[• #قصه_دلبرے📚•]
#اسمرمان_بدون_تو_هرگز
#قسمت_سوم
حالم که بهتر شد دوباره رفتم مدرسه، به زحمت مي تونستم روي صندليهاي چوبي
مدرسه بشينم... هر دفعه که پدرم ميفهميد بدتر از دفعه قبل کتک ميخوردم! چند بار
هم طولاني مدت زنداني شدم؛ اما عقب نشيني هرگز جزء صفات من نبود.
بالاخره پدرم رفت و پروندهام رو گرفت، وسط حياط آتيشش زد! هر چقدر التماس
کردم! نمرات و تلاشهاي تمام اون سالهام جلوي چشمهام مي سوخت... هرگز توي
عمرم عقب نشيني نکرده بودم؛ اما اين دفعه فرق داشت... اون آتش داشت جگرم رو
مي سوزوند... تا چند روز بعدش حتي قدرت خوردن يه ليوان آب رو هم نداشتم، خيلي
داغون بودم...
بعد از اين سناريوي مفصل، داستان عروس کردن من شروع شد؛ اما هر خواستگاري
ميومد جواب من، نه بود و بعدش باز يه کتک مفصل! علي الخصوص اونهايي که پدرم
ازشون بيشتر خوشش مي اومد؛ ولي من به شدت از ازدواج و دچار شدن به سرنوشت
مادر و خواهرم وحشت داشتم، ترجيح مي دادم بميرم اما ازدواج نکنم
به خدا توسل کردم و چهل روز روزه نذر کردم، التماس مي کردم... خدايا! تو رو به
عزيزترينهات قسم... من رو از اين شرايط و بدبختي نجات بده... هر خواستگاري که
زنگ مي زد، مادرم قبول مي کرد... زن صاف و ساده اي بود! علي الخصوص که پدرم
قصد داشت هر چه زودتر از دست دختر لجباز و سرسختش خلاص بشه... تا اينکه
مادر علي زنگ زد و قرار خواستگاري رو گذاشت.
شب که به پدرم گفت، رنگ صورتش عوض شد... طلبه است؟ چرا باهاشون قرار
گذاشتي؟ ترجيح ميدم آتيشش بزنم اما به اين جماعت ندم... عين هميشه داد مي زد
و اينها رو مي گفت... مادرم هم بهانه هاي مختلف مي آورد... آخر سر قرار شد بيان که
آبرومون نره؛ اما همون جلسه اول، جواب نه بشنون؛ ولي به همين راحتيها نبود. من
يه ايده فوق العاده داشتم! نقشه اي که تا شب خواستگاري روش کار کردم. به خودم
گفتم)خودشه هانيه! اين همون فرصتيه که از خدا خواسته بودي، از دستش نده(
علي، جوان گندم گون، لاغر و بلندقامتي بود... نجابت چهره اش همون روز اول چشمم
رو گرفت. کمي دلم براش مي سوخت؛ اما قرار بود قرباني نقشه من بشه.
يک ساعت و نيم با هم صحبت کرديم. وقتي از اتاق اومديم بيرون... مادرش با اشتياق
خاصي گفت: به به، چه عجب! هر چند انتظار شيريني بود؛
اما دهنمون رو هم مي تونيم شيرين کنيم يا...
بہ قلــم🖊:نقل از همسر وفرزند شهید
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست...
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
@man_montazeram
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم 🍃
#قسمت_سوم
استاد پناهیان:
دستگاه تنظیم کننده ی روح شما نمازه.😊
📌 آقای #ابوعلی_سینا وقتی میدید نمیتونه مسئله ای رو حل کنه می رفت یه مسجدی 🕌 رو پیدا میکرد ، نماز میخوند و برمی گشت مسئله رو حل می کرد.👌🏻
🚦ذهن وقتی نتونست خوب کارکنه
حتما نمازش ایراد داره!✅
🔘 نماز از روحش کم شده!
باید طرف بره چند واحد نماز به روحش تزریق💉 کنه تا تعادل پیدا کنه!〽️
"بابا اصلا نماز فقط برای آخرت آدم نیست⁉️"
نماز برای آبادکردن دنیای آدمه..🎊
😒 حاج آقا نه! نماز ثمرش در آخرت نشون داده میشه، شما برس به آخرت!‼️
✅ عزیزم شما اگه بنا باشه برای خدا و آخرت و غیب و اینا عبادت کنی، اول باید آدم معمولی و متعادل باشی که عبادت کنی، بندگی کنی.🔗
📌 آدم اگه بخواد درست عبادت کنه و به خدابرسه باید اول درست زندگی کنه.😊
📿 شما اگه میخوای درست زندگی کنی اول باید #نماز بخونی.🌾
⭕️ باید نماز بخونی تا لذت ببری و از زندگی کیف کنی.
