🔹️مهیای روبهرو شدن با امر الهی...
انسان با بودن خود در این جهان در یک تناقض یا پارادوکس قرار میگیرد. اینکه میفرمایند وجود انسان معماست، معنایش همین است.
اگر به داستان خلقت نگاه کنیم، خداوند می فرماید که من میخواهم خلیفهای را بر زمین بگذارم و ملائکه که صورت تسبیح و تقدیس خداوند هستند، تعجب میکنند از این کاری که خداوند میخواهد انجام دهد و زمین را جایی میبینند که در آن خونریزی و فساد اتفاق میافتد. چطور میشود که خداوند آن مقام خلیفةاللهی خود را میخواهد بر روی زمین به نمایش بگذارد؟ زمین کجاست که میشود مقام خلیفةاللهی بروز پیدا کند؟ آسمان علیرغم تمام آن پاکی و قدوسیت و سبوحیتی که در آن هست، مقام خلیفةاللهی انسان در آن آشکار نمی شود و این زمین است که مقام خلیفةاللهی انسان در آن آشکار میشود. مقام خلیفةاللهی چه مقامی است؟ از یک جهت اوج مقام عبودیت انسان است و آنجاست که عبودیت خداوند متعال میتواند به تمامه اتفاق بیفتد. در داستان خلقت انسان وقتی که خداوند دستور سجده ملائکه بر آدم را میدهد، شیطان خود را آشکار میکند و در آیات هست که این شیطان از کافرین "بود". یعنی شیطانی که معلم ملائکه است و ملائکه در درس او هستند، اول کافر بوده است و کفر او در این صحنه آشکار میشود. آنجاست که اولین تذکر برای ملائکه اتفاق میافتد که این جایگاهی که شما هستید، این مقام سبوحیت و قدوسیت و این آسمان پاک، جایی است که کفری در میان شما پنهان میشود و کسی را که به عنوان معلم خود گرفتید، اولین کافر است. این جایی است که خداوند به ملائکه تذکر میدهد به آن جایگاهی که هستند. آن جایگاه مقدسی که آنها هستند، نمیتواند کفر را آشکار کند.
حالا از این طرف در قصه کربلا حضرت با همه کسانی که مقابل حضرت هستند، تا آنهایی که حتی در مکه و مدینه هستند، صحبت میکند. همه اینها یک رنگی از تقدس دارند و کسانی هستند که اهل عبادت و اهل اسلاماند اما امام حسین علیهالسلام حرکتی را آغاز میکند که در آن حرکت تازه مقام عبودیت خداوند آشکار میشود. مقام عبودیتی که انسان دل به رضایت و به مشیت الهی میدهد.
ما یک نحوه عبادت داریم که در این عبادت، تکالیفمان را انجام میدهیم ولی این عبادت ما را مهیّای رو به رو شدن با آن امر الهی و مشیت الهی نمیکند. همانطوری که شاید در عالم ملائکه هست و خداوند آنجا به ملائکه نشان میدهد که یک نحوهای از عبادت در میان شماست که کسی میتواند بیش از شش هزار سال عبادت کند اما در همه این عبادتها به خواستن مشیت الهی نرسد و نتواند آن چیزی را که خداوند اراده کرده است را بپذیرد. خداوند به شیطان و به عالم ملائکه امر کرد که سجده کنند اما آن همه عبادات نگذاشت که او خود را با اراده و مشیت الهی یگانه کند. اینجاست که آن کفر وجودی او آشکار میشود و مشخص میشود که این همه عبادات نتوانسته او را مهیّای پذیرفتن مشیت الهی کند. حال این طرف در قصه کربلا، امام حسین علیهالسلام وقتی که میخواهند از مکه به سمت کوفه حرکت کنند، همه آن مسلمانها و مقدسین به حضرت میگویند چرا داری این راه را میروی؟ کوفیها که به همراهی تو نخواهند آمد، چه دلیلی دارد که آنجا بروی؟ امام حسین علیهالسلام جواب خاصی نمیتواند به آنها بدهد الّا اینکه آنها را متذکر به مشیت الهی کند و متذکر به این میکند که مرگ بر انسان نوشته شده است و انسان راه فراری از این مشیت الهی در نسبت با مرگ ندارد و شما هنوز نتوانستید عبادتی بکنید و راهی را در عبادت طی کنید که مشیت الهی را بپذیرید و خود را در نسبت با مشیت و خواست الهی قرار دهید.
ادامه دارد...
#روضه_سها
#راه_کربلایی_شهید_رئیسی
🔹️مهیای رو به رو شدن با امر الهی...
یکی از آن افراد عبدالله ابن عمر است که وقتی با امام بحث میکند، در نهایت میگوید اجازه دهید سینه شما را بوسه زنم و جایی را که پیامبر بوسید را ببوسم. این تقدسی هست که آنان دارند که همهچیز را میداند اما هنوز این نحوه از عبادتش او را مهیای حضور در آن اراده الهی و یگانگی با مشیت الهی نکرده است. لذا نمیتواند با حضرت همراه شود و اصلاً معنای حرکت امام را نمیفهمد. نهایتاً امام به او میفرمایند که من پیامبر صلیالله علیه و آله را خواب دیدم که فرمودند: " إنّ الله شاء أن یراک قتیلاً " . فرد دیگری هست که میپرسد چرا اهل بیت خود را همراه خود میبرید؟ امام میفرمایند: "مشیت خداوند بر این است که آنان نیز اسیر شوند" . سؤالکننده به دنبال غرضی در کار امام حسین علیهالسلام است و دلیلی میخواهد اما حضرت جز دلسپردن به سخن و مشیت الهی هیچ حرف دیگری ندارند.
