eitaa logo
کانال سخنرانی وحدیث مجمع الذاکرین ع ایتا @manbarmajma
8.7هزار دنبال‌کننده
952 عکس
978 ویدیو
164 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🩸ای عمّار! دست روی دلم مگذار ... تازه فهمیدم «مصیبت» یعنی چه؟! در نقل‌ها آمده است: وقتی که امیرالمومنین علیه‌السلام، فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها را به خاک سپرد، به خانه برگشت و چند روز از خانه بیرون نیامد و در داغ فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها عزاداری می‌نمود. 🥀 برخی از خواصّ (سلمان و ابوذر و مقداد و...) نگران حال مولا شدند و به جناب عمار یاسر گفتند: به خانه امیرالمؤمنین علیه‌السلام برو و خبری از آن حضرت برای ما بیاور! 🥀 عمار گوید: من به سمت خانه مولا رفته و دقّ الباب کرده و وارد خانه شدم. 📋 فَوَجَدتُُه جالسًا فی بَیتِهِ و مَعَه وَلَداهُ الحَسنُ و الحُسین علیهم‌السّلام و هُوَ مَعَ ذٰلکَ یَبکِی ▪️تا که وارد شدم، دیدم مولا علی علیه‌السلام زانوی غم بغل گرفته و حسنین علیهماالسلام دو طرف آن حضرت نشستند و او گریه می‌کند. 🥀 عمار گوید: جلو رفته و سلام دادم و در ساعتی مقابل آن حضرت نشستم؛ سپس عرضه داشتم: اجازه می‌دهید سخنی را بگویم یا که ساکت بمانم؟ مولا علی علیه‌السلام به من فرمود: سخن بگو! 🥀 عرضه داشتم: برای چه است که شما ما را امر به صبر در مصائب می‌کنید اما خودتان اینگونه بی‌تاب شده‌اید؟! در اینجا بود که امیرالمؤمنین علیه‌السلام به من فرمودند: 📋 یا عمّار إنّ العَزاءَ عَن مِثلِ مَن فَقَدتُهُ لَعزیزٌ... ▪️ای عمار! آرام شدن از داغ کسی که من او را از دست دادم، خیلی سخت است! 📋 فََو اللّه یا عمّار ما أحسَستُ بِوَجَعِ المُصیبةِ إلاّ بِوفاتِها و ما أحسَستُ بِألَمِ الفِراقِ إلاّ بِفراقِها، ▪️به خدا قسم ای عمّار! درد مصیبت را نکشیدم مگر در شهادت زهرا سلام‌الله‌علیها ؛ درد فراق را حس نکردم مگر بعد از جدا شدن از زهرا سلام‌الله‌علیها. 🥀 عمار گوید: 📋 فَأبکانِی کلامَهُ و بُکاؤَه فَبَکیتُ رَحمةً لَه ▪️گریه‌های بی‌امان مولا و سخنان دردناک او، مرا به گریه وا داشت و برای او جگرم سوخت و گریه کردم. 📚المنتخب،طریحی،ص۳۵۷ ‏ 🩸ای عمّار! می‌دانی چرا قلبم دارد متلاشی می‌شود ؟! در نقل‌ها آمده است: بعد از شهادت صدیقه کبری سلام‌اللّه‌علیها و دفن آن حضرت، روزی امیرالمومنین علیه‌السلام با جناب عمار یاسر این‌گونه درد دل نموده و فرمودند: 📋 يا عَمّار! لَمّا وَضَعْتُ فاطِمةَ عَلَى اَلْمُغْتَسَلِ، وَجَدتُ ضِلْعاً مِنْ أضْلاعِها مَكْسورًا ▪️ای عمار! وقتی او را روی تخت گذاشتم تا غسل دهم، دیدم دنده‌ای از دنده‌های پهلویش شکسته است. 📋 و قَدْ دَخَلَ المِسْمارُ في ثَدْيِهَا فَأعابَه و مَتْنُها قَدْ اِسْوَدَّ مِنَ الضَرْبِ ▪️و میخ در، سینه‌اش را شدیداً مجروح کرده و بدنش از ضرب تازیانه‌ها سیاه بود؛ 📋 و َمَا يَقْرَعُ قَلْبِي يا عَمّار أنَّها كانَتْ تُخْفي ذَلِكَ عَنّي مَخافَةً أنْ تَنَغَّصَ عَلَيّ‌َ عَيْشِي ▪️اما عمار! آنچه قلبم را دارد متلاشی می‌کند این است که فاطمه سلام‌الله‌علیها، تمام این جراحات را از من پنهان می‌کرد تا حال و روز من از درد و زخم‌های او، خراب نشود. 📚الطُّرَف،سید بن طاووس،ص۳۶۴.(با اندکی تفاوت) 📚الزهراء عليهاالسّلام في السنة و التاريخ و الأدب،کفائی
