eitaa logo
مندوبات
14 دنبال‌کننده
2هزار عکس
439 ویدیو
7 فایل
مندوب = خوانده‌شده، مورد توجه، برگزیده‌شده، فرستاده‌شده. (مُقتَطَفات مصفّا!) 🔷تحلیل 🔶گزارش ♦خبر ◻️هنر در ایتا و بله
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸🔹انتشار گزارش ویژه آکادمی سازمان اطلاعات ترکیه درباره جنگ اخیر در جدیدترین گزارش آکادمی سازمان اطلاعات ملی ترکیه (MİT)، با عنوان «جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل؛ درس‌های آن برای ترکیه»، اَشکال نوین جنگ در تقابل‌های نوظهور منطقه‌ای، به‌ویژه در محور ایران-رژیم اسرائیل، تحلیل شده‌اند. این گزارش، به‌طور ویژه بر سه حوزه تعیین‌کننده در جنگ‌ اخیر و در جنگ های آینده تأکید کرده است: - برتری اطلاعاتی و سایبری، - عناصر هوایی در میدان نبرد، - آسیب‌پذیری‌های دفاع غیر نظامی. همچنین ریسک‌های راهبردی پیش روی ترکیه و پیشنهاداتی برای بازنگری در دکترین امنیتی ترکیه، مطرح شده است. 🔸🔹خلاصه این گزارش تحلیلی • شروع جنگ جنگ با حملات هوایی غافلگیرانه و گسترده اسرائیل به مراکز حساس و ترور فرماندهان ارشد نظامی و دانشمندان هسته‌ای ایران آغاز شد و با بمباران تأسیسات هسته‌ای ایران، توسط امریکا، پایان یافت. • برتری هوایی اسرائیل اسرائیل با تکیه بر نیروی هوایی مدرن خود (F-35, F-15, F-16) و مهمات هوشمند و دقیق، به‌سرعت برتری هوایی را به دست آورد. جنگ الکترونیک و حملات سایبری یکپارچه با عملیات هوایی، نقشی تعیین‌کننده در فلج‌کردن سیستم فرماندهی و پدافند هوایی ایران داشت. • ضربات کاری به ایران اسرائیل با عملیات دقیق، فرماندهان کلیدی سپاه و ارتش، ازجمله سرلشکر باقری، حسین سلامی و امیرعلی حاجی‌زاده، را هدف قرار داد. همزمان، شبکه‌های پدافندی و تأسیسات موشک‌های بالستیک ایران، منهدم شدند. • عامل کلیدی: اطلاعات یکی از مهم‌ترین دلایل موفقیت اسرائیل، شبکه اطلاعاتی و عملیاتی گسترده در داخل ایران بود. این شبکه که از سال‌ها قبل فعال بود، با استفاده از عوامل نفوذی، سازمان مجاهدین خلق و باندهای تبهکار، عملیات‌های خرابکاری و ترور را از داخل خاک ایران اجرا می‌کرد. • ضعف‌های ایران ۱- پدافند هوایی ناکارآمد: سیستم دفاع هوایی ایران، در برابر حملات یکپارچه و فناورانه اسرائیل، به‌سرعت فروپاشید. ۲- آسیب‌پذیری اطلاعاتی: مشکلات اقتصادی و نارضایتی‌های اجتماعی، نفوذ و جذب نیرو توسط سرویس‌های خارجی را تسهیل کرده بود ۳- فقدان دفاع غیر عامل: نبود سیستم هشدار سریع کارآمد و پناهگاه‌های کافی، منجر به تلفات غیر نظامی بالا شد. ۴- انزوای دیپلماتیک: برخلاف اسرائیل که از حمایت کامل امریکا و غرب برخوردار بود، متحدان ایران (روسیه و چین) از مداخله در جنگ، خودداری کردند. • حملات ایران به اسرائیل ۱- استراتژی تهاجمی ایران: ایران تلاش کرد تا عدم توازن در قدرت هوایی را با استفاده از موشک‌های بالستیک، به‌ویژه موشک‌های هایپرسونیک (فراصوت) که در طول سال‌ها روی آن سرمایه‌گذاری کرده بود، جبران کند. ۲- سرنوشت پهپادها: بر اساس داده‌های منابع آشکار، تقریباً تمام پهپادهایی که ایران علیه اسرائیل به کار گرفت، قبل از رسیدن به اهداف‌شان منهدم شده یا با جنگ الکترونیک از کار افتادند. ۳- موفقیت نسبی موشک‌های بالستیک: وضعیت در مورد موشک‌های بالستیک متفاوت بود. با وجود پشتیبانی تمام متحدان اسرائیل، این کشور در رهگیری کامل موشک‌های پیشرفته هایپرسونیک ایران، موفق نبود. در نتیجه، همه موشک‌های شلیک‌شده، رهگیری نشدند و تعدادی از آن‌ها باعث خسارت و تلفات جانی قابل توجهی در مناطق مختلف اسرائیل، به‌ویژه در تل‌آویو و حیفا، شدند. ۴- نقش دفاع غیر عامل اسرائیل: با این حال، اسرائیل، به لطف سیستم‌های هشدار سریع، پناهگاه‌های گسترده و آگاهی عمومی بالا، در برابر حملات موشکی ایران، تلفات جانی زیادی متحمل نشد. • ارزیابی نهایی از توان تهاجمی ایران: گزارش نتیجه می‌گیرد که ضرباتی که ایران به اسرائیل وارد کرد، عمدتاً توسط موشک‌های هایپرسونیک انجام شد که کارآمدی خود را در جنگ ۱۲روزه اثبات کردند. این موشک‌ها نیز تنها از طریق تاکتیک اشباع‌سازی (شلیک تعداد بسیار بالا) توانستند مؤثر واقع شوند. • درس‌ها برای ترکیه (و دیگران) این گزارش تأکید می‌کند که جنگ‌های آینده، جنگ‌هایی چندوجهی (نظامی، سایبری، اطلاعاتی) هستند. اهمیت نیروی هوایی مدرن، پدافند هوایی چندلایه، بومی‌سازی فناوری‌های حساس، وحدت ملی و اتحادهای استراتژیک، از مهم‌ترین درس‌های این جنگ است. این گزارش نشان می‌دهد که جنگ‌های مدرن، ترکیبی از قدرت نظامی، فناوری پیشرفته، عملیات اطلاعاتی پیچیده و اتحادهای استراتژیک، هستند. مطالعات ترکیه و قفقاز اندیشکده مرصاد و دیده‌بان تحرکات کریا
