[• #قصه_دلبرے📚•]
#بدون_تو_هرگز
#قسمت_بیست_چهارم
حرکاتش مثل حرکت پر توي نسيم بود. خيلي صبور و با مالحظه
بود، حقيقتا تک بود! خواستگار پروپاقرص هم خيلي داشت. اسماعيل، نغمه رو ديده بود! مادرشون تلفني موضوع رو باهاش مطرح کرد و نظرش رو پرسيد. تنها حرف
اسماعيل، جبهه بود، از زمين گير شدنش مي ترسيد...
اين بار، پدرم اصلا سخت نگرفت. اسماعيل که برگشت، تاريخ عقد رو مشخص کردن و
کمي بعد از اون، سه قلوهاي من به دنيا اومدن. سه قلو پسر... احمد، سجاد، مرتضي و
اين بار هم موقع تولد بچهها علي نبود... زنگ زد، احوالم رو پرسيد. گفت فشار توي
جبهه سنگينه و مقدور نيست برگرده.
وقتي بهش گفتم سه قلو پسره... فقط سالمتيشون رو پرسيد...
- الحمدلله که سالمن...
- فقط همين؟ بي ذوق! همه کلي واسشون ذوق کردن...
- همين که سالمن کافيه... سرباز امام زمان رو بايد سالم تحويل شون داد، مهم سالمت
و عاقبت به خيري بچههاست، دختر و پسرش مهم نيست...
همين جمالت رو هم به زحمت مي شنيدم... ذوق کردن يا نکردنش واسم مهم نبود...
الکي حرف مي زدم که ازش حرف بکشم... خيلي دلم براش تنگ شده بود؛ حتی به
شنيدن صداش هم راضي بودم. زماني که داشتم از سه قلوها مراقبت مي کردم... تازه
به حکمت خدا پي بردم؛ شايد کمک کار زياد داشتم؛ اما واقعا دختر عصاي دست مادره!
اين حرف تا اون موقع فقط برام ضرب المثل بود...
سه قلو پسر، بدتر از همه عين خواهرهاشون وروجک! هنوز درست چهار دست و پا
نمي کردن که نفسم رو بريده بودن. توي اين فاصله، علي يکي دو بار برگشت، خيلي
کمک کار من بود؛ اما واضح، ديگه پابند زمين نبود. هر بار که بچه ها رو بغل مي کرد...
بند دلم پاره مي شد! ناخودآگاه يه جوري نگاهش مي کردم انگار آخرين باره دارم مي
بينمش. نه فقط من، دوستهاش هم همين طور شده بودن... براي ديدنش به هر
بهانهاي ميومدن در خونه... هي مي رفتن و برميگشتن و صورتش رو مي بوسيدن...
موقع رفتن چشمهاشون پر اشک مي شد. دوباره برميگشتن بغلش مي کردن. همه؛
حتی پدرم فهميده بود اين آخرين ديدارهاست... تا اينکه واقعا براي آخرين بار... رفت.
حالم خراب بود! مي رفتم توي آشپزخونه... بدون اينکه بفهمم ساعت ها فقط به در و
ديوار نگاه مي کردم. قاطي کرده بودم... پدرم هم روي آتيش دلم نفت ريخت...
برعکس هميشه، يهو بي خبر اومد دم در... بهانه اش ديدن بچه ها بود؛ اما چشمش
توي خونه مي چرخيد... تا نزديک شام هم خونه ما موند. آخر صداش در اومد...
- اين شوهر بي مبالات تو... هيچ وقت خونه نيست...
🖊:نقل از همسر وفرزند شهید
#ڪپےبدونذڪرمنبع
#شرعاحــــراماست...
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
@man_montazeram
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
❢حۍ عݪےاݪعاشقـــے♥️
❢بشتاب بسوے بندگۍ📿😍
عاشقآن وقت نمآزاست #اذان🕋 میگویند
وقت نمآز دعابرای سلامتۍوفرج آقامون
✾صاحب الزمان «عجل الله تعالی فرجه الشریف»✾ فراموش نشه🙂💔
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
@man_montazeram
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
🍃از امام صادق پرسیدند:
که چرا کسانی که در آخر الزمان
زندگی میکنند رزق و روزیشان تنگ است؟❗️
❌فرمودند : به این دلیل
که غالبا نمازهایشان قضا است.💜
🔸 مرحوم آیت الله حاج حسنعلی نخودکی اصفهانی در وصیت خود به فرزندش می گوید :💢
⭕️«اگر آدمی چهل روز به
ریاضت و عبادت بپردازد ولی
یک بار نماز صبح از او فوت شود ،
نتیجه آن چهل روز عبادت بی ارزش است.⭕️
💢فرزندم تو را سفارش می کنم
که نمازت را اول وقت بخوان و از
نماز شب تا آن جا که می توانی غفلت نکن.»
