#حرف_حساب
خواب های پریشان و آشفته،
آلودگی های روز را نشان می دهد.
#علامه_حسن_زاده_آملی
@man_montazeram
#ثواب_یهویے🌸🌱
همین الان بہ اندازه شارژ گوشیٺ
برایہ ظهور آقا امام زمان صلواٺ بفرسٺ😅
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
[• #قصه_دلبرے📚•]
#بدون_تو_هرگز
#قسمت_بیستم
یهو چشمم به علی افتاد...
یه گوشه روی زمین..
تمام پیراهن و شلوارش غرق خون
بود...با عجله رفتم سمتش ... خیلی بی حال شده بود... یه نفر، عمامه علی رو بسته بود دور شکمش؛ تا دست به عمامه اش زدم، دستم پر خون شد...
عمامه سیاهش اصال نشون نمیداد...
اما فقط خون بود...
چشم های بی رمقش رو باز کرد تا نگاهش بهم افتاد... دستم رو پس زد... زبانش به سختی کار میکرد...
-برو بگو یکی دیگه بیاد...
بی توجه به حرفش دوباره دستم رو جلو بردم که بازش کنم دوباره پسش زد قدرت حرف زدن
نداشت سرش داد زدم...
-میزاری کارم رو بکنم یا نه؟...
مجروحی که کمی با فاصله از علی روی زمین خوابیده بود ... سرش رو بلند کرد و گفت...
-خواهر ... مراعات برادر ما رو بکن ... روحانیه ... شاید با شما معذبه...
با عصبانیت بهش چشم غره رفتم...
-برادرتون غلط کرده ... من زنشم ... دردش اینجاست که نمی خواد من زخمش رو ببینم...
محکم دست علی رو پس زدم و عمامه اش رو با قیچی پاره کردم ... تازه فهمیدم چرا نمی خواست زخمش
رو ببینم...
علی رو بردن اتاق عمل ...
و من هزار نماز شب نذر موندنش کردم ... مجروح هایی با وضع بهتر از
اون، شهید شدن ... اما علی با اولین هلی کوپتر انتقال مجروح، برگشت عقب ...
دلم با اون بود اما توی بیمارستان موندم ... از نظر من، همه اونها برای یه پدر و مادر ... یا همسر و
فرزندشون بودن ... یه علی بودن ... جبهه پر از علی بود...
بیست و شش روز بعد از مجروحیت علی، بلاخره تونستم برگردم.. دل توی دلم نبود... توی این مدت،
تلفنی احوالش رو می پرسیدم ... اما تماس ها به سختی برقرار می شد ... کیفیت صدای بد ... و کوتاه...
برگشتم ... از بیمارستان مستقیم به بیمارستان ... علی حالش خیلی بهتر شده بود ... اما خشم نگاه زینب رو
نمی شد کنترل کرد... به شدت از نبود من کنار پدرش ناراحت بود...
🖊:نقل از همسر وفرزند شهید
#ڪپےبدونذڪرمنبع
#شرعاحــــراماست...
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
@man_montazeram
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
[• #قصه_دلبرے📚•]
#بدون_تو_هرگز
#قسمت_بیستویکم
فقط وقتی می خوای بابا رو سوراخ سوراخ کنی و روش تمرین کنی، میای ... اما وقتی باید ازش مراقبت کنی نیستی خودش شده بود پرستار علی ... نمی گذاشت حتی به علی نزدیک بشم ... چند روز طول کشید تا باهام
حرف بزنه ... تازه اونم از این مدل جمالت ... همونم با وساطت علی بود ...
خیلی لجم گرفت ... آخر به روی علی آوردم...
-تو چطور این بچه رو طلسم کردی؟ ... من نگهش داشتم... تنهایی بزرگش کردم ...ناله های بابا، باباش
رو تحمل کردم باز به خاطر تو هم داره باهام دعوا می کنه و علی باز هم خندید اعتراض احمقانه ای بود ... وقتی خودم هم، طلسم همین اخالق با محبت و آرامش
علی شده بودم ...
بعد از مدت ها پدر و مادرم قرار بود بیان خونه مون علی هم تازه راه افتاده بود و دیگه می تونست
بدون کمک دیگران راه بره اما نمی تونست بیکار توی خونه بشینه منم
برای اینکه مجبورش کنم
استراحت کنه نه می گذاشتم دست به چیزی بزنه و نه جایی بره...