✅ بعدش با خدا رفیق میشی..😇
🌐 بابا تا کسی از زندگی خودش لذت نبره باخدا #رفیق نمیشه که...💓
🌷 آدم در به داغون و بدعنق و بداخلاق که به سمت خدا نمیره😊
🧐 همیشه با خودش و دیگران درگیره,
اول آدم باید درست #زندگی کنه,👏🏻
🤩 برای اینکه درست زندگی کنی اول باید نمازبخونی
یه نماز خوب‼️
نمازا خیلی وضعشون #خرابه..🙄
حاج آقا چیکار کنیم نمازامون خوب بشه؟🤔
⏭ در قسمت های بعد....⌛️
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
@man_montazeram
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_سوم
💠 دلم میلرزید و نباید اجازه میدادم این لرزش را حس کند که با نگاهم در چشمانش فرو رفتم و محکم حرف زدم :«برا من فرقی نداره! بلاخره یه جایی باید ریشه این #دیکتاتوری خشک بشه، اگه تو فکر میکنی از #سوریه میشه شروع کرد، من آمادهام!»
برای چند لحظه نگاهم کرد و مطمئن نبود مرد این میدان باشم که با لحنی مبهم زیر پایم را کشید :«حاضری قید درس و دانشگاه رو بزنی و همین فردا بریم؟» شاید هم میخواست تحریکم کند و سرِ من سوداییتر از او بود که به مبل تکیه زدم، دستانم را دور بازوانم قفل کردم و به جای جواب، دستور دادم :«بلیط بگیر!»
💠 از اقتدار صدایم دست و پایش را گم کرد، مقابل پایم زانو زد و نمیدانست چه آشوبی در دلم برپا شده که مثل پسربچهها ذوق کرد :«نازنین! همه آرزوم این بود که تو این #مبارزه تو هم کنارم باشی!»
سقوط #بشّار_اسد به اندازه همنشینی با سعد برایم مهم نبود و نمیخواستم بفهمد بیشتر به بهای عشقش تن به این همراهی دادهام که همان اندک #عدالتخواهیام را عَلم کردم :«اگه قراره این خیزش آخر به ایران برسه، حاضرم تا تهِ دنیا باهات بیام!» و باورم نمیشد فاصله این ادعا با پروازمان از #تهران فقط چند روز باشد که ششم فروردین در فرودگاه #اردن بودیم.
💠 از فرودگاه اردن تا مرز #سوریه کمتر از صد کیلومتر راه بود و یک ساعت بعد به مرز سوریه رسیدیم. سعد گفته بود اهل استان #درعا است و خیال میکردم بههوای دیدار خانواده این مسیر را برای ورود به سوریه انتخاب کرده و نمیدانستم با سرعت به سمت میدان #جنگ پیش میرویم که ورودی شهر درعا با تجمع مردم روبرو شدیم.
من هنوز گیج این سفر ناگهانی و هجوم جمعیت بودم و سعد دقیقاً میدانست کجا آمده که با آرامش به موج مردم نگاه میکرد و میدیدم از #آشوب شهر لذت میبرد.
💠 در انتهای کوچهای خاکی و خلوت مقابل خانهای رسیدیدم و خیال کردم به خانه پدرش آمدهایم که از ماشین پیاده شدیم، کرایه را حساب کرد و با خونسردی توضیح داد :«امروز رو اینجا میمونیم تا ببینم چی میشه!»
در و دیوار سیمانی این خانه قدیمی در شلوغی شهری که انگار زیر و رو شده بود، دلم را میلرزاند و میخواستم همچنان محکم باشم که آهسته پرسیدم :«خب چرا نمیریم خونه خودتون؟»
💠 بیتوجه به حرفم در زد و من نمیخواستم وارد این خانه شوم که دستش را کشیدم و #اعتراض کردم :«اینجا کجاس منو اوردی؟» به سرعت سرش را به سمتم چرخاند، با نگاه سنگینش به صورتم سیلی زد تا ساکت شوم و من نمیتوانستم اینهمه خودسریاش را تحمل کنم که از کوره در رفتم :«اگه نمیخوای بری خونه بابات، برو یه هتل بگیر! من اینجا نمیام!»