همانطور که شیطان در عالم قدس سؤال میکند چرا من که از آتشم، باید بر آدمی سجده کنم که از خاک است؟ این سؤال آنجا چه جایگاهی دارد؟ گویا شیطان هنوز در نسبتی با خداست که در آن نسبت نمیتواند امر و اراده الهی را در وجود خود محقق کند بلکه به دنبال یک دلیلی میگردد تا آن امر الهی را انجام دهد. اینجاست که بندگی واقعی اتفاق نمیافتد. بندگی واقعی آنجاست که تعلق و دلسپردنی وجود دارد اما اگر بخواهیم به خاطر دلیلی امر الهی را قبول کنیم، اینجا امر و سخن الهی را قبول نکردهایم بلکه آن دلیل را قبول کردیم و این چیزی است که در نهایت کفر وجودی انسان را آشکار میکند و کربلا پیدا شدن دوباره چنین صحنهای در عالم اسلام است. گویا صحنه قرار دادن خلیفه بر روی زمین ، دوباره در کربلا خود را نشان میدهد. گویا امام حسین علیهالسلام در کربلا صحنهای را به مسلمانان نشان میدهند که در آن مقام خلیفةاللهی انسان که پذیرفتن مشیت و اراده الهی است را به نمایش میگذارند. چیزی که در غفلت از غدیر برای اسلام اتفاق افتاد. معنای غدیر و معنای ولایت امیرالؤمنین علیهالسلام بعد از پیامبر صلیالله علیه و آله آشکار نشد. متوجه نشدند که ما بعد از پیامبر کسی را میخواهیم که در نسبت با مشیت الهی جامعه مسلمانان را اداره کند. در زمان پیامبر صلیالله علیه و اله اگر مشکل و مسئلهای پیش میآمد و به ایشان میگفتند، ایشان آنان را دعوت میکرد به اینکه در انتظار وحی باشند و خودشان حرف خاصی نمیزدند. دعوت میکردند در انتظار وحی باشند تا گشایش الهی برای مسلمانان اتفاق بیفتد. بلافاصله بعد از رحلت ایشان وقتی خلیفه اول بر مسند خلافت نشست، گفت کسی تا کنون در بین ما بود که به او وحی میشد. به من وحی نمیشود و من بر اساس فکر خودم و بر اساس آن چیزی که از قرآن و روایات متوجه میشوم، بر شما حکم میرانم. گویا حرف معقولی میزند اما متوجه نیستیم که عبودیت واقعی که پیامبر آورد، قرار گرفتن در نسبت با مشیت و امر الهی است. جایی که باید منتظر بود که گشایشی از جانب خدا برای ما پیش اید و ما خود را در نسبت با اراده الهی قرار دهیم و عبادات ما را مهیای پذیرفتن مشیت الهی میکند. شب عاشورا که حضرت مهلتی میگیرند که عبادتی بکنند، گویا آن عبادت برای مهیّا شدن برای پذیرفتن مشیت الهی است که فردا در مصیبتهایی که پیش میآید، این مسلمانها بتوانند در مقام صبر نسبت با مشیت الهی باشند.
ما به نحوی عبادت میکنیم که در آن شاید تکالیف خود را درست انجام میدهیم اما این تکالیف ما را مهیای پذیرفتن امر و اراده الهی نمیکند. لذا آن کفر باقی میماند و در نتیجه دینداری واقعی را که درک مقام خلیفةاللهی است که یگانگی اراده انسان با اراده خداست را نمیچشیم. همان چیزی که انسان در آن وسعتی پیدا میکند و انسان خود را در وسعت حق مییابد. همان چیزی که برای امام حسین علیهالسلام پیش آمد. امام حسین علیهالسلام در پذیرفتن آن مشیت الهی به وسعت یک تاریخ و به وسعت یک عهد وسیع الهی در جهان حضور پیدا کرد و یاد ایشان، یاد خداست. با ذکر امام حسین علیهالسلام ما خدا را به یاد میآوریم.
کربلا نشان دادن صحنه مقام خلیفةاللهی انسان است و عبور دادن انسان از نوع نگاهی که با مشیت الهی نمیتواند کنار بیاید.
ادامه دارد...
#روضه_سها
#راه_کربلایی_شهید_رئیسی
دیدی ای دل که غمِ عشق دگربار چه کرد
چون بشد دلبر و با یارِ وفادار چه کرد
آه از آن نرگسِ جادو که چه بازی انگیخت
آه از آن مست که با مردمِ هشیار چه کرد
اشکِ من رنگِ شفق یافت ز بیمِهری یار
طالعِ بیشفقت بین که در این کار چه کرد
برقی از منزلِ لیلی بدرخشید سحر
وَه که با خرمنِ مجنونِ دلافگار چه کرد
ساقیا جامِ مِیام دِه که نگارندهٔ غیب
نیست معلوم که در پردهٔ اسرار چه کرد
آن که پُرنقش زد این دایرهٔ مینایی
کس ندانست که در گردشِ پرگار چه کرد
فکرِ عشق آتشِ غم در دلِ حافظ زد و سوخت
یارِ دیرینه ببینید که با یار چه کرد...
حافظ
احمد در هر جمعی بود ، این حرف را میزد: ((جمهوری اسلامی ، جمهوری تامین دنیای شما نیست ، جمهوری تامین ایمان است.
جمهوری امتحان الهی است برای جوانها. مادرها و پدرها ، همسران و همه تا اصحاب الجنه و اصحاب النار از هم متمایز شوند و جبهه بهترین اسباب این سنجش است.))
کتاب "پاییز آمد" - خاطرات فخرالسادات موسوی ، همسر سردار شهید احمد یوسفی