🔹«سوگ» اختلال روانی نیست؛ جامعه فردگرا، سوگواران را «بیمار» معرفی می‌کند گاهی دستاویز افراد برای این که چیزی را اختلال روانی بدانند، آن است که درد و رنج فراوانی دارد و می‌توان با دارو علائم آن را درمان کرد؛ مثل درمان ای‌دی‌اچ‌دی با ریتالین. و همین درمانِ موفق، تأییدی است بر این که آن شرایط، اختلال روانی اند. اما‌ این مغلطه بزرگی است؛ نمی‌توان از این که فلان مداخله، به تسکینِ بهمان درد، کمک می‌کند، نتیجه بگیریم که آن شرایط، لزوماً اختلال است. مثلاً فرایند روان‌درمانی، می‌تواند در نسبت با تمامی مسائل روان‌شناختی و حتی اگزیستانسیال سودمند باشد، اما از این، نمی‌توان نتیجه گرفت که آن مسائل، به‌خودی‌خود اختلال روانی اند. پس برای سوگواران چه باید کرد؟ آیا تنها راه موجود، این است که قدم در مسیری عمل‌گرایانه بگذاریم و بگوییم صِرف این واقعیت که پس از فقدان، پریشانیِ شدیدی بر انسان‌ها عارض می‌شود، برای تشخیص بالینیِ «سوگ پیچیده» کفایت می‌کند؟ از یک سو تردیدی نیست که رنجِ داغ‌دیدگان، تجربه‌ای معضل‌آفرین است، و بی‌رحمانه و غیر انسانی است که جوامع رفاهیِ مدرن، از یاری‌رسانی به آنان سر باز زنند. از سوی دیگر، «واگذاریِ سوگ» به نظام روان‌پزشکی، به‌نوعی مشارکت در فرایند بیماری‌انگاری و طبی‌سازیِ آن است و هزینه گزافی به بار خواهد آورد که صرفاً اقتصادی نیست و در درجه اول، نوعی «فقدان غم» در جامعه مدرن است. وقتی هر نوع غمی را، به‌محض این که از حدی شدیدتر شد، به‌عنوان بیماری معرفی می‌کنیم، خطر از دست دادنِ اتصال با بنیاد اگزیستانسیالِ بشری را به جان می‌خریم؛ با این کار، داریم خطر سرسپردگی به جامعه‌ای فردگرا و کارآمدمحور را به جان می‌خریم که با استناد به اینکه رنج‌کشیدن، انسان را کُند و غیر مولد می‌کند، دست در انبان تجارب بشری کرده و هر روز، رنج‌های بیشتری را تشخیص داده و بیرون می‌کشد. در جامعۀ فردگرا، از ما انتظار می رود که برای مشکلات‌مان، «راه‌حل‌های خودساخته و شخصی» جفت‌وجور کنیم و مسائل کلان را با همین راه‌حل‌های سرهم‌بندی‌شده شخصی حل کنیم. اما فرد سوگوار، چطور می‌تواند در همان لحظه تحمل سوگ، به ساختن و پرداختنِ راه‌حل‌های شخصی بپردازد؟ پس انسان مدرن، به هنگام مواجهه با بحران‌های عظیم اگزیستانسیال، اقرار به ضعف و وابستگی نزد دیگران را دشوار می‌یابد. و زمانی که عرصه بر او تنگ شود، با خود می‌گوید «اگر نمی‌توانم گلیم خودم را از آب بیرون بکشم، به‌خاطر آن است که بیمارم!» و راهش را به‌سمت مطب روان‌پزشک، کج می‌کند. اما شاید بتوان این‌طور گفت که «هر آدم دیگری هم که در این موقعیت بود، نمی‌توانست به‌تنهایی گلیمش را از آب بیرون بکشد و باید دیگران به کمکش می‌آمدند». آن فرد داغ‌دیده‌ای که در فرایند سوگواری بیمار می‌شود، احتمالاً به‌خاطر تنهایی نیز بیمار می‌شود. پس شاید بهتر آن باشد که به‌جای تمرکز بر تشخیص و درمان سوگ، فکری به حال تنهایی کنیم. از کتابِ: سوگ؛ بهایی که برای عشق می‌پردازیم. سوِند برینکمن (ترجمه علی کریمی). انتشارات ترجمان. ترجمان
22.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹امپراتوری امریکا به پایان رسیده است ریچارد ولف: قدرت اقتصادی بزرگ‌ جهان، دیگر گروه 7 نیستند؛ بلکه چین و کشورهای بریکس هستند. اما هیچ سیاستمدار امریکایی، جرأت نمی‌کند به مردم بگوید: «همه‌چیز، تمام شده!» جهان‌بین 🔹چرا تمدن جهانی در آستانه فروپاشی است؟ کتاب تازه لوک کِمپ، پژوهشگر «مرکز مطالعات ریسک‌های وجودی» کمبریج، ۵هزار سال تاریخِ بیش از ۴۰۰ جامعه را واکاوی می‌کند و هشدار می‌دهد: اگر نابرابری مهار نشود، فروپاشی اجتناب‌ناپذیر است. واژه «تمدن» در اصل، تبلیغ حاکمان است؛ او به‌جای آن از «جالوت‌ها» نام می‌برد: امپراتوری‌هایی که بر سلطه دولت بر شهروند، ثروتمند بر فقیر و مرد بر زن بنا شده‌اند. برای پیدایش جالوت، سه «سوخت» لازم است: غلات انبارشدنی (مازاد قابل مصادره)، سلاح‌های انحصاری (شمشیر برنز دیروز، بمب اتم امروز)، زمین «قفس‌شده»‌ای که راه فرار توده‌ها را ببندد. الیگارشی‌های تشنه قدرت، مسیر جوامع را به مسابقه تسلیحاتی و تخریب محیط می‌کشانند. نابرابری فزاینده، پوسته اجتماع را می‌تراشد تا با نخستین شوکِ جنگ، و یا با تغییر اقلیم، فروبپاشد. در گذشته فروپاشی‌ها منطقه‌ای بود و پس از حذف بهره‌کش‌ها، توده‌ها حتی بلندقدتر و سالم‌تر می‌شدند؛ اما امروز همه کره زمین، در درون یک «جالوت جهانی» به‌نام سرمایه‌داری، درهم‌تنیده است. هر آشوبی، می‌تواند همزمان، زیرساخت‌های غذا، انرژی و اطلاعات را براندازد و سلاح‌های هسته‌ای را به صحنه بیاورد. راه برون‌رفت را «دموکراسی واقعی» می‌داند: مجالس شهروندی، مالیات تصاعدی و سقف ثروت 10 میلیون دلاری، برای خنثی‌سازی قدرت الیگارش‌ها. حکمران
