِ قدر مومنان مثل گناهکاران برن در خونه خدا، گناهکارا مثل مومنان برن در خونه خدا، توروخدا بیاید برا عاقبت بخیری همدیگه دعا کنیم🌴😔🙏
بزنید شبکه افق خوارج نگاه کنید✌️🖤
AUD-20200514-WA0000.mp3
4.01M
حیدر حیدر... ساقی کوثر حیدر... ╔═.🍃.════♥️══╗ @man_montazeram ╚═♥️═════.🍃.═╝
امشب از نظر من بهترین شب ساله... شب جمعه شب زیارتی ارباب بی کفنمون شب قدر شب شهادت مولامون... امشب خیلی چیزا نوشته میشه خیلی از تقدیر ها عوض میشه امشب خیلیا برات کربلاشون امضا میشه امشب خیلیا رزق شهادتشونو میگیرن دعای کمیل یادتون نره بچه ها... خیلی جواب میده کسایی که منتظر یه فرصت بودید بهتر از امشب؟! بشینید تو خلوت کمیل بخونین و اشک بریزین و بگیرید روزیتونو ان شاالله کربلا و شهادت روزی هممون بشه دعا برای مارو هم فراموش نکنید ╔═.🍃.════♥️══╗ @man_montazeram ╚═♥️═════.🍃.═╝
‌[هر چہ داریم، از صدقہ سرِ عَلیست•••]
‌ ‌ ‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌ ‌ [ 🍃 با مردم به گونه‌ای رفتار کنید كه اگر بمـيريد، بر شما بگريند..! و اگر بمانيد به دیدارتان باشند♥️ 😊 ╔═.🍃.════♥️══╗ @man_montazeram ╚═♥️═════.🍃.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بریم سر قول های شما به امیر المومنین جانمون.... 🖤
#من_منتظرم!
ادامه جمله رو کامل کنید و برامون بفرستید تا در کانال قرار بدیم☺️ @Momtahane110
من یک شیعه هستم.... یک شیعه که میخواهد افتخار امامش باشد.... باید از کم شروع کرد و به زیاد رسید... باید از خود شروع کرد، از کنترل خشم، از احترام به بزرگتر ها، از نماز اول وقت... تا زمانی که کارهای درست زیاد شود، تا زمانی که علی ولی الله ذکر جهانی شود... که میشود... مهم این است من کجای این رویدادم... من به مولایم امیرالمومنین قول میدهم که....
از کاربر 🎈 زینب امام مهدی: من به مولایم امیرالمومنین قول میدهم که.... که درس بخونم به هدف ظهور... چون امام زمان یار بی سواد نمیخواد. که همسر آینده مو با معیار های مهدوی انتخاب کنم، که بچمون رو علوی بزرگ کنم، که همسرم که همه زندگیمه رو برای شهادت ازش دل بکنم... به حضرت علی قول میدم که علی وار مبلغ اسلام باشم....
از کاربر 🎈 قاسمی: من به مولایم امیرالمومنین قول می دهم که اگردرزمان خودش نبوده ام تا سپری دربرابرهمسرش وخودش بوده باشم ولی امروز انشاالله قول می دهم تاهم افتخاری برایش باشم وهم فرزندش امام زمان ارواحنافداه راباجان ومالم یاری کنم ونگذارم تاریخ دوباره ای علی سربه چاه پناه ببردتکرارشود ..
کاربر 🎈Maryam: من به مولایم امیرالمومنین قول میدهم که... راستش قراره بود عروسی بگیریم ولی امشب به مولامون امیرالمومنین قول دادیم که عروسیمون بدون گناه انجام بشه بدون هیچ موسیقی و اهنگ که باعث گناه دوری از ائمه میشه. انشالله که این کار برکت رو به زندگیمون بیاره و همه زوج ها خوشبخت بشن🍃🌸
#من_منتظرم!
