#احسن_القصص
#آخرین_عروس
#قسمت_دوم
#درد_عشق_را_درمانی_نیست‼️
اگر روحانیون بفهمند که ملکه آینده روم به قداست آنها شک دارد چیزی جز مرگ در انتظار او نخواهد بود.
آنها آن قدر قدرت دارند که حتی ملکه آینده روم را می توانند به قتل برسانند. آنها هرگز شمشیر به دست نمی گیرند تا ملکه را به قتل برسانند، بلکه اسلحه ایی قدرتمند تر از شمشیر دارند.
کافیست آنها به مردم بگویند که ملکه مرتد شده و به دین خدا پشت کرده است، آن وقت می بینی چگونه مردمی که تا دیروز ساکت و آرام بودند. آشوب به پا کرده و به قصر حمله می کنند تا برای خوشنودى و رضایت خدا ملکه را بکشند.
فکر کنم دیگر فهمیدی که ملیکا نمی خواهد با پسر عمویش ازدواج کند او از جنس این مردم نیست. خدا به او چیزی داده که به خیلی ها نداده است.
چند روز می گذرد و ملیکا خبر دار می شود که باید خود را برای مراسم عروسی آماده کند.
پدر بزرگ او قیصر دستور داده تا این عروسی هرچه زودتر برگزار شود.
او دستور داده است تا سران و بزرگان از سراسر کشور در پایتخت جمع بشوند. پیش بینی می شود که تعداد آنها به چهار هزار نفر برسد.
سیصد نفر از روحانیون کلیسا هم دعوت شدند تا در این مراسم حضور داشته باشند. قصر بزرگ و زیبایی برای این مراسم در نظر گرفته شده است.
قیصر می خواهد برای ملکه آینده روم جشن بزرگی بگیرد، جشنی که نشانه اقتدار و عظمت خاندانش باشد.
ملیکا هیچ چاره ایی ندارد، باید به این عروسی رضایت بدهد.
اکنون تمام قصر غرق نور است، عده ایی می رقصند و گروهی هم می نوازند همه مهمانان آمده اند و قیصر بر روی تخت خود نشسته است.
در قصر باز می شود، داماد در حالی که گروهی او را همراهی می کنند وارد می شود.
او به سوی قصر می آید خم می شود و دست قیصر را می بوسد و به سوی تخت دامادی میرود تا بر روی آن بنشیند.
همه کف می زنند و سوت می کشند، داماد افتخار می کند که امشب زیباترین دختر روم همسر او می شود.
می خواهد بر روی تخت بنشیند که ناگهان همه چیز می لرزد!
زلزله سهمگین، همه را به وحشت
می اندازد. آن قدر سریع که فرصت فرار یا ماندن را به هیچکس نمی دهد.
همه چیز در یک لحظه اتفاق می افتد، گرد و غبار همه جا را فرا می گیرد، پایه های تخت داماد شکسته و داماد بیهوش بر روی زمین افتاده است!
هیچ کس حرفی نمی رند، همه مات و مبهوت به هم نگاه میکنند آیا عذابی نازل شده است!؟
عروسی به هم می خورد و قیصر بسیار ناراحت می شود، چه راز و رمزی در کار است؟ هیچکس نمی داند.
ادامه دارد...
@man_montazeram
#منتظرانه 💔
یک تیم برد و یکی باخت..
یکی گل خورد و یکی زد..
یکی خوشحال و یکی سرخورده..
و خدا میداند تا چند روز دیگر باید بازخورد بگیریم از در و دیوار بخاطر این نود و چند دقیقه ای که توپی میان بیست و دو نفر هی قل خورد و قل خورد..!
این حادثه ها.. این رویدادها.. این برنامه ها چقدر #غریب و #مرموز تمام شب و روز زندگی ما را تشکیل داده و ساخته..
انگار که هدف خدا از خلقت ما همین بوده.. همینی که دو تیم یازده نفره در یک زمین فوتبال دنبال توپی بدوند و در سراسر دنیا مردم را برای نود دقیقه(بعلاوه روزهای بعدش) بخود خیره و مشغول کنند..
و ای کاش این روزها تنها همین نود دقیقه بهانه ای برای غفلت از دلیل #تنهای_آفرینش بود..
ولی این فقط یکی از بهانه هاست.. ما در همین دهکوره از دهکده جهانی نزدیک به سی شبکه(بدون گیرنده های مسلح) را در تیررس سیاهچاله های چند ده اینچی خود داریم که تقریبا بیست و چهار ساعته مشغول تهیه بازی و بهانه و سرگرمی اند...