برای این که نماز صبح خواب نمانید،
«قبل از خوابیدن» آخرین آیه سوره کهف
را بخوانید و حین قرائت آیه، ساعتی که قصد دارید بیدارشوید را در ذهن داشته باشید.
✍| آیه اخر سوره کهف
بسم الله الرحمن الرحیم
«قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحی إِلَیَّ
أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحدا»
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
@man_montazeram
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
#لباس_سربازی_بپوش❗️
🍃عارف بزرگوار آیتالله شاه آبادی(ره) برای جلوگیری از شر نفس و شیطان مداومت بر وضو را سفارش میفرمودند و می فرمودند وضو به منزله لباس سرباز است.
📚چهل حدیث امام خمینی (ره) ص ۲۰۸
#کلام_بزرگان
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
@man_montazeram
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
🍁🌾🌻🍂
🌾🌻🍂
🌻🍂
🍂
🔴 قرآن و بحث مهم
دیدی یه نفر وقتی میخوادکه حرفش رو با اهمیت جلوه بده، هِی قسم میخوره:
☜ به پیر، به پیغمبر، به خدا، به قرآن...
✅ قرآن هم وقتی میخواد یه موضوعی رو با اهمیت جلوه بده، پشت سر هم قسم میخوره...
⁉️ حالا میدونی بیشترین قسمهای
قرآنی تو کدوم سوره است؟؟
❗️سوره شمس❗️
👈 ۱۱ تا قسم پشت سر هم
بیشترین رکوردِ قسم در یک سوره:
✨ و اَلشَّمْسِ وَ ضُحٰاهٰا...
✨و اَلْقَمَرِ إِذٰا تَلاٰهٰا...
✨ و اَلنَّهٰارِ إِذٰا جَلاّٰهٰا...
✨ و اَللَّیْلِ إِذٰا یَغْشٰاهٰا...
✨ و ...
👤 ای انسان!
☜ قسم به خورشید و ماه..
☜ قسم به زمین و آسمون..
☜ قسم به شب و روز..
☜ قسم به..
❓ حالا فکر میکنی قرآن بعد از این همه قسم چه مطلب مهمی رو میخواد بگه؟
قبل از اینکه جواب و ببینی یه خورده فکر کن.
❓ فکر میکنی چه موضوع مهمیه؟
قرآن بعد از ۱۱ تا قسم میگه:
✨ قدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکّٰاهٰا (شمس/۹)
"به همه اینها قسم، که هر کس نفس خودش رو تزکیه کرد، رستگار شد."
بعد سراغ گروه مخالفش هم میره و میگه:
✨ و قَدْ خٰابَ مَنْ دَسّٰاهٰا (شمس/۱۰)
"هر کس هم که نفس خودش رو با معصیت و گناه آلوده کرد، نومید و محروم شد."
👇 پس دقّت کنیم
قرآن اینهمه قسم خورده که
ما باور کنیم، تنها راه رستگاری، تزکیه و خودسازی، و دوری از گناه و معصیت است.
👈 اونایی که دنبال راه میانبُر میگردند، اونایی که دنبال ذکر و ... میگردند، بدونند که هیچ راه دیگهای وجود نداره.
فقط همین:
👈تزکیه نفس و خودسازی،
👈 دوری از گناه و معصیت
✅ بیائیم از همین امروز خودسازی رو شروع کنیم. شاید فردا دیر باشه.
ناگهان بانگی بر آمد، خواجه مُرد...
✨خــــــــــدایا
من رو ببخش برای همه گناهانی که لذّتش رفته،اما مسئولیتش مانده..
🌼لبیک یاصاحب الزمان🌼
کانال #من_منتظرم... 👇🍃
🔰 http://eitaa.com/joinchat/1875640339C4f4a70819d
🔴تلنگــــــــــــر
از عارفے پرسیدند...