🔴اگه دنبال جدیدترین مداحی های مداحان معروف هستی بیا اینجا👇 . چون با داشتن این کانال دیگه لازم نیست ساعت ها داخل سایت ها و کانال ها دنبال مداحی جدید بگردی!😎🎵 همراه بامتن✏️ ◾️ نزدیکه اگه می‌خوای برا فاطمه دستت پر باشه،‌ به کانال زیر مراجعه کنید👇🏼🎙 https://eitaa.com/joinchat/4240572439C6b1bcf7d93 کپی بنر❌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🩸به گوشه‌ای رفتند و نصف‌روزی بر سیدالشهداء «صلوات‌الله‌علیه» گریه می‌کردند ... در روایتی امام صادق علیه‌السّلام فرمودند: 🗞 هنگامی که جبرئیل خبر شهادت امام حسین علیه‌السلام را برای رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله آورد، 📋 أَخَذَ بِیَدِ عَلِیٍّ فَخَلَا بِهِ مَلِیّاً مِنَ النَّهَارِ فَغَلَبَتْهُمَا عَبْرَةٌ ▪️آن حضرت، دست مولا علی علیه‌السلام را گرفته و به گوشه‌ای رفتند و مدّت زیادی از روز را، زار زار گریه می‌کردند. 📄 هر دو باهم در همین حال بُکاء بودند که جبرئیل نازل شد و به ایشان گفت: خداوند به شما سلام می‌رساند و می‌فرماید: اگر صبر کنید، من عزم خود را جزم نموده‌ام که حسین علیه‌السلام شهید بشود! رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: صبر می‌کنم! 📚کامل الزیارات، ص۵۱ 🔍 لغت عرب در معنای «مَلِيًّا مِنَ النَّهَارِ» می‌نویسد: 🪧 اَي: الساعة الطويلة من النهار. 🔻«مَلِيًّا» یعنی ساعات بسیاری از روز! 📗 أقرب‌الموارد , ج۵, ص۲۶۷ ✍ خون‌دل‌ها خورْد پیغمبر ز داغت ای حسین گوشه‌ای می‌رفت و با حیدر برایت می‌گریست ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
2.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
2️⃣ 1️⃣ روز تا شهادت فاطمه زهرا سلام الله علیها باقی مانده است...(روایت ۷۵روز) ☑️سایه ای از مادر ما روز آخر مانده بود...😭😭 ⭕️از امام صادق علیه السلام نقل شده است: رُوِّينَا عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ‏ أَنَّ رَسُولَ اللَّه صلی الله علیه و آله أَسَرَّ إِلَى فَاطِمَةَ علیها السلام أَنَّهَا أَوَّلُ مَنْ يَلْحَقُ بِهِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ وَ نَالَهَا مِنَ الْقَوْمِ مَا نَالَهَا لَزِمَتِ الْفِرَاشَ وَ نَحَلَ جِسْمُهَا حَتَّى كَانَ ‏كَالْخَيَال‏😭 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در گوش فاطمه سلام الله علیها زمزمه کرد که از خاندان شان، فاطمه نخستین کسی است که به حضرت، ملحق می‌شود. زمانی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از دنیا رفت و فاطمه سلام الله علیها به خاطر آن اسیب ها که از جماعت به او رسید در بستر بیماری افتاد، تنش نحیف و لاغر گشت به گونه‌ای که از آن، شبحی بیش نماند...😭 📚دعائم الإسلام ؛ ج‏1 ؛ ص232 https://eitaa.com/joinchat/4240572439C6b1bcf7d93
توجه📣 فعال ترین وپربارترین کانال مولودی درایتا😍 اشعاروسرودهای جدیدبرای ، مجالس مولودی و عروسی مذهبی با تنوع بالا و سبک های مختلف در شادوسر افراز باشید🌺 بزن روگل ها واردکانال مولودی شو😍 💐🍃💐🍃💐🍃💐 💐🍃💐🍃💐🍃 💐🍃💐🍃💐 💐🍃💐🍃 💐🍃 @ewwmajmamolodi هشتک نام کانال حذف نشود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹‌ کرامات ‌حضرت‌زینب‌‌(س‌) 💫💫💫💫💫💫💫💫 شفاى یکى از بزرگان دین فیض الاسلام مى فرماید: بیش از دوازده سال پیش به درد شکم گرفتار شدم و معالجه اطبا سودى نبخشید. براى استشفاء به اتفاق و همراهى اهل بیت و خانواده به کربلاى معلى مشرف شدیم. در آنجا هم سخت مبتلا گشتم. روزى دوستى از زائرین در نجف اشرف، من و گروهى را به منزلش دعوت نمود و با اینکه رنجور بودم رفتم. در بین گفت‌وگوهاى گوناگون، یکى از علما که در آن مجلس حضور داشت، فرمود: پدرم مى گفت