eitaa logo
کانال سخنرانی وحدیث مجمع الذاکرین ع ایتا
7هزار دنبال‌کننده
735 عکس
792 ویدیو
130 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
. علیه_السلام 🩸 خدایا ! دیگر مرا از این سیاهچال، نجات بده ... در طی سالیان متمادی، حضرت موسي بن جعفر علیهماالسلام را از این زندان به زندانی دیگر منتقل می‌کردند تا اینکه امام "علیه‌السلام" را به زندان مخوف و تاریک سِندی بن شاهک ملعون منتقل کردند و تحت شکنجه های شدید آن لعین قرار گرفت. تا جایی که در پی این شکنجه ها، امام علیه‌السلام برای خلاصی از زندان، اینگونه دعا می‌نمودند: 📋 یَا سَیِّدِی! نَجِّنِی مِنْ حَبْسِ هَارُونَ وَ خَلِّصْنِی مِنْ یَدِهِ. ▪️ای مولای من! مرا از زندان هارون و از دست او نجات عنایت فرما. 📚عیون أخبار الرّضا علیه‌السلام، ج۱ ص۹۳. ✍اینگونه دعاکردن، دل یک دلسوخته را به همان روزهایی می‌کشاند که یک مادر هجده ساله پهلوشکسته ، دائماً با خدای خود اینگونه نجوا می‌کرد و می‌فرمود: 📋 یَا إِلَهِی عَجِّلْ وَفَاتِی سَرِیعاً ؛ فَلَقَدْ تَنَغَّصَتِ الْحَیَاةُ یَا مَوْلَائِی ▪️ای خدای من! مرگ مرا به سرعت برسان که دیگر زندگانی در این دنیا برای تیره و تار گشته است. 📚بحارالانوار ج۴۳ ص۷۷ ✍یارب به حق مادرم خَلِّصنی یارَب یارب به جدّ اطهرم خَلِّصنی یارَب او هم نوا با چاه شد من با سیه چال من از علی تنهاترم خَلِّصنی یارَب یارب به آن زندانیِ زندان کوفه به عمه جانِ مضطرم خَلِّصنی یارَب تا کی از این زندان به آن زندان خدایا ذکر و دعای آخرم خَلِّصنی یارَب تا کی نبینم ای خدا معصومه‌‌ام را دل تنگِ روی دخترم خَلِّصنی یارَب زندان تاریک و نمورم مثل قبر است خاک سیه شد بسترم خَلِّصنی یارَب بین قفس بسته چرا صیاد بی رحم زنجیر بر بال و پرم خَلِّصنی یارَب زیر غل و زنجیر و ضرب تازیانه چیزی نماند از پیکرم خَلِّصنی یارَب شلاق خون گرید به حال غربت من زخمی شده پا تا سرم خَلِّصنی یارَب تا کی زند سیلی به رویم این یهودی شد تار چشمان ترم خَلِّصنی یارَب راضی به مرگ خود شدم از بس که گوید او ناسزا بر مادرم خَلِّصنی یارَب هر لحظه خون می ریزد از زخم گلویم یاد گلوی اصغرم خَلِّصنی یارَب .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❇️ ابرگروه مجمع الذاکرین اهل بیت (علیهم السلام) اولین وفعال ترین گروه درایتا👌 باحضور اساتید وشاعران گرامی 🔹 درخواست هر گونه مطالب مذهبی، اشعار، نوحه،حدیث، روضه داری روی لینک بزن وارد گروهمون بشو⬇️ https://eitaa.com/joinchat/272171029C10836e8518 📣📣📣📣📣
یاد خدا ۱۶.mp3
10.85M
مجموعه 16 | چرا من با یه نعمت، √ یا یه مصیبت، √ یا یه امتحان‌هایی که برام پیش میاد، ✘ کلّاً خدا رو گم می‌کنم؟ @ostad_shojae | montaze.ir
یاد خدا ۱۷.mp3
10.78M
مجموعه ۱۷ | √ همه‌ی رفیق‌های صمیمیِ خدا، از «دو تا مرحله» عبور می‌کنند، تا به رفاقت می‌رسند! ✘ این دو مرحله برای همه یکسانه، اول باید بشناسیش، بعد با اراده جدی، شروع کنی! @ostad_shojae | montaze.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از کانال ادعیه وگریز
‌ 💠 نماز ساده و عجیب شب‌ بیستم و دوم ماه رجب 💠 ‌ ✨♥️ رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) فرمود: هر کس در شب بیست و دوم ماه رجب، هشت رکعت نماز بخواند؛ در هر رکعت، یک بار سوره حمد و هفت بار سوره کافرون؛ و بعد از نماز ۱۰ بار بر پیامبر صلوات فرستد و سپس ۱۰ بار استغفار بگوید، از دنیا نمی‌رود مگر آنکه جایگاهش را در بهشت خواهد دید و مردنش بر اسلام بوده و اجر هفتاد نبی برای او منظور خواهد شد. 📘 البلدالامین، ص۱۶ @majmaozakerine