از کجا بفهمیم در خواب #غفلتیم یا نه
او جواب داد:
اگر براے #امام_زمانت کارے مےکنے، یه تبلیغے انجام میدهے و خلاصه قدمے بر مےدارے و به ظهور آن حضرت کمک میکنے،
بدان که #بیدارے.
و الّا اگر مجتهد هم باشے در #خواب_غفلت
🔸اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَج
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
@man_montazeram
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
پرچم این انقلاب مقدس به زودی با دستان نائب ایشان امام خامنه ای حفظه الله به دستان مبارک حجت بن الحسن المهدی سپرده خواهد شد.
و نراه قریبا.
اندکی صبر سحر نزدیک است.
فتنه گران و حامیان آن ها بزودی به زباله دان تاریخ خواهند پیوست
و خسارت زنندگان به این انقلاب بزودی با خفت و خواری کنار خواهند رفت
تا رهایی قدس از چنگال مستکبران راهی نمانده است
آمریکا بزودی وارد جنگی داخلی خواهد شد که افول آن را در پی خواهد داشت
و یمن و مردم مظلوم و ستمدیده یمن بزودی وارد مکه خواهند شد
و عراق و سوریه آرامش نخواهند داشت
انقلابی بزرگ در راه است
شاید دیگر وقتی نمانده باشد
آماده و مهیا شوید
تجهیز به سلاح ایمان شوید
و در این ایام باقی مانده تا انتخابات مجلس روشنگری کنید
دیماه ۹۸ را دریابید
غربال بزرگ آخرالزمانی در راه است.
پیروی از نائب عام امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را سر لوحه کارتان قرار دهید.
مانند تمام فتنه های دیگر این سید عظیم الشان بر همه آنها غلبه خواهد کرد.
و ملت ایران پیروز میدان خواهد شد.
دشمن موج گرانی دیگری را به راه خواهد انداخت.
اما نگران نباشید که این آخرین دست و پا زدن های دشمن علیه این نظام و رهبری است.
کانال #من_منتظرم... 👇🍃
🔰 http://eitaa.com/joinchat/1875640339C4f4a70819d
••⚜••
یه جمله قشنگ خوندم نوشته بود:
" اۍ مهــدی یـــاور!
باد با شمعهاے خاموش ڪارۍ ندارد
اگر بر تو #سخت میگذرد
بدان ڪه
#روشنی!!!! "
••⚜••
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
@man_montazeram
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
❌ مقدماتی در حال شکل گرفتن است،
دعا بفرمایید به سرانجام برسد.
🔷 @Man_Montazeram
4_5980978238715856498.mp3
3.04M
پیش بینی حجت الاسلام پناهیان .
جوانان بیانیه گام دوم را اجرایی خواهند کرد.
فضای سیاسی جامع تغییر خواهد کرد.
جوان ها مسائل را حل خواهند کرد.
و یقه دولت مردان را خواهند گرفت.
مجلسی جوان و انقلابی و مومن بزودی قله های پرافتخار را فتح خواهند کرد.
کانال #من_منتظرم... 👇🍃
🆑 http://eitaa.com/joinchat/1875640339C4f4a70819d
آیا می دانید⁉️
چرا در مکه مکرمه فرودگاه وجود ندارد؟
✈️ یا چرا هواپیماها در آسمان مکه پرواز نمی کنند؟
👈مطلبی بسیار مهم است که سؤالات زیادی در این باره از اندیشمندان مسلمان شده است...
🌐 به این دلیل که کعبه مبارک در مرکز زمین قرار دارد،نیروی مغنا طیسی زیادی دارد
👈به خاطر این است که هیچ هواپیمایی نمی تواند بر روی آن پرواز کند،چون موتور آن از کار می افتد.
🕊 و حتی پرندگان هم نمی توانند بر روی آن پرواز کنند.
👈شاید بگویید مگر این نیست که مکه مملو از کبوتر و پرندگان دیگر است.
👈بله درست است؛ پرنده در آنجا هست،
ولی (سبحان الله )هیچ پرنده ای نمی تواند بر روی کعبه مبارک پرواز کنند. فقط در اطراف آن می چرخند.