هرگاه حاجت و خواسته ای دارى، خداى تعالى را سه بار به نام علیا حضرت زینب کبرى (س) بخوان بى شک و دودلى؛ خداى عزوجل خواسته ات را روا مى سازد. از این رو من چنین کرده، شفا و بهبودى بیمارى خود را از خداى تعالى خواستم و علاوه بر آن نذر نموده و با پروردگارم عهد و پیمان بستم که اگر از این بیمارى بهبودى یافتم، کتاب در احوال سیده معظمه (س) را بنویسم تا همگان از آن بهره‌مند گردند. حمد و سپاس خداى جل و شانه را که پس از زمان کوتاهى شفا یافتم. اما از بسیارى اشغال و کار‌ها و نوشتن و چاپ و نشر کتاب و ترجمه و خلاصه تفسیر قرآن عظیم به نذر خویش وفا ننمودم تا اینکه یکى از دخترانم مرا آگاه ساخت که به نذرم وفا ننموده ام. من هم از خداى توفیق و کمک خواسته، به نوشتن آن پرداختم و آن را کتاب ترجمه خاتون دوسرا سیدتنا المعصومة زینب الکبرى (س) نامیدم. دعاى حضرت زینب (س) برکت آورد اهل بیت (ع) از قصر عجوزه گذشتند. هنگامى که به منزلگاهى به نام قصر حفوظ و سپس به سیبور رسیدند، مردم آنجا با اسیران آل محمد (ص) خوش رفتارى کردند. حضرت زینب (س) از آن‌ها تشکر و براى آن‌ها دعا کرد. بر اثر دعاى آن حضرت، مردم آنجا از گزند ظالمان محفوظ ماندند و آبشان شیرین و گوارا شد و رزق و روزى شان پر برکت و ارزان شد. شفاى درد چشم علامه حاج میرزا حسین نورى صاحب مستدرک از سید محمد باقر سلطان آبادى که از بزرگان و شخصیت‌هاى با کمال بود، نقل کرد که گفت: من در بروجرد به بیمارى شدید درد چشم مبتلا شدم، چشم راستم ورم کرد و به طورى ورم بزرگ شد که سیاهى چشمم پیدا نبود و از شدت درد، خواب و آرامش نداشتم. نزد همه پزشکان رفتم و مداواى آن‌ها بى نتیجه ماند. بعضى مى‌گفتند تا شش ماه باید تحت درمان باشى و بعضى مى‌گفتند تا چهل روز نیاز به درمان است. بسیار محزون و غمگین بودم تا اینکه یکى از دوستان به من گفت: بهتر است که به زیارت قبر منور اباعبدالله الحسین (ع) بروى و از آن حضرت شفا بگیرى. من عازم هستم بیا با هم به کربلا برویم. گفتم با این حال چگونه سفر کنم، مگر طبیب اجازه بدهد. به طبیب مراجعه کردم و گفت: براى تو سفر روا نیست. اگر مسافرت کنى، به منزل دوم نمى رسى؛ مگر اینکه به طور کلى نابینا می‌شوى. به خانه بازگشتم، یکى از دوستانم به عیادت آمد و گفت: بیمارى چشم تو را جز خاک کربلا و تربت شهدا و مریضخانه اولیاى خدا شفا نبخشد. من با توکل به خدا با کاروان کربلا به سوى کربلا حرکت کردم. در منزلگاه دوم درد چشمم شدت یافت و بر اثر فشار درد، چشم چپم نیز درد گرفت. همسفران مرا سرزنش مرا سرزنش کردند که سفر براى تو خوب نیست و بهتر است مراجعت کنى. همچنان در ناراحتى و حیرت به سر مى بردم. هنگام سحر درد چشمم آرام گرفت و اندکى خوابیدم. در عالم خواب حضرت زینب (س) را دیدم؛ به محضرش رفتم و گوشه مقنعه او را گرفتم و بر چشمم مالیدم. سپس از خواب بیدار شدم و از آن پس هیچ گونه درد و رنجى در چشمم احساس نکردم و چشم راستم همچون چشم چپم خوب شد. برطرف شدن حاجت یک هندى یکى از علماى بزرگوار مى‌گوید: متولى حرم حضرت زینب (س) گفت یک روز یک هندى آمد جلوى صحن حضرت زینب؛ دستش را دراز کرد و چیزى گفت. دیدم یک سکه طلا در دست او گذاشته شد. رفتم پیشش و گفتم: این سکه را با پول من عوض مى کنى. مرد هندى با تعجب گفت: براى چه؟ گفتم: براى تبرک. با تعجب گفت: مگر شما از این سکه‌ها نمى گیرید من بیست سال است که هر روز یک سکه مى گیرم و در شهر شام زندگى مى‌کنم! @manbarmajma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا