eitaa logo
مناهج 🇵🇸🇮🇷
20.3هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
182 فایل
﷽ 🌀 نگرش‌ها و دغدغه‌های حوزه و روحانیت 🌐 Manahejj.ir 📠 ارتباط با سردبیر: 🆔 @Manahejj_Admin 📻 رادیو مناهج: 🎧 @Manahejj_Radio 💳 جهت حمایت مالی از مناهج: به ادمین پیام بدهید... ⛔️ تبلیغ و تبادل
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 انا لله و انا الیه راجعون ◾️ حجت‌الاسلام والمسلمین راستگو درگذشت 🔹 این روحانی دوست‌داشتنی سال ۱۳۳۲ هجری شمسی در شهر مشهد به دنیا آمد. او در سال دوم دبیرستان به حوزه علمیه مشهد وارد و سطح را در مشهد و تتمه سطح و دروس خارج حوزه را در قم گذراند. او مبتکر برنامه ویژه تعلیم و تربیت کودکان و نوجوانان به صورت کلاس، اردو، دروس کلاسیک برای مربیان پرورشی، مراکز تربیت معلم، حوزه‌های علمیه و صدا و سیمای جمهوری اسلامی بود. 🔹 تحقیقات او در زمینه‌های عقاید، تعلیم و تربیت، روانشناسی، اخلاق، احکام، تاریخ، قصص قرآن، قصص کودکان و نوجوانان، مشاوره و راهنمایی، تفسیر قرآن، مسائل اجتماعی، ادبیات عرب، ادبیات فارسی، شعر و برنامه‌ریزی درسی بوده است. 🔹 راستگو سال‌ها مدیریت مرکز مربی کودکان در حوزه علمیه و همچنین به مدت ۳۵ سال اجرای برنامه‌های متعدد تلویزیونی برای کودکان را برعهده داشت. او پس از تحصیل علوم حوزوی تا خارج فقه و اصول به فعالیت در زمینه کلاس‌های ویژه کودکان و برپایی اردو پرداخت و در ده‌ها کشور آسیایی، آفریقایی و اروپایی به اجرای برنامه پرداخت. 🔹 مدیریت تربیت مربی تدریس برنامه‌ریزی و غیره مرکز تبلیغات اسلامی مرکز مدیریت حوزه،عضو، کارشناس، محقق، سازمان پژوهشی و برنامه‌ریزی کتابهای درسی،محقق، کارشناس، برنامه‌ریز، مجری صدا وسیمای جمهوری اسلامی بخشی از سمت های وی بوده است. @Manahejj
🌀 حاج‌آقا خداحافظ؛ خوش به حالت که اندوخته‌های نگرفته بسیاری را بردی 📝 کل‌کل‌های دهه شصتی من با عمو راستگو 🖋 مصطفی رحماندوست 🔹 من برنامه کودک تلویزیون را داشتم و راستگو را نمی‌شناختم. یک روز دیدم آخوند جوان کوتاه قدی یک راست آمد کنارم نشست و سلام‌علیکم و بعد گفت من آمده‌ام برای بچه‌ها برنامه اجرا کنم. آن روزها کاملا اوضاع انقلابی بود. منشی داشتم، ولی قاعده بر این بود که منشی مانع ورود کسی نشود. 🔹 من که دل خوشی از آخوندهای جوان و بی‌تجربه نداشتم که به نام انقلاب مدعی هر کار و تخصصی شده بودند، گفتم آقاجان سن و سالی هم نداری که بگویم حاج‌آقا این کارها به شما نیامده. تلویزیون و تولید در آن دستگاه، حرفه‌ای تخصصی است. همین که دوربین را از استودیو خارج کرده‌اید و جلو منبر گذاشته‌اید، کافی است. لطفا بروید به جنگ زید و عمر ادامه دهید و درستان را بخوانید. 🔹 اما راستگو میدان را خالی نکرد و گفت من حاضرم با بهترین هنرپیشه‌ها و مجریان برنامه کودک مسابقه بدهم و فی‌البداهه برنامه اجرا کنم. پیشنهاد تفریحی خوبی بود. تا چشم باز کنم دیدم همکاران قرتی‌تور تکس گروه کودک توی اتاق جمع شده‌اند تا به آخوند جوانی که ادعای فلان و بهمان دارد، بخندند. یک ربع نگذشته بود که راستگو کار خودش را کرد. آنهایی که برای مسخره کردنش آمده بودند هر کدام برای بهترشدن برنامه‌اش پیشنهادی می‌دادند. راستگو هم کم نمی‌آورد و درباره پیشنهادها اظهارنظر می‌کرد. 