@man_montazeram ◆
▪️يا رب چه قشنگ است و چه زيبا حرم قم
▪️چون جنت اعلا، حرم محترم قم
▪️بانوي جنان، اخت رضا، دختر موسی
▪️دردانه زهرا و ملائك خدم قم
▪️اين مژده بس او را كه بهشت است جزايش
▪️هر كس كه زيارت كندش در حرم قم
🏴فرا رسیدن سالروز وفات حضرت فاطمه معصومه(س) تسلیت باد.
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
@man_montazeram
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
🖤 بانو جان :
پیامتان دریافت شد...
جان دادن در راه وصال به امام زمان،
بِه از نفس کشیدنِ بدون اوست...😭
یا ایها العزیز
🏴 السلام علیک یا صاحب الزمان 🏴
کانال #من_منتظرم... 👇🍃
🆑 http://eitaa.com/joinchat/1875640339C4f4a70819d
🔴 پیشگویی و نقل قول عجیب نماینده ولی فقیه در مورد وقایع ماه آبان، آذر، دی و بهمن سال ۹۸
حجت الاسلام و المسلمین سید علیرضا عبادی، نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی و امام جمعه بیرجند:
🔻آقای حاج شیخ عباس مصباح زاده، ریاضی دان و منجم مومن و متدین که حدود ۴۵ سال است با تقویم ایشان آشنا هستم، پیش و بعد از انقلاب پیش گویی ها و نظراتی در خصوص مسائل عنوان می کنند که در خیلی از جاها پیشگویی های ایشان جواب داده است. فتنه اخیر(اغتشاشات آبان ماه) که به وقوع پیوسته است را نیز آقای مصباح زاده پیشگویی کرده است.
🔻آقای مصباح زاده در خصوص آذرماه ۹۸ نیز از بروز بعضی فتنه ها و گرفتاری خائنین و اعداء(دشمنان) خبر می دهد.
🔻برای ماه بعد که همان دی ماه باشد نیز آقای مصباح زاده پیش بینی کرده اند که بهت و کوری منافقان در پیش خواهد بود.
🔻این عالم گرانقدر در بهمن ماه نیز به کشف استار اشاره می کند. این جریانات دارای لایه های ظاهری است که در خیابان ها می بینید، اما لایه های پنهانی نیز دارد و کشف استار یعنی پرده های پشت فتنه نمایان می شود.
🔻آقای مصباح زاده همچنین در بهمن ماه به عزل بعضی ارباب مناسب، اشاره می کند، لذا آن هایی که دارای مقام و مسئولیتی هستند، بعد از کشف استار، تاریخ مصرفشان تمام می شود.
🔻در فتنه ۹۸، نتیجه ی نهایی یک بصیرت و حرکت جدیدی خواهد بود که آن هایی که در کشور ما چرت می زنند و خواب هستند و یا خواب هایی برای کشور می بینند، از خواب بیدار خواهند شد.
۲۹ آبان ۱۳۹۸
کانال #من_منتظرم... 👇🍃
🆑 http://eitaa.com/joinchat/1875640339C4f4a70819d
••⚜••
در رابطه با ضرورت، لزوم و گفتگوۍ شیعه با #مولاجانمانمهدۍعج منسوب است ڪه:
آیتالله العظمی بهجت «ره» فرمودند:
«بین دهان تا گوش شما ڪمتر از یڪ وجب است. قبل از اینڪه حرف از دهان خودتان به گوش خودتان برسد، به گوش حضرت رسیده است. او نزدیڪ است، درد و دلها را میشنود؛
#بااوحرفبزنید و #ارتباطبرقرارکنید.»
••⚜••
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
@man_montazeram
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
روز همه دانش جو های کانال مبارک 💜
••⚜••
دانشجـــــــو مؤذن جامعه است،
اگر خواب بماند نماز امت قضا میشود.