#ارسالی_اعضا کاربر 🎈Maryam: من به مولایم امیرالمومنین قول میدهم که... راستش قراره بود عروسی بگیری
نظر ادمین 😁 مطمئن باشید آقا امام زمان عج الله تعالی فرجه هم خیلی خوشحال شدن. ان شاءالله خوشبخت بشید ❤️ و کنار هم همیشه سالم و خوشحال باشید. مطمئن باشید در مجلستون امام زمان هم حضور خواهند داشت.... تصمیمتون خیلی قشنگه... کاش همه بچه شیعه ها یاد بگیرند که زندگی مشترکشون رو با امر حرام آغاز نکنند ❤️
از کاربر 🎈؛): من به مولایم امیر المومنین علی (ع) قول می دهم ، که تمام سعی و تلاشم را با مدد ایشان و فرزندان بزرگوارشان به کار بگیرم،تا بتوانم خودم و نسلم را به گونه ای تربیت کنم تا همگی سربازان ولایت فرزند حاضرشان حضرت حجت بن الحسن العسگری(ع) باشیم ؛ و ان شاءالله جانمان را در رکاب مولایمان فدا کنیم. *ان شاءالله* به برکت صلواتی بر محمد و ال محمد
از کاربر 🎈... من به مولایم امیرالمومنین قول میدهم که.... با کمک خودت اقا جان انشالله ۱- نماز اول وقت ۲- ترک دروغ و غیبت
╔═.🍃.════♥️══╗ @man_montazeram ╚═♥️═════.🍃.═╝
✍️ 💠 دیگر نمی‌خواستم دنبال سعد شوم که روی شانه سالمم تقلاّ می‌کردم بلکه بتوانم بنشینم و مقابل چشم همه با گریه به پای سعد افتادم :«فقط بذار امشب اینجا بمونیم، من می‌ترسم بیام بیرون!» طوری معصومانه تمنا می‌کردم که قدم رفته به سمت در را پس کشید و با دست و پایی که گم کرده بود، خودش را بالای سرم رساند. کنارم نشست و اشک چشمم قفل قلدری‌اش را شکسته بود که دست زیر سر و گردنم گرفت و کمکم کرد تا دوباره در بستر بخوابم و نجوا کرد :«هرچی تو بخوای!» 💠 انگار می‌خواست در برابر قلب مرد غریبه‌ای که نگرانم بود، تصاحب را به رخش بکشد که صدایش را بلندتر کرد تا همه بشنوند :«هیچکس به اندازه من نگرانت نیست! خودم مراقبتم عزیزم!» می‌فهمیدم دلواپسی‌های اهل این خانه به‌خصوص مصطفی عصبی‌اش کرده و من هم می‌خواستم ثابت کنم تنها من سعد است که رو به همه از حمایت کردم :«ما فقط اومده بودیم سفر تا سعد رو به من نشون بده، نمی‌دونستیم اینجا چه خبره!» 💠 صدایم از شدت گریه شکسته شنیده می‌شد، مصطفی فهمیده بود به بهای عشقم خودزنی می‌کنم که نگاهش را به زمین کوبید و من با همین صدای شکسته می‌خواستم جان‌مان را نجات دهم که مظلومانه قسم خوردم :«بخدا فردا برمی‌گردیم !» اشک‌هایم جگر سعد را آتش زده و حرف‌هایم بهانه دستش داده بود تا از مخصمه مصطفی فرار کند که با سرانگشتش را پاک کرد و رو به من به همه طعنه زد :«فقط بخاطر تو می‌مونم عزیزم!» 💠 سمیه از درماندگی‌ام به گریه افتاده و شوهرش خیالش راحت شده بود میهمانش خانه را ترک نمی‌کند که دوباره به پشتی تکیه زد، ولی مصطفی رگ دیوانگی را در نگاه سعد دیده بود که بی‌هیچ حرفی در خانه را از داخل قفل کرد، به سمت سعد چرخید و با خشمی که می-خواست زیر پرده‌ای از صبر پنهان کند، حکم کرد :«امشب رو اینجا بمونید، فردا خودم می‌برم‌تون که با پرواز برگردید تهران، چون مرز دیگه امن نیست.» حرارت لحنش به حدی بود که صورت سعد از عصبانیت گُر گرفت و نمی‌خواست بازی بُرده را دوباره ببازد که با سکوت سنگینش تسلیم شد. با نگاهم التماسش می‌کردم دیگر حرفی نزند و انگار این اشک‌ها دل سنگش را نرم کرده و دیگر قید این قائله را زده بود که با چشمانش به رویم خندید و خیالم را راحت کرد :«دیگه همه چی تموم شد نازنین! از هیچی نترس! برمی‌گردیم سر خونه زندگی‌مون!» 