🔹 راستگو دلش می‌خواست با عبا و عمامه برنامه‌اش را اجرا کند، آن هم هفتگی و مرتب و با حضور بچه‌ها و پخش مستقیم. من می‌گفتم که فقط یک بار اجرا کن آن هم تولیدی، نه پخش مستقیم که فیلمش امکان ویرایش داشته باشد و حتما با لباس عادی. اختلاف نظر ما باعث شد که برنامه‌ای تولید نشود. 🔹 دو ـ سه هفته بعد آمد و به اجرای بدون عبا و قبا و عمامه و همچنین به تولیدی بودن برنامه، نه پخش مستقیم آن تن در داد. من و همراهانم هم قول دادیم که اگر برنامه‌اش را پخش کردیم و گرفت «چند برنامه دیگر!» هم ادامه بدهیم... چند جلسه با پیراهن شلوار اجرا کرد... یواش یواش وسط برنامه نصف لباسش را پوشید و خلاصه در برنامه اعلام کرد که روحانی است و ... 🔹 باهم دوست شدیم. خیلی هم دعوا می‌کردیم چون اختلاف سلیقه داشتیم. همدیگر را دوست داشتیم. مرا دعوت می‌کرد برای طلبه‌های نوآموز کلاس‌هایش ادبیات کودکان یا قصه‌گویی درس بدهم. به خانه هم می‌رفتیم. 🔹 جز این روزگار اخیر که پس از درگذشت ناگهانی همسرش دل و دماغی نداشت، با هم زیاد درد دل می‌کردیم و به خاطر اختلاف سلیقه‌های سیاسی و مذهبی، به پر و پای هم می‌پیچیدیم. 🔹 حیف شد که رفت. حالا حالاها جای کار داشت. این سال‌های اخیر خیلی اذیتش کردند. خدا لعنتشان کند، آسیب زیادی از دست هم‌لباس‌هایش خورد. کارش به آن جا رسید که محتاج کار شده بود. بی‌معرفت‌ها حتی بعضی از شاگردانش چوب لا چرخش می‌گذاشتند. او که کار خدا پسندانه‌اش را کرد و رفت؛ اما این‌ها را برای آنهایی می‌گویم که از امروز در اندوه از دست رفتنش اشک تمساح می‌ریزند و دیروز در پی این بودند نام و نانش را آجر کنند. خوب است کرونا هست و مراسمی برای جولان این‌گونه‌ها اتفاق نمی‌افتد. بگذریم و با یک خاطره تمامش کنم. 🔻 جیب خالی عمو راستگو 🔹 بیست و چند سال پیش خانه ما نزدیک فرودگاه مهرآباد بود. شب بود و آماده خواب بودم که تلفن خانه زنگ زد. راستگو بود. گفت می‌آیی مرا از فرودگاه به خانه‌ات ببری؟ سر به سرش گذاشتم که ای بابا تاکسی بگیر و بیا ... بگذار آقایان علما و شخصیت‌ها یک بار هم شده سوار تاکسی شوند و از این حرف‌ها. شوخی‌هایم که تمام شد گفت بابا جیب علما خالی است. پول ندارم. زود بیا و منتظر جواب من نشد و تلفن را قطع کرد. سوار پیکان جوانانم شدم و رفتم فرودگاه. آوردمش خانه. شام هم نخورده بود. نیمرویی رو به راه کردیم و تا اذان صبح تعریف کردیم. صبح پرواز داشت به مشهد. در آنجا هم برنامه داشت. 🔹 ماجرا از این قرار بود که از قم آمده بود مهرآباد تهران از آنجا پرواز به شهری و سه روز اجرای برنامه و حاج آقا لطف کردید و خوش آمدید و پرواز به شهر دیگر و شهر بعدی. در هیچ یک از شهرها به او پول نداده بودند. یک جا یک کیلو چای داده بودند. یک جا یک تخته پتو و... آن روزها پول دادن به معلم، مدرس و سخنران‌جماعت، زشت بود و این جور نبود که پیش از منبر پاکت داده شده باشد! خلاصه چای و پتو را که هر دو بسیار به درد بخور بودند و در زمان جنگ نایاب، به ما داد و رفت. بردمش فرودگاه تا به مشهد برود و کلاس‌هایش را اداره کند و حاج آقا خداحافظی بشنود و برگردد... بله. حاج‌آقا خداحافظ. آنچه را هم که گرفته بودی، نبردی. حاج‌آقا خداحافظ. خوش به حالت که اندوخته‌های نگرفته بسیاری را بردی. 🌐 خبرگزاری فارس @Manahejj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌀 راستگوی کودکان 🎥 تأیید اساتید و مراجع ♨️ امروز اولین سالگرد درگذشت مرحوم راستگوست، یادش گرامی باد. @Manahejj