#شهیدبهشتی
#روزدانشجــــوگرامۍباد🌸
#باتاخیر
••⚜••
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
@man_montazeram
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
[• #قصه_دلبرے📚•]
#بدون_تو_هرگز
#قسمت_بیست_و_هشتم
-برمي گردم علي جان... برمي گردم دنبالت...و آخرين مجروح رو گذاشتم توي آمبولانس. آتيش برگشت سنگين تر بود... فقط معجزه مستقيم خدا... ما رو تا بيمارستان سالم رسوند... از ماشين پريدم پايين و دويدم توي بيمارستان تا کمک! بيمارستان خالي شده بود؛ فقط چند تا مجروح... با همون برادر س*پ*ا*ه*ي اونجا بودن... تا چشمش بهم افتاد با تعجب از جا پريد... باورش نمي شد من رو زنده مي ديد... مات و مبهوت بودم...-بقيه کجان؟ آمبولانس پر از مجروحه... بايد خالي شون کنيم دوباره برگردم خط...به زحمت بغضش رو کنترل کرد...-ديگه خطي نيست خواهرم... خط سقوط کرد... الان اونجا دست دشمنه... يهو حالتش جدي شد! شما هم هر چه سريع تر سوار آمبولانس شو برو عقب... فاصله شون تا اينجا زياد نيست... بيمارستان رو تخليه کردن، اينجا هم تا چند دقيقه ديگه سقوط مي کنه...يهو به خودم اومدم...-علي... علي هنوز اونجاست...و دويدم سمت ماشين... دويد سمتم و درحالي که فرياد مي زد، روپوشم رو چنگ زد...-مي فهمي داري چه کار مي کني؟ بهت ميگم خط سقوط کرده... هنوز تو شوک بودم. رفت سمت آمبولانس و در عقب رو باز کرد. جا خورد... سرش رو انداخت پايين و مکث کوتاهي کرد...-خواهرم سوار شو و سريع تر برو عقب... اگر هنوز اينجا سقوط نکرده بود... بگو هنوز توي بيمارستان مجروح مونده... بيان دنبالمون... من اينجا، پيششون مي مونم...سوت خمپاره ها به بيمارستان نزديک تر مي شد... سرچرخوند و نگاهي به اطراف کرد...-بسم الله خواهرم! معطل نشو... برو تا دير نشده...سريع سوار آمبولانس شدم. هنوز حال خودم رو نمي فهميدم...-مجروح ها رو که پياده کنم سريع برمي گردم دنبالتون...اومد سمتم و در رو نگهداشت...-شما نه... اگر همه مون هم اينجا کشته بشيم... ارزش گير افتادن و اسارت ناموس مسلمان، دست اون بعثي هاي از خدا بي خبر رو نداره، جون ميديم...ناموسمون رو نه..
🖊:نقل از همسر وفرزند شهید
#ڪپےبدونذڪرمنبع
#شرعاحــــراماست...
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
@man_montazeram
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
[• #قصه_دلبرے📚•]
#بدون_تو_هرگز
#قسمت_بیست_هفتم
بین جنازه شهدا دنبال علی خودم ميگشتم... غرق در خون... تکه تکه و پاره پاره... بعضي ها بي دست... بي پا، بي سر،
بعضي ها با بدن هاي سوراخ و پهلوهاي دريده، هر تيکه از بدن يکي شون يه طرف
افتاده بود. تعبير خوابم رو به چشم مي ديدم...
بالاخره پيداش کردم! به سينه افتاده بود روي خاک... چرخوندمش... هنوز زنده بود. به
زحمت و بي رمق، پلک هاش حرکت ميکرد... سينه اش سوراخ سوراخ و غرق خون...
از بيني و دهنش، خون مي جوشيد... با هر نفسش حباب خون مي ترکيد و سينه اش
مي پريد... چشمش که بهم افتاد، لبخند مليحي صورتش رو پر کرد... با اون شرايط...
هنوز مي خنديد! زمان براي من متوقف شده بود...
سرش رو چرخوند... چشم هاش پر از اشک شد... محو تصويري که من نمي ديدم...
لبخند عميق و آرامي، پهناي صورتش رو پر کرد... آرامشي که هرگز، توي اون چهره آرام
نديده بودم. پرش هاي سينه اش آرام تر مي شد. آرام آرام... آرامتر از کودکي که در
آغوش پر مهر مادرش... خوابيده بود...
پ.ن: براي شادي ارواح مطهر شهدا... علي الخصوص شهداي گمنام و شادي ارواح
مادرها و پدرهاي دريا دلي که در انتظار بازگشت پاره هاي وجودشان... سوختند و
چشم از دنيا بستند... صلوات... ان شاء الله به حرمت صلوات... ادامه دهنده راه شهدا
باشيم... نه سربار اسالم...
وجودم آتش گرفته بود! مي سوختم و ضجه مي زدم... محکم علي رو توي بغل گرفته
بودم... صداي ناله هاي من بين سوت خمپاره ها گم مي شد...