باالخره با هزار بهانه زد بیرون و رفت سپاه دیدن دوستاش قول داد تا پدر و مادرم نیومدن برگرده ...
همه چیز تا این بخشش خوب بود ... اما هم پدر و مادرم زودتر اومدن ... هم ناغافلی سر و کله چند تا از
رفقای جبهه اش پیدا شد...
پدرم که دل چندان خوشی از علی و اون بچه ها نداشت زینب و مریم هم که دو تا دختر بچه شیطون و بازیگوش دیگه نمی دونستم باید حواسم به کی و کجا باشه ... مراقب پدرم و دوست های علی باشم ... یا
مراقب بچه ها که مشکلی پیش نیاد...
یه لحظه، دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم و زینب و مریم رو دعوا کردم و
یکی محکم زدم پشت دست مریم...
🖊:نقل از همسر وفرزند شهید
#ڪپےبدونذڪرمنبع
#شرعاحــــراماست...
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
@man_montazeram
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
[• #قصه_دلبرے📚•]
#بدون_تو_هرگز
#قسمت_بیست_دوم
نازدونه هاي علي، بار اولشون بود دعوا مي شدن... قهر کردن و رفتن توي اتاق و ديگه نيومدن بيرون...توي همين حال و هوا و عذابوجدان بودم... هنوز نيم ساعت نگذشته بود که علي اومد... قولش قول بود... راس ساعت زنگ خونه رو زد... بچه ها با هم دويدن دم در و هنوز سلام نکرده... -بابا، بابا... مامان، مريم رو زد... علي به ندرت حرفي رو با حالت جدي مي زد؛ اما يه بار خيلي جدي ازم خواسته بود، دست روي بچه ها بلند نکنم... به شدت با دعوا کردن و زدن بچه مخالف بود. خودش هم هميشه کارش رو با صبر و زيرکي پيش مي برد، تنها اشکال اين بود که بچه ها هم اين رو فهميده بودن... اون هم جلوي مهمونها و از همه بدتر، پدرم... علي با شنيدن حرف بچه ها، زيرچشمي نگاهي بهم انداخت! نيم خيز جلوي بچه ها نشست و با حالت جدي و کودکانه اي گفت...-جدي؟ واقعا مامان، مريم رو زد؟بچه ها با ذوق، بالا و پايين مي پريدن و با هيجان، داستان مظلوميت خودشون رو تعريف مي کردن...و علي بدون توجه به مهمون ها و حتي اينکه کوچک ترين نگاهي بهاونها بکنه... غرق داستان جنايي بچه ها شده بود...داستان شون که تموم شد... با همون حالت ذوق و هيجان خود بچه ها گفت...-خوب بگيد ببينم... مامان دقيقا با کدوم دستش مريم رو زد...و اونها هم مثل اينکه فتح الفتوح کرده باشن و با ذوق تمام گفتن با دست چپ...علي بي درنگ از حالت نيم خيز، بلند شد و اومد طرف من... خم شد جلوي همه دست چپم رو بوسيد و لبخند مليحي زد.-خسته نباشي خانم، من از طرف بچهها از شما معذرت مي خوام...و بدون مکث، با همون خنده براي سلام و خوشامدگويي رفت سمت مهمونها... هم من، هم مهمونها خشکمون زده بود. بچه ها دويدن توي اتاق و تا آخر مهموني
🖊:نقل از همسر وفرزند شهید
#ڪپےبدونذڪرمنبع
#شرعاحــــراماست...
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
@man_montazeram
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
حداقل ۷۰ مجتهد در مقابل نظام قرار خواهند گرفت ...
البته شاید اصلاح شد این فتنه اما خطر بسیار نزدیک است
به قول رهبری تز این انقلاب از قم شروع شد آنتی تز این انقلاب هم از قم شروع خواهد شد ...
🔷 @Man_Montazeram
#خارج_از_گود
💢 قرار بود پس از گران شدن نرخ بنزین ، جنسی گران نشود و کرایه ای افزایش نیابد و ماحصل این افزایش قیمت به جیب بیش از ۶۰ میلیون ایرانی بازگردانده شود.
نمیدانم فقط اوضاع شهر ماست که درست برعکس این وعده ها اتفاق افتاده یا در همه جای کشور؟
چرا که تقریبا کالایی نیست که گران نشده باشد و کرایه ای نیست که افزایش نیافته باشد و جالبتر اینکه هنوز یک نفر از آن ۶۰ میلیون نفر را ندیده ام که کمک معیشتش !!! را گرفته باشد!