🔹الی بر‌نبیع، سفیر پیشین اسرائیل در فرانسه بین سال‌های 2000 تا 2002 و استاد تاریخ، روز سه‌شنبه در مقاله‌ای در روزنامه فرانسوی «لوموند» از امانوئل مکرون، رئیس‌جمهور فرانسه، خواست تا برای «جلوگیری از گرسنگی در غزه»، تحریم‌هایی علیه اسرائیل اعمال کند. او با اشاره به وضعیت انسانی ساکنان غزه و اسرا‌ی اسرائیلی در این منطقه، گفت که «نیاز فوری و مطلق» به چنین اقداماتی وجود دارد. در این درخواست، وینسنت لومیر، استاد تاریخ دانشگاه پاریس و مدیر پیشین مرکز تحقیقات فرانسوی در قدس (2019 تا 2023)، نیز با او همراه شد. آن‌ها خطاب به مکرون نوشتند: «آقای رئیس‌جمهور، باید پیش از آن که غزه به گورستانی بزرگ تبدیل شود، مقادیر زیادی مواد غذایی و تجهیزات پزشکی به این منطقه وارد کنید» و هشدار دادند که بسیاری از غزه‌ای‌ها، در معرض خطر گرسنگی و بیماری قرار دارند. این دو تاریخ‌دان تأکید کردند که تنها تحریم‌های «فوری و مشخص» علیه اسرائیل، می‌تواند وضعیت را تغییر دهد. به گفته آن‌ها، چنین تحریم‌هایی می‌تواند بر افکار عمومی اسرائیل، اثر گذاشته و در نتیجه بر دولت، فشار وارد کند. آن‌ها خواستار آتش‌بس دائمی، آزادی اسرا، حفاظت از فلسطینی‌های کرانه باختری و «نجات اسرائیل از دست خودش» شدند. آن‌ها، همچنین به ادعای نبود اجماع اروپایی در این زمینه، واکنش نشان دادند و گفتند که این بهانه، معتبر نیست؛ زیرا مکرون در 24 ژوئیه با اعلام این که فرانسه، در مجمع عمومی سازمان ملل در سپتامبر آینده، دولت فلسطین را به‌رسمیت خواهد شناخت، «جنبشی دیپلماتیک» ایجاد کرده است. این «بیانیه نیویورک»، همچنین شامل درخواست از حماس برای خلع سلاح و انتقال قدرت به تشکیلات خودگردان فلسطین و نیز محکومیت کشتار 7 اکتبر بود. پس از آن، کشورهای آلمان، بریتانیا، اسپانیا، استرالیا و کانادا نیز اعلام کردند که ماه آینده در سازمان ملل دولت فلسطین را به‌رسمیت خواهند شناخت. بر‌نبیع و لومیر، از مکرون خواستند «ائتلافی از کشورهای اروپایی» را در این مسیر رهبری کند. آن‌ها همچنین به رأی دو هفته پیش کنست برای «الحاق کرانه باختری» با ۷۱ رأی موافق اشاره کردند و پرسیدند که چرا اتحادیه اروپا علیه روسیه، ۱۸ بسته تحریمی اعمال کرده اما حتی یک تحریم علیه اسرائیل وضع نکرده است. آن‌ها نوشتند: «انزوای جغرافیایی، می‌تواند تحریم‌ها علیه اسرائیل را در هر فروشگاه و مکانی در این کشور، ملموس و مؤثر کند». به گفته آن‌ها، از زمان اعلام مکرون در 24 ژوئیه، همه‌چیز در حوزه دیپلماسی تغییر کرده اما در غزه هیچ تغییری ایجاد نشده است و «وعده به‌رسمیت شناختن هرگز شکم کسی را سیر نکرده است». اَخٌ فی الله
🔹تناقض‌های فرهنگی نئولیبرالیسم و چشم‌انداز دموکراسی چندنژادی در مقاله‌ای از انستیتو روزولت، بیان شده: نئولیبرالیسم، فقط یک برنامه اقتصادی نیست؛ «پروژه‌ای فرهنگی» است که از دهه‌ 70 میلادی با تقدیس «فردِ عقلانی» و «بازارِ آزاد»، ذهن و زیست امریکایی‌ها را شکل داده است. ایدئولوژی‌ای که بر مسئولیت فردی، رقابت بی‌وقفه و «آزادیِ انتخاب»، تأکید می‌کند و در فرهنگِ کاریِ بی‌رحم، فرهنگ «خودسازی» و طرد بازندگان، تجسم یافته است. اما امروزه، خرابه‌های این نظم، بر ما آوار شده: تنهایی، فرسودگی، ناامنی اقتصادی، اعتیاد، افسردگی و شرم درونی‌شده. نئولیبرالیسم دیگر پاسخ‌گو نیست و میلی عمیق برای نظمی نو، شکل گرفته است؛ میلی به تعلق، امنیت، توان‌مندی، معنا و لذت. گزارش، چهار چهره‌ٔ فرهنگی برآمده از این بحران را ترسیم می‌کند: ۱- کوشندگان؛ که در چرخه‌ خودیاری و سلامتیِ فردی می‌دوند تا لبه‌های تیز بازار را نرم کنند. ۲- نوآوران؛ که با کومین‌لاین‌ها، تعاونی‌ها و معنویت‌های تازه، الگوهای جمعی متفاوت می‌آفرینند. ۳- کناره‌گیران؛ که از کار، خبر، یا حتی زندگی، دست می‌کشند و به مخدر، بازی و انزوا، پناه می‌برند. ۴- یاغیان؛ که خشم و شور