از جا بلند شدم... بين جنازه شهدا، علي رو روي زمين مي کشيدم... بدنم قدرت و توان
نداشت... هر قدم که علي رو مي کشيدم... محکم روي زمين مي افتادم... تمام دست و
پام زخم شده بود... دوباره بلند مي شدم و سمت ماشين مي کشيدمش... آخرين بار
که افتادم... چشمم به يه مجروح افتاد... علي رو که توي آمبوالنس گذاشتم، برگشتم
سراغش... بين اون همه جنازه شهيد، هنوز يه عده باقي مونده بودن... هيچ کدوم قادر
به حرکت نبودن... تا حرکت شون مي دادم... ناله درد، فضا رو پر مي کرد. ديگه جا
نبود... مجروح ها رو روي همديگه مي گذاشتم... با اين اميد... که با اون وضع فقط تا
بيمارستان زنده بمونن و زير هم، خفه نشن... نفس کشيدن با جراحت و خونريزي،
اون هم وقتي يکي ديگه هم روي تو افتاده باشه! آمبوالنس ديگه جا نداشت... چند
لحظه کوتاه... ايستادم و محو علي شدم... کشيدمش بيرون... پيشونيش رو بوسيدم...
🖊:نقل از همسر وفرزند شهید
#ڪپےبدونذڪرمنبع
#شرعاحــــراماست...
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
@man_montazeram
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
[• #قصه_دلبرے📚•]
#بدون_تو_هرگز
#قسمت_بیست_ششم
دو روز تحمل کردم... ديگه نمي تونستم! اگر زنده پرتم مي کردن وسط آتيش، تحملش
برام راحت تر بود... ذکرم شده بود... علي علي... خواب و خوراک نداشتم، طاقتم طاق
شد. رفتم کليد آمبولانس رو برداشتم... يکي از بچه هاي س*پ*ا*ه فهميد... دويد
دنبالم...
- خواهر... خواهر...
جواب ندادم
- پرستار... با توئم پرستار...
دويد جلوي آمبولانس و کوبيد روي شيشه... با عصبانيت داد زد.
- کجا همين طوري سرت رو انداختي پايين؟ فکر کردي اون جلو دارن حلوا پخش مي
کنن؟
رسما قاطي کردم...
- آره! دارن حلوا پخش مي کنن... حلواي شهدا رو... به اون که نرسيدم... مي خوام برم
حلوا خورون مجروح ها...
- فکر کردي کسي اونجا زنده مونده؟ توي جاده جز لاشه سوخته ماشين ها و جنازه
سوخته بچه ها هيچي نيست... بغض گلوش رو گرفت... به جاده نرسيده مي زننت...
اين ماشين هم بيت الماله، زير اين آتيش نميشه رفت... ملائک هم برن اون طرف،
توي اين آتيش سالم نميرسن...
- بيت المال اون بچه هاي تکه تکه شده ان، من هم ملک نيستم... من کسيام که
ملائک جلوش زانو زدن و پام رو گذاشتم روي گاز، ديگه هيچي برام مهم نبود؛ حتی
جون خودم، و جعلنا خوندم... پام تا ته روي پدال گاز بود ويراژ ميدادم و مي رفتم...
حق با اون بود، جاده پر بود از لاشه ماشين هاي سوخته... بدنهاي سوخته و تکه تکه
شده. آتيش دشمن وحشتناک بود! چنان اونجا رو شخم زده بودن که ديگه اثري از
جاده نمونده بود...
تازه منظورش رو مي فهميدم وقتي گفت ديگه مالئک هم جرات نزديک شدن به خط
رو ندارن، واضح گرا مي دادن... آتيش خيلي دقيق بود. باورم نمي شد توي اون شرايط
وحشتناک رسيدم جلو... تا چشم کار مي کرد شهيد بود و شهيد... بعضي ها روي
همديگه افتاده بودن، با چشمهاي پر اشک فقط نگاه مي کردم. ديگه هيچي نمي
فهميدم، صداي سوت خمپاره ها رو نمي شنيدم... ديگه کسي زنده نمونده که هنوز مي
زدن... چند دقيقه طول کشيد تا به خودم اومدم...
🖊:نقل از همسر وفرزند شهید
#ڪپےبدونذڪرمنبع
#شرعاحــــراماست...
┄┅┅❁💚❁┅┅┄
@man_montazeram
┄┅┅❁💚❁┅┅┄