دارند چه میکنند؟ زبانم لال هدفشان این نباشد که به زور صدای مردم را درآورند و سپس بر موج اعتراضات سوار شوند!
ان شاءالله که این چنین نیست!
🔷 @Man_Montazeram
# شاعرانه 😍
♥️| من تُحِب، ليس نصفك الآخر،
هو أنت لكن فے مكان آخر!
و آن کسے را کہ دوست دارے،
نيم دیگر تو نیست
او تویے اما جایے دیگر..! |♥️
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
@man_montazeram
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ نقش زنان در ظهور امام زمان(عج)
⬅️ استاد رائفی پور
⬅️ و استاد دانشمند
کانال #من_منتظرم... 👇🍃
🔰 http://eitaa.com/joinchat/1875640339C4f4a70819d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚡️ محقق شدن یکی از نشانه های ظهور امام زمان(عج)
🔆 پیامبر اسلام(ص) فرمودند:
وقتی مهدی (عج) در مكه ظهور ميكند مردم سراسر عالم به كف دست خود نگاه ميكنند و او را ميبينند و با او صحبت ميكنند.
پیشبینی آیت الله خز علی در سال ۱۳۵۵:
باید وضعیت به گونه ای شود که اخبار صوتی و تصویری آن گوشه دنیا در ایران در کف دست شما نمایان شود، اینجا که نشسته اید صدا و تصویر یه فرد را آن سر دنیا ببینید و بشنوید!
⁉️ آیا سال ۱۳۵۵ خبری از ماهواره و اینترنت و موبایل های هوشمند و تماس صوتی و تصویری بود!؟
💫 الحمدالله در آستانه ظهور هستیم، خود را از همه لحاظ آماده کنیم
🌿 | @Talangoraneh
🔅🌸💮 💮🌸🔅
#چادرانه
🌹روزے ڪه تو را آفرید
آرام در گوشتــ زمزمه ڪرد :
تو جهاد نڪن
تو مانند مردان ڪار نکن
تو دستــ به سیاه و سفید هم نزدے،
نزدے...🙂
فقط حجابتــ را
فقط عفافتــ را
فقط نجابتتـ را
با چنگ و دندان نگھ دار💪
تا از آغوش تو مردانے بہ معراج بیایند
و از پاڪے تو فرزندان بشر پاڪ شوند
و خواستــ به تو بفهماند ڪہ چقدر برایش ارزشمندے و مرد هیچ
برتری بر تو ندارد☺️🌺
آنگاه فاطمه (س) را آفرید😍
و گفتـ این بهانه ی
آفریدن زمین و همه ی کائناتــ و عالمیان استــ و عفاف را در فاطمه نهاد تا زن او را الگو ڪند و بداند وظیفه اش چیستــ .🍃
فاطمه ای که چادرش پشتــ در
سوختــ اما از سرش نیفتاد
#تو_ریحانه_خدایی
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
@man_montazeram
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
فتنه گران خارجی بزودی اوضاع و فتنه ها و جنگ ها را در سوریه و عراق در ماه های آتی شدید تر خواهند کرد.
علت چیست؟
علت آن این است که ایران را درگیر عراق و سوریه کنند تا اسرائیل کودک کش از مهلکه فرار کند تا نابود نشود.
اما به فضل الهی این رژیم غاصب بزودی به خاک ذلت کشیده خواهد شد و نابود خواهد شد.
اسرائیل در سراشیبی سقوط قرار دارد و بزودی در همین نزدیکی در آمریکا جنگی داخلی رخ خواهد داد.
کانال #من_منتظرم... 👇🍃
🆑 http://eitaa.com/joinchat/1875640339C4f4a70819d
#من_منتظرم!
☆★🔴➰➰➰🔴★☆ 🚩فـتـنـــــہ هـاے آخـــــرالـزمـــــان🚩 °•۱۲•° 🔘 زمین لرزه ی دمشق واطر
☆★🔴➰➰➰🔴★☆
🚩فـتـنـــــہ هـاے
آخـــــرالـزمـــــان🚩
°•۱۳•°
🔘 ورود سپاه ایران ومغرب به شام
▣ روایاتِ مربوط به ورود نيروهاى مغربى به شام، روایات روشنی است كه در پى برخورد و درگيرى تند و يا جنگ ميان دو گروه مىباشد.
«ابن حماد» از «ابوسحاب» روايت كرده است كه وى در زمان «هشامبنعبدالملك» گفت:
🔸”سفيانى را نمىبينيد مگر آن كه مغربیها نزد شما بيايند. پس هرگاه ديديد كه او خروج نمود و بر منبر دمشق قرار گرفت، اندكى نمىگذرد كه اهل مغرب را مىبينى. (ابن حماد، ص 76)“
و رواياتى اين چنين، دلالت دارد كه معروف نزد راويان تابعين، اين میباشد كه ورود نيروهاى مغربى به شام، قبل از خروج سفيانى خواهد بود.
✦ مراد از «اهل مغرب» و «مغربى» در اين روايات، مغرب دولت اسلامى است كه در برگيرندهی ليبى، تونس، الجزائر و مغرب (مراكش) مىباشد و منظور، نيروهاى دولتهاى غربى و يا صرفا دولت مغرب كه به آن مراكش گفته مىشود نيست و آنچه كه اين گفته را تائيد مىكند اين است كه نيروهاى مغربى در برخى از روايات، لشكر بربر و بربر ناميده شده است.
✧ این که نیروهای مغربی از آن دول اسلامی هستند، کاملا قطعی است ولی در کل، هویت نیروهای مغربی نامشخص میباشد و ممکن است اشاره به دولتهایی غیر از دول مغربی مثل تونس یا لیبی باشد. همواره این سؤال مطرح است که مغرب کجا؟ مغرب ایران؟ مغرب فلسطین؟ و...
🔸و روايت ديگر، آغاز رسيدن آن نيروها را معين مىكند كه همزمان با زمينلرزه و فرو رفتن زمين خواهد بود. ابنحماد از «محمد حنفيه» نقل كرده كه فرمود:
※ ”نخستين گروههاى لشكريان مغربى وارد مسجد دمشق مىشوند و در حالی كه مشغول تماشاى ديدنىهاى شگفتانگيز آن هستند، ناگهان زمين فرو رفته و بخش غربى مسجد دمشق و آبادی به نام حرستا فرو مىرود. در اين هنگام سفيانى خروج مىكند. (ابن حماد، ص 71)“ 🖇 ادامہ دارد...
📚 رونوشت: از تبار ابلیس
#فتنه_های_آخر_الزمان
_________________
کانال #من_منتظرم... 👇🍃
🆑 http://eitaa.com/joinchat/1875640339C4f4a70819d
🔸رسانههای رژیم صهیونیستی: نتانیاهو به رقبای خود پیشنهاد داده است اجازه دهند که او نهایتا ۶ ماه دیگر نخستوزیر باشد و سپس این سمت را به طرف مقابل واگذار کند...
❌ تا شش ماه دیگر چه اتفاقی قراره بیفته...؟!!
کانال #من_منتظرم... 👇🍃
🔰 http://eitaa.com/joinchat/1875640339C4f4a70819d
#من_منتظرم!
ماه های آینده پر تنش خواهد بود. فان حزب الله هم الغالبون 🔷 @Man_Montazeram
بسم الله الرحمن الرحیم
#بشارت💐
@man_montazeram
دیماه سرنوشت ساز جمادی الاولی
و بهمن به یادماندنی جمادی الثانی
و اسفند تماشایی رجب المرجب
امیدواریم که بشود العجب بین جمادی و رجب ان شاء الله
سال ۱۳۹۸-۱۳۹۹
سال ۲۰۲۰
سال ۱۴۴۱
مجلسی انقلابی برپا خواهد شد.
و جوانانی مطالبه گر و انقلابی زمینه دولت انقلابی را مهیا خواهند نمود و بساط فتنه گران و حامیان آن ها را برهم خواهند زد وبا تمام وجود از رهبر این انقلاب که سکان دار کشتی ظهور هستند حمایت خواهند نمود.
و فتنه بزرگ با تدلیس شیطان بزرگ با شکستی بزرگ مواجهه خواهد شد.
و رهبر این انقلاب با درایت شان مانند تمام فتنه های دیگر بر آن غلبه خواهند کرد.
و پرچم این انقلاب مقدس را به حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف خواهند سپرد.
