#منم_علمدارت
#دلنوشته
کد ۱۱۲۶
📝دلنوشته ارسالی از علمدار مهدویمون فاطیما خانم زارعی 🌼
۱۰ ساله از شیراز
به تو که می اندیشم در خویش میشکنم وفرو می ریزم...
به تو که می اندیشم ذوب می شوم...زمانی که پس از نبردی سخت ودر نهایت خستگی وزخم به آب رسیدی ، اما همین که خنکای آب به آستانه ی لبت رسید به زلال آب خیره شدی چیه یاد کودکان تشنه لب در خیمه افتادی که تشنگی از سرو رویشان می بارید وعمو عمو میکردند.
در آن زمان فرشتگان وسط زمین و آسمان ،دل نگران این صحنه را می دیدند و دست التماس به درگاه خدا زیر لب زمزمه می کردند:«خدایا ! کاش آقا این آب را بنوشد»
ادب و ارادت را! حسین تشنه باشد وعباس سیراب ...! هرگز ،هرگز...
اما حالا دیگر نه مشکی مانده،نه دستی ،نه شمشیری
سقا مانده وشرم....
علمدار مانده وبه تنهایی برادر می اندیشد...
وقت رفتن است ،سقا!
علی فرزندش را طلب می کند .پس با دو بال که جای دستهای بریده ، می روید از خاک داغ وخونین ، آرام ودلواپس به آسمان بال بگشا
ای آخرین تکیه گاه قافله ی عشق!
کدام قلم وکدام واژه می تواند تو را بنویسد.
«السلام علیک یا ابوالفضل العباس (ع) »
🙏 عاقبت بخیریشون صلوات
پویش منم علمدارت
🌐 مشاهده در سایت
#منم_علمدارت
#دلنوشته
کد ۱۱۲۶
📷 عکس ارسالی از علمدار مهدویمون فاطیما خانم زارعی 🌼
۱۰ ساله از شیراز
🙏 عاقبت بخیریشون صلوات
پویش منم علمدارت
🌐 مشاهده در سایت
#منم_علمدارت
#دلنوشته
#اربعین
کد ۱۳۸۲
📷 عکس ارسالی از علمدار مهدویمون خانم نازنین زهرا قراباغی 🌼
۱۲ ساله از فامنین
🙏 عاقبت بخیریشون صلوات
پویش منم علمدارت
🌐 مشاهده در سایت