خود را در جنبش‌های شورشی از «ماگا» تا «کیوانان» می‌یابند. راستِ پسانئولیبرال، هوشمندانه، همین رگه‌های فرهنگی را تسخیر کرده؛ از جردن پیترسن تا کانال‌های توطئه؛ به مردم، حس فهم، قدرت و اجتماع می‌دهد و آنان را به پروژه‌ای اقتدارگرا می‌کشاند. چپ، در مقابل، عمدتاً با نسخه‌های فنیِ سیاستی به میدان آمده و از لمس نیازهای عاطفی و فرهنگی، بازمانده است. نویسندگان می‌گویند: برای دفاع از دموکراسی چندنژادی، باید «در زمین فرهنگ» بازی کرد؛ باید بدیلی ملموس از «زندگی خوب» ارائه داد که در همین اکنون، قابل تجربه باشد. نمونه‌های الهام‌بخش در سنت‌های اتحادیه‌ای، کلیساهای سیاه، تعاونی‌های لاتینویی و گروه‌های مراقبت مشترک موج می‌زنند؛ اما نیازمند «نوسازی بزرگ» در سازماندهی و تخیل‌اند. پنج گره‌ای که باید بگشاییم: • تنهایی <> ‌ایجاد اجتماع و حس تعلق • ناامنی <> ‌طراحی شبکه‌های واقعی امنیت اقتصادی و عاطفی • بی‌قدرتی <> سپردن اختیار به محلات، کارگران و تازه‌واردان • ابهام <> ‌روایت‌های روشن از جهانِ نابرابر و راه رهایی • احساس بدِ مزمن <> ‌فضاهای لذت، بازی و خلاقیت جمعی سرچشمه‌ هر سیاست رهایی‌بخش، همین دلتنگیِ مردم برای بدیلی مهربان‌تر است؛ اگر چپ نتواند به این اشتیاق جان بدهد، راستِ اقتدارگرا، همچنان حقیقت را با توهمی دلپذیر، معامله خواهد کرد. حکمران
۱/۳ 🔹چهره‌های قدیمی و دروغ‌های قدیمی، بازگشته‌اند و ما را به کابوسی دیگر فرا می‌خوانند! (کریس هجز Chris Hedges، روزنامه‌نگار، نویسنده، الهی‌دان و منتقد سرشناس امریکایی است که سال‌ها، به‌عنوان گزارشگر جنگ برای نیویورک تایمز فعالیت کرده و تجربه‌ پوشش درگیری‌های متعددی، از آمریکای لاتین تا خاورمیانه، را دارد. او، به‌دلیل نگاه انتقادی و بی‌پروای‌اش به سیاست‌های داخلی و خارجی ایالات متحده، شناخته می‌شود. هجز معتقد است که سیاست خارجی امریکا، به‌ویژه در خاورمیانه، نه بر پایه اصول اخلاقی یا دموکراتیک، بلکه در راستای منافع امپریالیستی، سلطه‌طلبی و منافع صنایع نظامی-امنیتی شکل می‌گیرد. او بارها از مداخلات نظامی امریکا در کشورهایی چون عراق، افغانستان و ایران، به‌عنوان نمونه‌هایی از تجاوز و بی‌اعتنایی به حقوق ملت‌ها یاد کرده است. یکی از آثار شاخص او، «جنگ نیرویی است که به ما معنا می‌دهد» War Is a Force That Gives Us Meaning، است؛ کتابی درباره جنگ و تأثیرات آن بر انسان و جامعه. مطلب ذیل، ترجمه‌ مقاله اخیر وی، با عنوان «دژاووی جنگ» War Deja Vu، است که درباره جنگ اسرائیل و ایران، در Substack نوشته است.) تفاوت‌ کمی میان دروغ‌هایی که منجر به شروع جنگ عراق شد و دروغ‌هایی که منجر به ورود امریکا به جنگ اسرائیل با ایران شد، وجود دارد. ارزیابی آژانس‌های اطلاعاتی ما (امریکایی‌ها) و دیگر ارگان‌های بین‌المللی، همان‌طور که در زمان آغاز جنگ عراق در سور جنگ دمیده می‌شد، به گوشه‌ای رانده شدند. تمام درون‌مایه‌های تکرارشونده، دوباره بازگردانده شده؛ تا ما را برای رسوایی نظامی دیگری، تطمیع کنند. کشوری که تهدیدی برای ما و همسایگان‌اش نبوده، در معرض به دست‌آوردن سلاح کشتار جمعی (WMD) نبوده و خطر وجودی برای امریکا نداشته است، «این کشور و رهبران‌اش سمبل شر خالص‌ اند». «آزادی و دموکراسی در خطر است». «اگر اکنون اقدامی نکنیم، با ابرِ قارچی (حاصل از انفجار بمب اتمی) مواجه خواهیم شد». «برتری نظامی ما، برای‌مان پیروزی به ارمغان می‌آورد». «ما نجات‌دهندگان جهانیم». «بمباران‌های عظیم، شوک و تصویر عظمت آن، برای‌مان صلح و هارمونی می‌آورد» ... چنین افتراهای دروغینی را هم هنگام لشکرکشی به عراق در سال 2003 می‌شنیدیم. ۲۲ سال بعد، تمام‌شان دوباره بازگردانده شده. هرکسی که برای مذاکره، دیپلماسی و صلح تلاش کند را همدست تروریست‌ها جا‌ می‌زنند. آیا اصلاً درسی از افتضاح‌های نظامی‌مان در عراق، افغانستان، لیبی، سوریه و اوکراین گرفته‌ایم؟ تمام اهریمن‌های بی‌خردی، که جنگ‌های قبلی را با وانمودی دروغین به مردم عام فروختند، مانند مجری‌های تلویزیونی محافظه‌کاری، ازجمله مارک لِوین و مکس بوت، که فریاد می‌زنند: «ضرورت استراتژیک‌مان است که فردو را بمباران کنیم»، دیوید فِروم، جان بولتون، ژنرال جک کین، نیوت گرین‌گریچ، شان هَنیتی و توماس فریدمن، دوباره به پخش‌های زنده بازگشته تا جنگ‌طلبی بدون وقفه‌ای را بازگو کنند. برنامه‌های «بزرگ‌شان» برای براندازی طالبان در افغانستان، تجاوز نظامی و جایگزینی نظام‌ها در عراق، لبنان، سوریه، لیبی، سودان و سومالی و در آخرین تلاش، ایران را به یاد داریم که چگونه جلوی چشمان‌شان نتیجه معکوس داد و شکست خورد. شهوت‌شان برای جنگ که صدها هزار و شاید میلیون‌ها غیر نظامی را به کشتن داده و تریلیون‌ها دلار از خرانه امریکا را خالی کرد، یادمان نمی‌رود. آن‌ها مترسک‌های صنعت تولید سلاح و شرکت‌های نظامی، نئوکان‌های بی‌مغز و نسل‌کش‌های صهیونیست هستند که باور جادویی به بازتولید جهان از طریق اعمال خشونت دارند و افتضاح پس از افتضاح را نادیده می‌گیرند. آن‌ها چنان عمل می‌کنند و وانمود می‌کنند که: - ارزیابی سالانه تهدیدهای آژانس‌های اطلاعاتی که «ایران در حال ساخت سلاح اتمی نیست و رهبر ایران، اجازه پیش بردن برنامه ساخت ساح اتمی را که از سال 2003 به بعد متوقف کرده، نداده است»، که بارها توسط آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و اخیراً توسط رافائل گروسی، دبیرکل آژانس، تکرارشده را، فراموش کنید. - این مورد را که بنیامین نتانیاهو، برای تقریباً سه دهه، بدون وقفه فریاد می‌زد که ایران بر لبه تولید سلاح اتمی است را، فراموش کنید. - فراموش کنید حمله پیش‌دستانه اسرائیل به ایران، به بیمارستان‌هایش، آمبولانس‌هایش و خبرنگاران‌اش، جنایت جنگی است. - فراموش کنید چند صد نفر از شهروندانی توسط اسرائیل، سلاخی شدند. - فراموش کنید که حمله اسرائیل، درست دو روز قبل از دور ششم مذاکرات میان ایران و امریکا، انجام شد. - فراموش کنید که این نخست‌وزیر اسرائیل، و نه رهبر ایران است، که برایش در خصوص ارتکاب جرایم جنگی و علیه بشریت، قرار بازداشت صادر شده است. 👇
🔹وقتی مرز فاجعه و سرگرمی، محو می‌شود! وقتی در اینترنت می‌چرخی، هم‌زمان دو چیز را می‌فهمی: دنیا دارد نابود می‌شود ولی چندان هم اهمیت ندارد! اگر به‌اندازه کافی در اینترنت بچرخید، به‌راحتی به این احساس می‌رسید که جهان، و روح و روان خودتان، در حال فروپاشی است و درعین‌حال، برای هیچکس هم اهمیت چندانی ندارد! همه‌چیز، مسخره به نظر می‌رسد. پستی بسیار دیده‌شده می‌گوید: «تغییرات اقلیمی، به‌شکل مجموعه‌ای از بلایای طبیعی نمود خواهد یافت که از طریق فیلم‌هایی در گوشی‌ها دیده می‌شود و ویدیوها، رفته‌رفته به محل زندگی شما نزدیک‌تر می‌شوند، تا جایی که خود شما فیلم‌بردار آن‌ها خواهید شد». این جمله‌ها، واقعیتی غیر عادی و همزمان عادی، درباره جهان ما می‌گوید. به این وضعیت، «بحران و بی‌توجهیِ توأمان» نام‌های مختلفی می‌توان داد: شوم‌گردی، خیرگی، شاهدبودن یا چیزهای دیگر. اما در لحظه فاجعه، نمی‌توان در برابر میل به پرسه‌زدن در اینترنت مقاومت کرد. با این‌حال، تماشای صفحه‌‌نمایش، در حالی که دیگران رنج می‌کشند، به‌ندرت همبستگی عمیقی ایجاد می‌کند. آماندا هِس، این احساسِ آشکارا جدید را، در مقاله‌ای درباره تماشای تصاویر کودکان کشته‌شده در غزه در اینستاگرام، به‌خوبی به تصویر کشید: «من نه بازمانده‌ام، نه امدادگر. من شاهد هستم، یا شاید صرفاً تماشاچی. رنجی که احساس می‌کنم، درواقع، شرم است». برای کسانی که در محل حادثه حضور دارند، شبکه‌های اجتماعی، معنای متفاوتی دارند. آن‌ها مشخصاً به اطلاعات موثق درباره وضعیت خود، نیاز دارند و به کمک. اما هرج‌ومرج حاکم بر پلتفرم‌های اجتماعی و ماهیت نامنسجم و فریبنده صنعت رسانه‌ای، باعث می‌شود این سرگردانی به آن‌ها نیز سرایت کند. با مسیری که ابرقدرت‌های اینترنت، مثل ماسک و زاکربرگ، در پیش گرفته‌اند، امید چندانی نمی‌توان داشت که اوضاع در آینده هم بهتر شود. ماسک، اخیراً با صراحت گفته است: دلش نمی‌خواهد کاربران هیچ‌وقت از ایکس خارج شوند و برای رسیدن به این هدف، هر کاری خواهد کرد. هزینه سپری‌کردن ساعت‌های طولانی در شبکه‌های اجتماعی، چیزی است که الکس استفن، متخصص بحران‌های اقلیمی، «گسستگی» می‌نامد. گسستگی، زمانی رخ می‌دهد که «تجربه‌های گذشته ما، ارزش خود را به‌عنوان راهنما برای تصمیم‌گیری درباره آینده، از دست می‌دهند». مهم‌ترین نتیجه گسستگی، احساس عجز و ناتوانی است. وقتی در شبکه‌های اجتماعی، تصویر جشن تولد‌های پُرزرق‌وبرق، کودکان بی‌حال‌شده از گرسنگی، جدیدترین گجت‌ها و آتش‌سوزی جنگل‌ها را پشت سر هم می‌بینیم، این عجزِ بی‌معنا و ناتوان‌کننده، وجود ما را فرا می‌گیرد. این چشم‌انداز، واقعاً دلسردکننده است. گذراندن زمان در اینترنت، به احتمال زیاد، هیچ‌گاه این‌قدر بد نبوده است؛ اما هنوز هم شاید کورسوهایی از امید وجود داشته