8.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کمتر ...😔 انتشار فقط به عشق حضرت عشق امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
🥀دگر فرقی ندارد و شنبه، فقط برگرد 🥀گرفتاریم ما از دست این هجران طولانی...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🩸كنج زندان بلا تا كه ز پا افتادم ناخودآگاه فقط ياد «رضا» افتادم ... به روایت مرحوم «شیخ صدوق» در کتاب شریف «عیون أخبارالرضا علیه‌السلام»: 🥀 حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام سه روز قبل از شهادت خود، «مسیّب» که وکیل امورشان بود را خواستند و به او فرمودند: ای مسیّب! 📋 إِنِّی ظَاعِنٌ فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ إِلَی الْمَدِینَةِ مَدِینَةِ جَدِّی رَسُولِ اللَّهِ لِأَعْهَدَ إِلَی عَلِیٍّ ابْنِی مَا عَهِدَهُ إِلَیَّ أَبِی وَ أَجْعَلَهُ وَصِیِّی وَ خَلِیفَتِی وَ آمُرَهُ بِأَمْرِی ▪️من امشب عازم مدینه هستم، همان مدینه جدم رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله تا آن چه را پدرم با من عهد کرده بود، با پسرم علی علیه‌السلام عهد کنم و او را وصی و جانشین خود قرار دهم و امور خود را به او بسپارم. 🥀 مسیّب گوید: عرض کردم: چطور به من امر می‌نمایید که درها و قفل‌های این زندان را باز کنم و حال آن که نگهبانان جلوی درها ایستاده‌اند؟ إمام علیه‌السلام فرمودند: ای مسیّب! مگر یقین تو درباره خداوند عزّوجلّ و درباره‌ ما اهلبیت، ضعیف است!؟ عرض کردم: نه ای سروَر من! 🥀 ... آن گاه فرمودند: من خداوند عزّوجلّ را با همان اسم اعظمی که عاصف بن برخیا خواند و تخت بلقیس را قبل از چشم به هم زدنی آورد و در مقابل سلیمان گذاشت، می‌خوانم، تا خداوند مرا پیش فرزندم علی علیه‌السلام در مدینه ببرد. 🥀 مسیّب گوید: شنیدم که ایشان دعایی کردند و ناگاه متوجه شدم در محل نماز خود نیستند؛ همان جا ایستادم تا به سر جای خود بازگشتند و دوباره غل و زنجیرها را به پاهایشان بستند. من به شکرانه نعمت معرفت امام که خدا به من ارزانی کرده بود، به سجده افتادم. آنگاه امام علیه‌السلام من فرمودند: ای مسیب! 📋 ارْفَعْ رَأْسَکَ یَا مُسَیَّبُ وَ اعْلَمْ أَنِّی رَاحِلٌ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی ثَالِثِ هَذَا الْیَوْمِ ▪️سرت را بلند کن و بدان که من سه روز دیگر، به سوی خدای عزّوجلّ از این دنیا، رحلت خواهم نمود ... 🥀 مسیب گوید: با این کلامِ امام علیه‌السلام، دیگر نتوانستم جلوی گریه خود را بگیرم و ناگاه به گریه افتادم ... 📚عیون أخبار الرضا علیه‌السلام، ج۱ ص۱۰۰. ✍ كنج زندان بلا تا كه ز پا افتادم ناخودآگاه فقط ياد رضا افتادم دشمنم كرد گمان تا كه ببندد دستم ديگر از مرحمت و جود و عطا افتادم آنقدر بزم مناجات مرا ريخت بهم با وجودى كه كليمم ز دعا افتادم وسط سجده چنان ضربه به پهلويم زد صورتم خورد زمين و ز نوا افتادم بعد از آنى كه ز سيلى دهنم پرخون شد مثل بانوى مدينه ز صدا افتادم بسكه پيچيده بهم ساق دو پايم، هربار خواستم تا كه بمانم سرِ پا افتادم تا كه سنگينى پا را به تنم حس كردم ياد گودال و شهِ كرببلا افتادم دست و پا مى‌زنم امّا بخدا خوشحالم دخترم نيست ببيند كه كجا افتادم تا كه عمّامه كشيد از سرم آن پست يهود ياد معجركشى شام بلا افتادم ...