جا دارد الان #که_غریب_دیدمت ؛ ای بهانه لحظات تنهایی و خستگی و دلتنگی من، تو را صدا بزنم و دلگرمت کنم به پاس اینکه مرا در آن لحظه های سختم پناه بودی..
السلام علیک یا امام غریب..
ای طَرید شَرید در میان یاران..
یا حجةبنالحسن!
@man_montazeram | من منتظرم
بیاییم تو این ماه رمضون، فایلهایی که تو گوشیهامون هست و قلب امام زمان (عج) رو ناراحت کرده💔،
🚮 پاک کنیم ...
@man_montazeram
🍃🌷چرا برای امام زمان باید صدقه بدیم؟🌷🍃
✍ وقتی آقا بدنیا آمدند، ابلیس👹 فریاد بلندی به آسمان کشید...که تا آن زمان این طور فریاد نزده بود.
همه فرماندهان ابلیس😈جمع شدند و جویای علت شدند؛ ابلیس گفت: آخرین حجت خدا بدنیا آمد😍با ظهور او مرگ ما میرسد؛ هر کدام از شیاطین پیشنهادی دادند، یکی گفت در کودکی او را بکشیم.
👽ابلیس گفت اگر او را بکشیم خودمان هم نابود میشویم(لولاالحجه لساخت الارض باهلها)..
🍎و به نتیجه نرسیدند؛ تصمیم گرفتند که سلامتی حضرت را به خطر بیندازند . . .
💔هر روزه نه تنهامن نوعی باعث آزردگی قلب نازنینش میشوم، که شیاطین هم دست به دست هم داده اند تا سلامتی آن مهر عالم آرا را به خطر بیندازند . . .
📚منتهى الامال، شیخ عباس قمی، ج 1، ص 18
.
💦با خودمان عهد ببندیم هر روز برای امام زمان صدقه بدیم حتی یک صلوات
#چرا_برای_امام_زمان_صدقه_بدیم
@man_montazeram | من منتظرم
#آخرین_عروس
#قسمت_سوم
#درد_عشق_را_درمانی_نیست‼️
شب از نیمه گذشته بود و سکوت همه جا را فراگرفتهاست.
نور مهتاب از پنجره بر اتاق ملیکا می تابد.
اکنون ملیکا خواب می بیند: عیسی «علیه السلام» به این قصر آمده است.همه یاران او نیز آمده اند.
هر جا رو نگاه می کنی فرشتگان ایستاده اند. در وسط قصر منبری از نور گذاشته اند.
گویا همه، منتظر آمدن کسی هستند.
ملیکا در شگفتی می ماند، به راستی چه کسی قرار است به اینجا بیاید که عیسی «علیه السلام» در انتظارش، سراپا ایستاده است؟
ناگهان در قصر باز می شود. مردانی نورانی وارد می شوند. بوی گل محمدی به مشام می رسد. بانویی جوان و نورانی هم همراه آنها آمده است.
عیسی «علیه السلام» به استقبال آنها میرود، سلام می کند و خوش آمد می گویند: «سلام و درود خدا بر تو ای آخرین پیامبر! ای محمّد.»
عیسی «علیه السلام» محمّد «صل الله و علیه وآله» را در آغوش می گیرد و از او میخواهد به قسمت پذیرایی قصر بروند.
همه می نشینند. چهره عیسی «علیه السلام» هم چون گل شگفته شده و سکوت بر فضای قصر سایه افکنده است.
ملیکا فقط نگاه می کند. به راستی در اینجا چه خبر است؟ بعد از لحظاتی، محمد «صل الله علیه واله» رو به عیسی«علیه السلام» : «ای عیسی!جانشین تو، دختری به نام ملیکا دارد، من آمده ام او را برای یکی از فرزندانم خواستگاری کنم.»
محمد «صل الله علیه و آله» با دست اشاره به جوانی می کند که در کنارش نشسته است.
ملیکا نگاه می کند جوانی را می بیند که صورتش چون ماه می درخشد. این جوان امام یازده ام شیعیان و نام او «حسن» است.