باشد. نه در پلتفرم‌های عظیمی که میلیاردرهای فناوری، هدایت‌شان می‌کنند، اما در تلاش‌های کوچک انسان‌هایی که هنوز دلشان می‌خواهد اینترنت چیزی انسانی باشد. مدیر عامل واچ‌دیوتی، اپلیکیشن کوچکی که به مردم مناطقی که در معرض آتش‌سوزی هستند پیام هشدار می‌دهد، درباره کار خودش می‌گوید: «ما نمی‌خواهیم شما زمان زیادی در این اپلیکیشن بگذرانید. اطلاعات را می‌گیرید و بیرون می‌زنید. لازم نیست مردم به‌طور بی‌وقفه در حال اسکرول‌کردن باشند». این نشانه رویکردی متضاد ماسک یا زاکربرگر است. و هشداری درباره این که وقتی تمام تجربه اینترنت را با «سرگرمی و شوخی» پر می‌کنید، آنچه از دست می‌رود، توان درک ما از فاجعه و قدرت ما برای کنشگری در مقابل آن است. شبکه‌های اجتماعی گویی برای دنیایی ساخته شده‌اند که وجود ندارد و آن‌ها را میلیاردرهایی اداره می‌کنند که می‌توانند خود را از واقعیت دور نگه دارند؛ حداقل در حال حاضر. چارلی وارزل (ترجمه فرشته هدایتی) ترجمان
👆 ... با این حال، علی‌رغم موفقیت‌های آشکار عملیاتی، هنوز مشخص نیست که چه میزان خسارت واقعی به برنامه هسته‌ای ایران وارد شده و آینده آن چه خواهد بود. وقتی حکومت ایران ارزیابی خسارت را به پایان برساند و نتایج آن را برای آینده، استخراج کند، معلوم می‌شود. برای ایران نیز روندی مشابه حزب‌الله رخ داد. این کشور درک نکرد که ۱- محدودیت‌ها و تردیدهای اسرائیل برای حمله به سایت‌های هسته‌ای، از میان برداشته شده است. ۲- ارتش‌های نیابتی‌اش (عراق، حزب‌الله، سوریه و حماس) دیگر در اختیارش نبودند. ۳- تهدید حوثی‌ها، دیگر اسرائیل را نمی‌ترساند. ۴- سامانه‌های دفاع هوایی ایران، در حملات قبلی از کار افتاده بودند و این اعتماد را به نیروی هوایی اسرائیل داده بود که می‌تواند در آسمان ایران، همان‌طور عمل کند که در لبنان و غزه عمل کرده بود. ۵- همه این‌ها، همزمان با سقوط رژیم اسد و حذف تهدید هوایی از سمت سوریه رخ داد. ۶- همچنین، فرماندهی نظامی ایران، نفهمید آن‌چه رهبران حماس و حزب‌الله سال‌ها قبل دریافته بودند، یعنی این‌که حتی در به‌ظاهر امن‌ترین مکان‌ها نیز تحت تعقیب هستند، درباره خودش هم صدق می‌کند. به‌جای پیروی از سبک زندگی مخفیانه رهبران (شهید) چون یحیی سنوار و محمد ضیف یا حسن نصرالله، مقامات ایرانی، به زندگی روزمره خود ادامه دادند و همین باعث شد اسرائیل بتواند آن‌ها را، در کنار دانشمندان هسته‌ای‌شان، هدف قرار دهد و بکشد. ایرانی‌ها، از همه این اشتباهات، درس خواهند گرفت. آن‌ها نیرویی خواهند ساخت تا اسرائیل را با یک ضربه آغازین غافلگیرکننده، کوبنده و پیش‌دستانه، در هم بکوبند. و به‌دنبال راه‌حل‌هایی خواهند بود که رهبری‌شان را در برابر ضربات اطلاعاتی و آتش اسرائیل، مقاوم نگه دارد و امکان تداوم فرماندهی را حفظ کند. تجربه شبکه تونل‌های حماس و ناکامی اسرائیل در یافتن پاسخ مؤثر برای مقابله با آن، برای ایران هم آموزنده است؛ چه در قالب زیرساخت‌های زیرزمینی عمیق مانند تأسیسات فردو (که اسرائیل در حوزه زیرزمینی استراتژیک هم راهکار عملیاتی مستقل نداشت و تنها بر توان امریکایی تکیه کرده بود)، چه در شکل تونل‌های پیوسته و به‌هم‌متصل غزه؛ ایران و متحدان‌اش درصدد تکرار و گسترش این مدل خواهند بود. ایران نیز احتمالاً از موفقیت حماس در استفاده از جنگ چریکی، گروگان‌گیری و جنگ روانی-رسانه‌ای برای بقا، الگو خواهد گرفت. همچنین از تجربه استفاده از ابزارهای ساده و ارزان مانند پهپادهای تجاری یا مواد منفجره کم‌هزینه، که می‌توانند قابلیت‌های گران‌قیمت و پیچیده اسرائیل را مختل کنند، بهره خواهد برد. در همین چارچوب، ایران نه‌تنها از تجربه اوکراین در جنگ علیه روسیه خواهد آموخت، بلکه از تجربه خود اسرائیل نیز درس خواهد گرفت؛ جایی که این کشور با استفاده از عوامل محلی در داخل ایران و پهپادهای ارزان، توانست بخش‌هایی از توان ایران را از کار بیندازد؛ حتی در پایگاه‌های حساس نیروی هوایی در جنوب کشور. اَخٌ فی الله و دیده‌بان تحرکات کریا
