مامان ممنونم ازت. ممنونم که نذاشتی جز حُبّ حیدر، بذر دیگهای تو دلم کاشته بشه. روزت مبارک.
پائیز تموم شد و من اولین نرگسِ پائیزیم رو از کسی نگرفتم.
همانا که دنیا برایم از استخوان پوکِ خوکی در دستِ یک جذامی پَستتر و حقیرتر است.
« منِفیالحال »
بایدیفالت دوتا پا دارید، دوتا دیگه هم قرض کنید و از آدمایی که هیچ خطِقرمزی ندارن فرار کنید.
آدمهایی هستن که نبودنِ مرز تو وجودشون، تهدیدیه برای مرزهای ما.
برای همین باید گاهی فرار کنی. باید دور شی. از کسانی دور شی که جهانِ درونشون هیچ خطی برای توقف نداره.
آدمِ بیمرز، فقط از تو عبور نمیکنه، تو رو هم بیمرز میکنه.
و این خطرناکترین سقوطه. سقوطِ به دنیایی ورای انسانیت.
اگر میشد امشب زیر آسمون میخوابیدم و اجازه میدادم فقط من باشم و سیاهیِشب و دونهدونههای بارون.
« منِفیالحال »
اگر میشد امشب زیر آسمون میخوابیدم و اجازه میدادم فقط من باشم و سیاهیِشب و دونهدونههای بارون.
خوب شد نخوابیدم، داره برف میاد.