یادت هست لیلا!
یکی از این شبها را که گفتم: «به گمانم امام، دل از علی اکبر (ع) نکنده بود.»
به دیگران میگفت دل بکنید و رهایش کنید اما هنوز خودش دل نکنده بود!
اگر علی اکبر (ع) این همه وقت تا مرز شهادت رفت و بازگشت،
اگر از علی اکبر (ع) به قاعده دو انسان خون رفت و همچنان ایستاده ماند،
همه از سر همین پیوندی بود که هنوز از دو سمت نگسسته بود.
پدر نه، امام زمان دل به کسی بسته باشد و او بتواند از حیطه زمین بگریزد؟!
نمیشود...
#سید_مهدی_شجاعی
پدر به علی اکبر گفت
که پیش رویم، مقابل چشمانم راه برو..!
و او راه رفت.
چه میگویم؟ راه نرفت.
ماه را دیده ای که در آسمان چگونه راه میرود؟ چطور بگویم؟
طاووس خیلی کم دارد.
اصلا گمان نکن که سرو، پای راه رفتن داشته باشد!
نه، پای راه رفتن نه، قصد خرامیدن داشته باشد...
و حسین سر بر آسمان بلند کرد
و گفت شاهد باشد خدای من...!
جوانی را به میدان میفرستم
که شبیه ترین خلق به پیامبر توست در صورت ،
در سیرت، در کردار ،در گفتار و رفتار..
تو شاهدی خدای من که ما هر بار برای پیامبر دلتنگ میشدیم،
هر بار جای خالی پیامبر، جانمان را به لب می رساند
به او نگاه می کردیم...
[پدر، عشق و پسر ..📚 ]
#سید_مهدی_شجاعی