🔸🔹آرناود برتراند، تحلیلگر ارشد امریکایی-اسرائیلی، نوشت: ‌واقعاً گزارش‌های فزاینده‌ای وجود دارد مبنی بر این که راهبرد چین، ممکن است دستخوش یک تغییر اساسی شود و اکنون، در تأمین سیستم‌های دفاعی جدی برای «کشورهای دوست»، جدی‌تر شده است. حتی خود چین هم این را گفته است؛ به‌طوری که وزارت دفاع چین، اخیراً اعلام کرده است که: «چین مایل است دستاوردهای تجهیزات نظامی را با کشورهای دوست، به اشتراک بگذارد» که بیانیهٔ کاملاً واضحی است. ظاهراً آن‌ها، در ماه گذشته، یگان‌های آتشبار دفاع هوایی پیشرفته HQ-9B را به ایران عرضه کرده‌اند؛ تا از خود در برابر حملات آتی اسرائیل محافظت کند. و شاید، در این چند روز، حتی موشک‌های بالستیک سطح به سطح. این ممکن است نشان دهد که چین اکنون در حال شروع بازی‌ای است که همیشه سعی داشت از آن اجتناب کند. حملات ایران، ممکن است آن‌ها را متقاعد کرده باشد که با توجه به شرایط فعلی، وقتی کارد به استخوان می‌رسد، کشورها باید بدانند که چین به‌عنوان یک شریک، می‌تواند بازدارندگی معتبری در برابر تجاوز نظامی ارائه دهد. و به‌نظر می‌رسد واقعاً معتبر هم هست؛ با توجه به «هشدار تقریباً رسمی» اسرائیل درباره این اخبار. 🔸🔹نداو ایال، ستون‌نویس نشریه عبری یدیعوت آهارانوت، ‌نوشت: نشانه‌هایی که توسط سازمان‌های اطلاعاتی غربی، دریافت شده، زنگ خطر را در اورشلیم (تل‌آویو) به صدا درآورده است که چین، ممکن است در حال آماده‌شدن برای کمک به ایران، در بازسازی و گسترش برنامه موشکی بالستیک سطح به سطح خود باشد؛ که در حملات اسرائیل، در طول جنگ به‌شدت آسیب دید. ‌در پاسخ، اسرائیل، پیام‌هایی را در این مورد به پکن، منتقل کرده است. تهران، قبلاً، به‌طور مستقل اقدام به بازسازی این توانایی می‌کرد؛ به‌ویژه پس از این که حزب‌الله، دو بار نتوانست به وعده خود عمل کند: ابتدا با شکست خوردن، و دوباره با دور ماندن از جنگ (روایت درست: حزب‌الله می‌خواست وارد جنگ اخیر بشود، ایران موافقت نکرد). به‌گفته یک مقام ارشد اسرائیلی، چین قبلاً، پس از حمله اکتبر 2024 اسرائیل نیز، برخی از تجهیزات دومنظوره را تأمین کرده است؛ اما نگرانی فعلی گسترده‌تر و مربوط به بازسازی و گسترش کل قابلیت موشکی ایران است. منبع ارشد اسرائیلی دوم، گفت که پکن، هیچ طرحی را برای اسرائیل، تأیید نکرده است و نیات آن هنوز نامشخص است. با این حال، این موضوع برای اورشلیم (تل‌آویو)، بسیار نگران‌کننده است و می‌تواند «پیامدهای استراتژیک قابل توجهی» داشته باشد. دیده‌بان تحرکات کریا
🔹🔸ایدئولوژی منجی‌گرایی و برنامه اتمی ایران، از نگاه تمدن غرب و صهیونیسم برنامه هسته‌ای ایران، از آغاز، نه‌تنها در سطح امنیتی و سیاسی، بلکه در سطح ایدئولوژیک نیز با حساسیت بالایی در غرب، مواجه شد. از نگاه اندیشکده‌های غربی، ایران هسته‌ای می‌تواند موازنه قدرت در خاورمیانه را تغییر دهد و مسیر تحقق پیشگویی‌ها در مسأله «بازگشت مسیح» را مختل سازد. در پروژه تحقیقاتی «مهدی و تهدید هسته‌ای ایران» که توسط «دانشکده جنگ ارتش ایالات متحده امریکا» (USAWC) نگاشته شده است، سعی وافر شده تا با مرتبط دانستن فناوری انرژی صلح‌آمیز هسته‌ای ایران با عقیده منجی‌باوری شیعیان، از هرگونه توافق ممانعت به عمل آید؛ زیرا «ایران اتمی»، مانعی برای تحقق ظهور مسیح خواهد بود. (Defense Technical Information Center) دبیر سیاسی «هافینگتن‌پست»، در گفتگو با نشریه «پلن اینترسپت»، بیان می‌کند: «کاری که امریکا علیه ایران انجام می‌دهد، ریشه در عقاید اوانجلیست‌های صهیونیست دارد. جان هیگی، کشیش معروف خواستار حمله پیشگیرانه به ایران است، چون معتقد است این حمله باعث تسریع در ظهور مسیح می‌شود» (The Intercept, “Iran What Next”: Christian Zionist view of the Middle East…John Hagee now a big Trump supporter He’s been advocating for a preemptive strike against Iran because it will bring back Jesus) «اندیشکده مطالعات خاورمیانه» در فلادلفیا امریکا، با تدوین مقاله «مهدویت و منجی‌گرایی شیعی در پس برنامه هسته‌ای ایران» و انتشار آن، سعی دارد تبیین نماید ایران اتمی، با پشتوانه ایدئولوژی مذهبی، برای اسرائیل و دولت یهودی، که شرط بازگشت مسیح است، خطرناک است و موجب تغییر «موازنه قدرت» در جنگ آرماگدون خواهد شد. (Middle East Forum, “Mahdism The Apocalyptic Ideology Behind Iran's Nuclear Program”) باورهای صهیونیسم، آمیخته با مباحث سياسی و تلاش برای عملياتی ساختن آن، تهديدی جدی برای صلح و امنيت جهانی است. پروژه ایران‌هراسی در راهبرد تمدن غرب، ارتباط عمیقی با قرائت و برداشت آنان از مهدویت و منجی‌گرایی شیعی دارد. مصطفی امیری، بیداری ملت