نمیخواست دستش را به رویم بلند کند که با کوبیدن چمدان روی زمین، خشمش را خالی کرد و فریاد کشید :«تو نمیفهمی کجا اومدی؟ هر روز تو این شهر دارن یه جا رو آتیش میزنن و آدم میکُشن! کدوم هتل بریم که خیالم راحت باشه تو صدمه نمیبینی؟»
💠 بین اینهمه پرخاشگری، جمله آخر بوی #محبت میداد که رام احساسش ساکت شدم و فهمیده بود در این شهر غریبی میکنم که با هر دو دستش شانههایم را گرفت و به نرمی نجوا کرد :«نازنین! بذار کاری که صلاح میدونم انجام بدم! من دوستت دارم، نمیخوام صدمه ببینی!» و هنوز #عاشقانهاش به آخر نرسیده، در خانه باز شد.
مردی جوان با صورتی آفتاب سوخته و پیراهنی بلند که بلندیِ بیش از حد قدش را بیقوارهتر میکرد. شال و پیراهنی #عربی پوشیده بودم تا در چشم مردم منطقه طبیعی باشم و باز طوری خیره نگاهم کرد که سعد فهمید و نگاهش را سمت خودش کشید :«با ولید هماهنگ شده!»
💠 پس از یک سال زندگی با سعد، زبان عربی را تقریباً میفهمیدم و نمیفهمیدم چرا هنوز #محرمش نیستم که باید مقصد سفر و خانه مورد نظر و حتی نام رابط را در گفتگوی او با بقیه بشنوم.
سعد دستش را به سمتش دراز کرد و او هنوز حضور این زن غیرسوری آزارش میداد که دوباره با خط نگاه تیزش صورتم را هدف گرفت و به عربی پرسید :«#ایرانی هستی؟»
💠 از خشونت خوابیده در صدایش، زبانم بند آمد و سعد با خندهای ظاهرسازی کرد :«من که همه چی رو برا ولید گفتم!» و ایرانی بودن برای این مرد جرم بزرگی بود که دوباره بازخواستم کرد :«حتماً #رافضی هستی، نه؟»
و اینبار چکاچک کلماتش مثل تیزی #شمشیر پرده گوشم را پاره کرد و اصلاً نفهمیدم چه میگوید که دوباره سعد با همان ظاهر آرام پادرمیانی کرد :«اگه رافضی بود که من عقدش نمیکردم!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
╔═.🍃.════♥️══╗
@man_montazeram
╚═♥️═════.🍃.═╝
🔴دغدغه رهبر معظم انقلاب از پائینخیابان مشهد تا حسینیه امام خمینی(ره)
✅باید به #قرآن مراجعه کنیم
#قسمت_سوم
🔰دلیل دیگر این دغدغهی همیشگی رهبر انقلاب را نیز شاید بتوان در سه #خصوصیت مهمی که ایشان در بحث های فکری اسلامی، ضرورتی تخلفناپذیر از سوی متفکران آگاه ذکر میکند و در مقدمهی کتاب «طرح کلی اندیشهی اسلامی در قرآن»نیز به آن اشاره میکند فهمید: یکی از آنها اینکه در فهم اصول اسلامی، مدارک و متون اساسی دین، اصل و منبع باشد نه سلیقهها و نظرهای شخصی. ایشان سپس قرآن را کاملترین و موثقترین #سند_قابل_اتکا برای فهم اصول دینی معرفی میکنند. این ویژگی در کنار دو ویژگی ضروری دیگر یعنی:
۱) خروج معارف از تجرد و ذهنیت محض، و ناظر به زندگی اجتماعی
۲) ملاحظهی مسائل فکری اسلامی بهصورت پیوسته و اجزای یک واحد،
موضوعاتی است که موجب میشود نیاز جامعهی اسلامی و مسئولان و حاکمان آن به قرآن، بهصورت مستمر وجود داشته باشد.