محمد «صل الله و علیه واله» منتظر جواب است. در این هنگام عیسی «علیه السلام » رو به شمعون می کند و میگوید: ای شمعون! سعادت و خوشبختی به سوی تو آمده است، آیا دخترت ملیکا را به عقد ازدواج فرزند محمد در می آوری؟
اشک شوق در چشمان شمعون حلقه می زند و بعد نگاهی به دخترش ملیکا می کند و می گوید: «آری با کمال افتخار قبول میکنم»
محمد «صل الله و علیه واله» از جا بر می خیزد و بر بالای منبری از نور قرار میگیرد و خطبه عقد را می خواند: «بسم الله الرحمن الرحیم ؛ امشب ملیکا دختر شمعون را به ازدواج یازدهمین امام بعد از خود، حسن در آوردم. شاهدان این ازدواج، عیسی و شمعون و حواریون و علی و فاطمه و همه خاندان من هستند.» وقتی سخن محمد «صلی الله و علیه واله» تمام می شود همه به یک تبریک میگویند و همه جا غرق نور می شود....
ادامه دارد...
@man_montazeram
#شنبههایے
کهبدون #مهدے
#شروع میشوند
تا #جمعههایے که بدون او #تمام؛
#برزخے ست به نام #مرگ_تدریجے...
#اینبقیةالله 💔
@man_montazeram | من منتظرم
☘🍂درد و دلی با آقا امام زمان(عج)🍂☘
سلام آقا جـان✋🏼
این روزها همه شده اند منتظر...
فضــای مجــازی پر از متن های زیباست و کسی اصلا به فکر اشک های شما نیست.😔
اقا جان امروز شنبه است. آقا باز این جمعه هم گذشت، جمعهها میگذرد اما خبری از یار نیست🌼
🍂☘🍂
منتظر واقعـــے کیــہ آقا به ما هم بگــو بریم یکم درس انتظار رو یاد بگـــریم.
منتظری که هر روز و هر جمعه اشکهای خود رو برای ظهور شما می ریزه😔🍂
☘ مولای من!
ای ناگهان تر از همه ی اتفاق ها
پایان خوبِ قصه ی تلخِ فراق ها
ای وارثِ شکوه اساطیر،جلوه کن
تاگم شود ابهت این ادعاها...
🍂☘
آقا محب واقعی ات در میان ما
یک از هزار نیست😔ادعا در می اوریم.
بر لبمان دعای ندبه🍂
دلمان غرق شهوت است😞
این انتظار نیست ادعا در می آوریم.
@man_montazeram | من منتظرم
💐شفای بیمار به دست حضرت (عج)💐
🌷 مادری به واحد فرهنگی مسجد جمکران مراجعه نمودند و اظهار داشتند: فرزندم مدتهای زیادی ناراحتی کلیه داشت و دکتر گفته بود که کلیه فرزند شما بطور مادرزاد کار نمیکند و پوسیده است. سونوگرافی کردند و گفتند: کلیه باید قطع شود. عکس رنگی گرفتم و او را به بیمارستان لبافینژاد بردم. کمیسیون پزشکی تشکیل شد و نظر دادند که باید عمل شود. ماه رمضان بود شب در خواب دیدم که قرار است فرزند مریضم را به اتاق عمل ببرند. من به آقای دکتر گفتم که آقای دکتر! این بچهٔ من خوب میشود؟ دکتر در پاسخ گفت: خانم! دست آقا امام زمان (عج) است. از خواب بیدار شدم. وقتی دوباره به دکتر مراجعه کردم قرار شد که یکبار دیگر سونوگرافی بگیرند و آزمایشات لازم انجام شود و بچه را به اطاق عمل ببرند. همان روز مطلع شدم هیأتی از نازیآباد تهران به مسجد جمکران میرود گفتم بگذار قبل از سونوگرافی و آزمایشات ، بر اساس خوابی که دیدهام او را به جمکران ببرم. همراه هیأت به جمکران آمدم و فردا صبح پس از مراجعت از مسجد جمکران به طرف مرکز سونوگرافی رفتم و در راه عرض کردم: آقا امام زمان من از مسجد جمکران میآیم، مرا نا امید نکنید. وقتی سونوگرافی انجام شد به من گفتند این بچه هیچ ناراحتی ندارد. به دکتر مراجعه کردم، عکسهای رنگی و سونوگرافیهای قبل را با سونوگرافی جدید مقایسه کرده و گفت: دیگر هیچ عیب و ناراحتی در کلیه بچه موجود نیست و فرزندتان از دعای امام زمان (عج) شفا گرفته است.
💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠
📚: کتاب «مسجد مقدس جمکران ، تجلّیگاه صاحبالزّمان (عج)»
@man_montazeram | من منتظرم