🔹یک منبع ارشد امنیتی در بغداد، گفت: نیروهای امنیتی، تخمین می‌زنند بین ۷ تا ۲۹ ربیع‌الأول (۹ تا ۳۱ شهریور) احتمال حمله گسترده به عراق، بسیار جدی و واقعی است. بیداری ملت 🔹العرّداوی، تحلیلگر سیاسی، در مصاحبه تلویزیونی، گفت: امریکا، به دولت عراق اطلاع داده که قصد اجرای ضرباتی علیه گروه‌های مقاومت را دارد. دولت عراق، مخالفت خود را با هرگونه حمله به کشور اعلام کرده. ویدئوعراق 🔹سيف رعد، کارشناس امنیتی، در مصاحبه تلویزیونی، خروج زودهنگام نیروهای امریکایی از پایگاه‌های داخل عراق را به این موضوع ربط داد که ممکن است ۱٠ تا ۱۴ روز دیگر، حملاتی به پایگاه‌های کتائب حزب‌الله يا گروه نجباء صورت گیرد. ویدئوعراق 🔹رئیس پارلمان عراق، درباره پشت پرده تحرکات امریکا علیه حشد شعبی، هشدار داد. محمود المشهدانی، گفت: اصرار امریکا بر حذف حشد شعبی، یعنی آماده‌سازی برای حمله زمینی به عراق. «ما در نبردهای زمینی توان‌مندیم؛ طرحِ دور کردن حشد از نیروهای امنیتی، نشانه تهاجم است.» او ذهنیت نتانیاهو درباره «اسرائیل بزرگ» را یادآور شد؛ طرحی که تحقق‌اش را در گرو ویرانی عراق می‌دانند. وی ادعا کرد: «امریکا و اسرائیل، برخی مقامات عراقی را پنهانی تهدید کرده‌اند تا قانون حشد، تصویب نشود. در پارلمان، بیش از ۱۳۰ امضا برای تصویب قانون حشد جمع شده و مسئولان عراقی بر ضرورت حشد و نقش آن در مقابله با تروریسم تأکید دارند.» او خواستار هوشیاری، انسجام ملی و مقابله با دخالت خارجی شد تا امنیت عراق و جایگاه قانونی حشد شعبی، حفظ شود. حکمران
🔹در ستایش امیدی که از دل یأس می‌جوشد؛ آن‌ها که آینده را سیاه‌تر می‌بینند اما امیدوارتر اند! دنیای امروز، جای چندانی برای خوش‌بینی، باقی نگذاشته است؛ اما همچنان اکثر ما، در برابر بدبینی مقاومت می‌کنیم. احساس می‌کنیم اگر به بدبینی دل ببازیم، معنی‌اش این خواهد بود که بی‌تردید نابود خواهیم شد. وقتی به صلح، بحران اقلیمی و اقتصاد، فکر می‌کنیم، خودمان را شبیه سیزیف می‌بینیم. و البته حق داریم. تخته‌سنگی را به هزار زحمت، بارها و بارها به بالای تپه‌ای کشیده‌ایم و باز به پایین، غلطیده است و ما نفس‌نفس‌زنان، بیهوده بودن تلاش‌های‌مان را دیده و چشیده‌ایم. آلبر کامو، در تفسیر مشهور خود از این داستان، سیزیف را تمثیلی از وضع بشر می‌داند: زندگی بی‌معنا است و وقوف بر این بی‌معنایی عذاب‌آور است. اما در دل این عذاب، نوعی آزادی، نهفته است. کامو می‌گوید وقتی سیزیف از سرنوشت خود باخبر می‌شود، مختار است انتخاب کند که چگونه با بی‌معنایی زندگی‌اش کنار بیاید: با شادمانی، یا اندوه. از نظر کامو، سیزیف شادمانی را برمی‌گزیند: «تلاش در راه رسیدن به قله، برای رضای دل، کافی است. باید بدانیم که سیزیف شادمان است». مارا ون دِرگولت، در کتاب جدیدش، این نگرش تناقض‌آمیز را، «بدبینی امیدوارانه» می‌نامد. کتاب او، تلاشی است برای تطهیر وجهه منفی بدبینی و گره‌زدن آن با نوع خاصی از امید که این روزها چندان به آن توجه نمی‌کنیم. ون درگولت می‌گوید برخی جاها، بدبینی، انگیزه‌بخش‌تر از خوش‌بینی است. فاجعه، و اندوه فاجعه، همیشه همراه بدبین‌ها است؛ پس احساس می‌کنند که چاره‌ای جز کنش ندارند. بدبینی ما را مجبور می‌کند با سؤالی بنیادین و بزرگ روبه‌رو شویم: اگر به احتمال بسیار زیاد، آینده تیره و تار است و خبری از موفقیت‌های بزرگ نیست، چطور می‌خواهی زندگی کنی؟ ون درگولت می‌گوید اینجا چیزی به میان می‌آید که در زندگی پرهیاهوی دستاوردمحور ما، گم شده است: «ارزش‌ها». فقط ارزش‌ها هستند که اگر در راه رسیدن به آن‌ها شکست بخوریم، باز هم معنادار و ارزشمند اند. وقتی به بحران‌هایی مثل تغییرات آب‌وهوایی می‌رسیم، فقط امیدی که از دل ارزش‌هایی مثل عدالت و همبستگی ساخته می‌شود، می‌تواند ما را قانع کند که به مبارزه ادامه دهیم. واتسلاو هاول می‌گفت: «امید، یعنی تلاش برای انجام کاری که خوب و درست است؛ نه کاری که ممکن است به موفقیت برسد». این امید را بدبین‌ها، بیشتر و بهتر از خوش‌بین‌ها، درمی‌یابند. کریس هیس، در کتاب جدید خود، راه بی‌بازگشت، داستان گروهی از زندانیان را تعریف می‌کند که رژیم نازی، آن‌ها را در حفره‌ای زیرزمینی دفن کرده بود. آن‌ها با دست خالی تونلی کندند؛ که در نهایت باعث شد تعدادی از آن‌ها بتوانند فرار کنند. هیس، پس از مصاحبه با این بازماندگان، ذهنیت آن‌ها را این‌طور توصیف می‌کند: آن‌ها می‌دانستند که به‌هرحال کشته خواهند شد؛ پس با خودشان می‌گفتند بهتر است در حالی کشته شوند که مقاومتی از خود در برابر ربایندگان‌شان نشان می‌دهند. این امید بدبینانه، فرض محالی بود که باعث نجات آن‌ها شد. گال بکرمن (ترجمه عرفان قادری) ترجمان