🔻به همین علت، آیتالله خامنهای حتی در #دوران_رهبری، و با همهی مشغلهها و کارهای عدیدهای که دارند، باز هم #اهتمام_به_قرآن در رفتار فردی و اجتماعی ایشان مشهود است. از قرائت روزانه و مداوم قرآن، تا حفظ کردن آن، تا جلسات تفسیر قرآن که در دورهی ریاستجمهوری و اوایل رهبری وجود داشت، تا دیدار ثابت با قاریان و حافظان قرآن در اولین روز ماه مبارک رمضان، و از همهی آنها مهمتر، استفادهی از معارف و اصول قرآنی در تحلیل رویدادهای داخلی و بینالمللی، و اتخاذ مواضع بر اساس آن، همه و همه، جلوههایی از اهمیت قرآن در سیرهی رفتاری ایشان است.
✍ هفته نامه خط حزب الله
#دغدغه_رهبری
#مهجوریت_قرآن
#قسمت_سوم
#پایان
╔═.🍂.════🖤══╗
@man_montazeram
╚═🖤═════.🍂.═╝
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم 🍃
#قسمت_سوم
استاد پناهیان:
دستگاه تنظیم کننده ی روح شما نمازه.😊
📌 آقای #ابوعلی_سینا وقتی میدید نمیتونه مسئله ای رو حل کنه می رفت یه مسجدی 🕌 رو پیدا میکرد ، نماز میخوند و برمی گشت مسئله رو حل می کرد.👌🏻
🚦ذهن وقتی نتونست خوب کارکنه
حتما نمازش ایراد داره!✅
🔘 نماز از روحش کم شده!
باید طرف بره چند واحد نماز به روحش تزریق💉 کنه تا تعادل پیدا کنه!〽️
"بابا اصلا نماز فقط برای آخرت آدم نیست⁉️"
نماز برای آبادکردن دنیای آدمه..🎊
😒 حاج آقا نه! نماز ثمرش در آخرت نشون داده میشه، شما برس به آخرت!‼️
✅ عزیزم شما اگه بنا باشه برای خدا و آخرت و غیب و اینا عبادت کنی، اول باید آدم معمولی و متعادل باشی که عبادت کنی، بندگی کنی.🔗
📌 آدم اگه بخواد درست عبادت کنه و به خدابرسه باید اول درست زندگی کنه.😊
📿 شما اگه میخوای درست زندگی کنی اول باید #نماز بخونی.🌾
⭕️ باید نماز بخونی تا لذت ببری و از زندگی کیف کنی.
✅ بعدش با خدا رفیق میشی..😇
🌐 بابا تا کسی از زندگی خودش لذت نبره باخدا #رفیق نمیشه که...💓
🌷 آدم در به داغون و بدعنق و بداخلاق که به سمت خدا نمیره😊
🧐 همیشه با خودش و دیگران درگیره,
اول آدم باید درست #زندگی کنه,👏🏻
🤩 برای اینکه درست زندگی کنی اول باید نمازبخونی
یه نماز خوب‼️
نمازا خیلی وضعشون #خرابه..🙄
حاج آقا چیکار کنیم نمازامون خوب بشه؟🤔
⏭ در قسمت های بعد....⌛️
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
@man_montazeram
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
40.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃حس حضور امام زمان عجل الله درزندگی...😍
#امام_زمان
#قسمت_سوم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠روشهای دوستی با امام زمان ارواحنا فداه...😍
#امام_زمان♥
#قسمت_سوم
مهربانترین پدر_3.mp3
10.75M
🔹چقدر بی برکت است
عمر
اندیشه
استعدادی
که در راه غیر حضرت مصرف شود...❗️
#استادشجاعی
#قسمت_سوم
#امام_زمان♥
#من_منتظرم!
#دربست_ظهور #اصول_عقاید |🌿| #آیتاللهلاری #قسمت_دوم ما درباره اینکه خدایی هست و وجود دارد و در
#دربست_ظهور
#اصول_عقاید |🌿| #آیتاللهلاری
#قسمت_سوم
بحث تا جایی پیش رفت که گفتیم اولا خدا هست ،این خدا شناسی تو فطرت ماست،این خدا یکسری صفات داره
درباره صفات ذاتی خداهم بحث کردیم .
گفتیم سه صفت ذاتی خدا
قدرت و علم و حیات !
حالا قصد داریم درباره #عدل_الهی صحبت کنیم
بحث عدل همیشه بین دانشمندان مسلمان و غیر مسلمان بحث بوده
حتی بین افرادی که خدارو قبول دارن در بحث عدل همیشه تضارب ارا وجود داشته.