#پیروی از نائب عام امام مهدی راه نجات از فتنه آخرالزمانی
#وحدت و همدلی رمز پیروزی
کانال #من_منتظرم... 👇🍃
🔰 http://eitaa.com/joinchat/1875640339C4f4a70819d
🌸 زن در اسلام، ریحانه است.
نگاه غرب به زن، نگاهی است منحط، ناقص، گمراهكننده و غلط. نگاه اسلام به زن، نگاهی است عزتبخش، كرامتبخش، رشدآفرین، استقلالدهندهی به هویت و شخصیت زن؛ این ادعای ماست. ما این ادعا را با محكمترین ادله میتوانیم اثبات كنیم.
🗓رهبر انقلاب؛ ۱۳۹۱/۰۴/۲۱
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
@man_montazeram
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
🔸در آخرالزمان
🔸این دعا را ڪہ
🔸 دعاے تثبیت دین است
🔸را زیاد بخوانید:
✨یا اللّهُ یا رَحمٰنُ یا رَحیم
یا مُقَلِّبَ القُلوب
ثَبّتْ قَلبے عَلے دینِڪ✨
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
@man_montazeram
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
ما
براےِ "نیـامـدن" امـامزمـان
ڪارهاے زیادے میڪنیم . . . !
نکنیم...
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
@man_montazeram
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
👀 وَقٺے چِشـمآت به نامَحرَم اُفتاد،
نیگا کن ببین بَندِ کفشاتو بَستی؟!👟
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
@man_montazeram
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
[• #قصه_دلبرے📚•]
#بدون_تو_هرگز
#قسمت_بیست_سوم
بیرون نيومدن. منم دلم مي خواست آب بشم برم توي زمين... از همه ديدني تر، قيافه پدرم بود، چشم هاش داشت از حدقه بيرون مي زد!اون روز علي با اون کارش همه رو با هم تنبيه کرد. اين، اولين و آخرين بار وروجک ها شد و اولين و آخرين بار من.اين بار که علي رفت جبهه، من نتونستم دنبالش برم. دلم پيش علي بود اما بايد مراقب امانتيهاي توي راهي علي مي شدم... هر چند با بمباران ها، مگه آب خوش از گلوي احدي پايين مي رفت؟اون روز زينب مدرسه بود و مريم طبق معمول از ديوار راست بالا مي رفت. عروسک هاش رو چيده بود توي حال و يه بساط خاله بازي اساسي راه انداخته بود... توي همين حال و هوا بودم که صداي زنگ در بلند شد و خواهر کوچيک ترم بي خبر اومد خونهمون... پدرم ديگه اون روزها مثل قبل سختگيري الکي نمي کرد... دوره ما، حق نداشتيم بدون اينکهيه مرد مواظبمون باشه جايي بريم. علي، روي اون هم اثر خودش رو گذاشته بود. بعد از کلي اين پا و اون پا کردن، بالاخره مهر دهنش باز شد و حرف اصليش رو زد. مثل لبو سرخ شده بود.-هانيه... چند شب پيش توي مهموني تون، مادر علي آقا گفت اين بار که آقا اسماعيل از جبهه برگرده مي خواد دامادش کنه... جمله اش تموم نشده تا تهش رو خوندم... به زحمت خودم رو کنترل کردم...-به کسي هم گفتي؟يهو از جا پريد!-نه به خدا! پيش خودمم خيلي بالا و پايين کردم. دوباره نشست... نفس عميق و سنگيني کشيد.-تا همين جاش رو هم جون دادم تا گفتم... با خوشحالي پيشونيش رو بوسيدم-اتفاقا به نظر من خيلي هم به همديگه ميايد، هر کاري بتونم مي کنم... گل از گلش شکفت... لبخند محجوبانهاي زد و دوباره سرخ شد! توي اولين فرصت که مادر علي خونهمون بود، موضوع رو غير مستقيم وسط کشيدم و شروع کردم از کمالات خواهر کوچولوم تعريف کردن؛ البته انصافا بين ما چند تا خواهر از همه آرامتر، لطيفتر و با محبتتر بود! حرکاتش مثل حرکت پر توي نسيم بود. خيلي صبور و با ملاحظه بود، حقيقتا تک بود!
🖊:نقل از همسر وفرزند شهید
#ڪپےبدونذڪرمنبع
#شرعاحــــراماست...
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
@man_montazeram
┄┅┅❁💚❁┅┅┄