🩸روز جمعه بر روی پُل بغداد، فرَج من خواهید رسید ... در نقلی آمده است: شخصی به نام «علی بن سُوَید» که از یاران خاص امام کاظم «صلوات‌الله‌علیه» می‌باشد، گوید؛ 🥀 پولی به نگهبانان زندان دادم و شب هنگام به حضور حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام رسیدم و آن حضرت از من سوال نمودند که برای چه به اینجا آمده‌ای؟عرضه داشتم: «دلتنگی» مرا نزد شما آورده است! سپس گفتم: ای‌آقای من! سینه‌های‌مان به تنگ آمده … زمان فرج و گشایش و رهایی شما از این زندان، چه وقت فرا می‌رسد؟ آن حضرت نگاهی به من نموده و فرمودند: 📋 اَلْفَرَجُ قَريبٌ يَابنَ سُوَيد! يَومَ الْجُمُعةِ ضُحىً عَلَى الْجِسرِ بِبَغدادٍ ▪️فرج نزدیک است ای پسر سوید؛ روز جمعه به هنگام برآمدن آفتاب، بر روی پل بغداد … 🥀 علی ابن سُوَید گوید: از این کلام إمام علیه‌السلام، نزدیک بود از خوشحالی پرواز کنم؛ از محضر آن حضرت خارج شده و به دوستان‌مان گفتم: مژده دهید که امام موسی بن جعفر علیه‌السلام به زودی از زندان خارج می‌شوند. 🥀 روز جمعه فرا رسید و به وقت برآمدن آفتاب، بر روی پل بغداد جمع شدیم، 📋 و إذًا بِجِنازةٍ يَحمِلُها أربَعةٌ مِنَ السَجّانين علىٰ دَرفةِ بابٍ لا نَعشٍ! ثلاثٌ مِنَ الْخَلفْ و واحدٌ مِنْ جَهَةِ الرأسِ ▪️که ناگاه دیدیم یک چهار زندانبان، جنازه‌ای را بر روی یک تخته در، گذاشته و می‌آوردند؛ سه نفر عقب، و یک نفر جلوی جنازه را گرفته‌اند. 🥀 از آنجا که غل و زنجیر های زیادی بر دست و پای آن میّت بود، سه نفر عقب آن تختهٔ در را گرفته و تنها یک نفر جلوی آن را گرفته بود … به روی پُل که رسیدند، او را بر زمین نهادند و صورتش را باز کردند. علی بن سُوید گوید: من پیش رفتم تا آن میت را نگاه کنم … 📋 و إذًا بِهِ سَيّدي و مَولاي مُوسَى بنِ جعفر عليه‌السلام ! فَلَطَمتُ وَجهي و صِحتُ: وا إماماه … وا سيّداه … ▪️که ناگهان مولا و سروَرم موسی بن جعفر علیهماالسلام را دیدم! پس سیلی به صورتم زدم و فریاد می‌زدم: وا إماماه … وا سيّداه … 📚الطریق،کاشی، ج۳ ص۵۰۵ 📚المجالس المعصومیه، ص۲۵۲ ✍ آهسته گذاريد روی تخته تنش را تا ميخ اذيّت نكند پيرهنش را اصلاً بگذاريد رویِ خاك بماند زشت است بيارند غلامان بدنش را اين ساقِ به هم ريخته كِتمان‌شدنی نيست ديدند روی تخته‌ی در، تا شدنش را اين مرد الهی مگر اولاد ندارد؟ بردند چرا مثل غريبان بدنش را؟! اين مردِ نگهبان كه حيا هيچ ندارد بد نيست بگيرد جلوی آن دهنش را اين هفت كفن، روضه‌ی گودال حسين است ای كاش نيارند برايش كفنش را نه پيرهنی داشت حسين، نه كفنی داشت مديون حصيرند مرتّب شدنش را