💠 باورم نمی‌شد از زبان تند و تیزش چه می‌شنوم که میان گریه کودکانه خندیدم و او می‌خواست اینهمه دلهره را جبران کند که با مهربانی صورتم را نوازش کرد و مثل گذشته نازم را کشید :«خیلی اذیتت کردم عزیزدلم! اما دیگه نمی‌ذارم از هیچی بترسی، برمی‌گردیم تهران!» از اینکه در برابر چشم همه برایم خاصه¬خرجی می‌کرد خجالت می‌کشیدم و او انگار دوباره عشقش را پیدا کرده بود که از چشمان خیسم دل نمی‌کَند و نگاهم می‌کرد. دیگر ماجرا ختم به خیر شده و نفس میزبانان هم بالا آمده بود که برایمان شام آوردند و ما را در اتاق تنها گذاشتند تا استراحت کنیم. 💠 از حجم مسکّن‌هایی که در سِرُم ریخته بودند، چشمانم به سمت خواب خمیازه می‌کشید و هنوز خوابم نبرده بود که با کابوس ، پلکم پاره می‌شد و شانه‌ام از شدت درد غش می‌رفت. سعد هم ظاهراً از ترس اهل خانه خوابش نمی¬برد، کنارم به دیوار تکیه زده و من دیگر می‌ترسیدم چشمانم را ببندم که دوباره به گریه افتادم :«سعد من می‌ترسم! تا چشمامو می‌بندم فکر می‌کنم یکی می‌خواد سرم رو ببره!» 💠 همانطور که سرش به دیوار بود، به سمتم صورت چرخاند و همچنان در خیال خودش بود که تنها نگاهم کرد و من دوباره ناله زدم :«چرا امشب تموم نمیشه؟» تازه شنید چه می‌گویم که به سمتم خم شد، دستم را بین انگشتانش گرفت و با نرمی لحنش برایم لالایی خواند :«آروم بخواب عزیزم، من اینجا مراقبتم!» چشمانم در آغوش نگاه گرمش جا خوش کرد، دوباره پلکم خمار خواب شد و همچنان آهنگ صدایش را می‌شنیدم :«من تا صبح بالا سرت میشینم، تو بخواب نازنینم!» و از همین ترنم لطیفش خوابم برد تا هنگام که صدایم زد. 💠 هوا هنوز تاریک و روشن بود، مصطفی ماشین را در حیاط روشن کرده، سعد آماده رفتن شده و تنها منتظر من بود. از خیال اینکه این مسیر به خانه‌مان در تهران ختم می‌شود، درد و ترس فراموشم شده و برای فرار از جهنم حتی تحمل ثانیه‌ها برایم سخت شده بود. سمیه محکم در آغوشم کشید و زیر گوشم خواند، شوهرش ما را از زیر رد کرد و نگاه مصطفی هنوز روی صورت سعد سنگینی می‌کرد که ترجیح داد صندلی عقب ماشین پیش من بنشیند... ✍️نویسنده: ╔═.🍃.════♥️══╗ @man_montazeram ╚═♥️═════.🍃.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عجب جمعه ای ... علی رفت و مهدی هم نیامد ! ╔═.🍃.════♥️══╗ @man_montazeram ╚═♥️═════.🍃.═╝
+ وقتی فردا امتحان داری و هیچی درس نخوندی😐😩... اصلا چرا ماه رمضون ما باید امتحان بدیم 🤨...
اصلا انگار نه انگار حضرت علی علیه السلام دیشب شهید شدن... براشون هیچ فرقی ن د ا ر ه ☹️
امشب یکم صحبت کنیم 😃... موضوع پیشنهادیتون رو برام بفرستید... @Momtahane110
منم برم تا اون موقع درس بخونم🤚🏻
#من_منتظرم!
💠⬇️💠 صحبت های قبلمون💠⬇️💠
لطفا کسانی که جدید عضو شدن بخونن مطالب قبل رو... البته این همش نیست. چند مورد رو ریپلای کردم ...