🔹️ نِرخِ خونی که حسین تزریق کرد!
✍ حجت الاسلام #علی_صمیمی
#حسین(ع) بعد از مصائب طاقت فرسا، بعد از دیدن پرپرشدن عزیزانش، وقتی تنها میشود، اول از همه خوشحال میشود که حرکت شورمندانه اش حتی کودکانی چون عبدلله و نوجوانانی مثل قاسم و عمر بن جناده را به حماسه وادار کرده و این یعنی قصه کربلا این ظرفیت را دارد تا کوچکترین بالغ را هم در طول تاریخ درگیر خودش کند.
اما نگران است که رهروان او اشک بریزند فقط از باب دلسوزی، برای ثواب و کفاره گناهانشان، برای آرامشِ خاطرشان!
آخِر او خونش را در آن ظهر عطشناک، به رگهای خشکیده و جانهای خستهی جبههی حق، تزریق کرده و مسولیت اهل حق را صدچندان نموده!
اما نگران است که این خونِ تزریق شده را صرفا برای اشک و بر سر کوفتن و لطمه و فریادهای وسط روضه و حرکت دسته عزا و نذری و... وقف کرده باشند.
◻ اصلا حسین(ع) دلسوز نمیخواهد!
... اباعبدلله(ع) نگرانِ توده مشکی و عزادار محبین و شیعیانی است که دستهی عزا و پیادهروی اربعین را پرکرده اند، اما نه #کتاب میخوانند، تا جلوی جهل و تعصب های کورکورانه شان را بگیرد، نه #اقتصاد میدانند تا نکند دوباره درگیر جریانهای اشراف و سرمایه دارِ اَموی شوند و نه از #سیاست و #تدبیرهای_علوی و #نهج_البلاغه سر رشته ای دارند تا زبان به مطالبه باز کنند و کفِ میدان، #سیره_علی را فریاد کنند.
نه اصلا منظور این نیست که اشک و آه و معنویت توجیحی ندارند !
اتفاقا عدالتخواه! همزمان پیشانی اش بر مُهر و دستش برای عدل مینویسد و زبانش از ستمها میگوید!
◻ نسبتت با حَرَمی که خمینی آورد!
... دیدید #حاج_قاسم جمهوری اسلامی ایران را حرم خواند.
این حرم را خمینی کبیر با بخشی از خونِ تزریق شده اباعبدلله تاسیس کرد.
خودش سال ۴۲ گفته بود «اگر یک قطره خون حسین در من باشد شاه را خلع میکنم و آمریکا را به ذلت میکشانم.» (نقلِ قول از آیت الله یوسف صانعی)
اما حسین نگران است!
که محبینش چه جایگاهی در #انقلابِ_مستضعفین دارند.
۲۴ سالته مشغول کسب و کار و کنکور و خانهداری و... هستند و حدیث میخوانند که #کسب_حلال، جهاد در راه خداست کنار رسول الله؟
و کنکور هم احتمالا فریضه ایست که ائمه واجب کرده اند و توصیه شان را عمل میکنیم و...!
به این برداشتها از دین کافرم!
رهبر انقلاب، خوانش آثار مطهری را تداوم بخش آرمانهای انقلاب میخواند و زرادخانه فکری جمهوری اسلامی ایران معرفی میکند اما من در کنار آه و ناله های بی امانم حتی یک برگ از آن را نمیخوانم!
اصلا گاهی آنقدر احساس میکنم بلدم که حاضر نیستم زانوی تلمذ در برابر عالم دینی و اسلام شناس بزنم!
اُف بر من!
نمیدانم که حتی آدمِ خوبی هم بمانم، دستِ آخر در برخی ساختارهای معیوبِ کشور و بوروکراسی چاق و بی روح بخشهایی از نظام، هضم میشوم و اصلا نمیتوانم تحول درست کنم چون با آرمانهای انقلاب با قرائت #مطهری و #بهشتی و #خمینی اصلا آشنا نیستم!
کاش بیش ازین اشکِ حسین را در نیاوریم!
نمیدانم این حرفها اصلا به گوشِ جغرافیای کوچکی که درش زیست میکنم میرسد یا نه!
بعید میدانم!
اساتید بزرگی اینها را سالها تکرار کرده اند اما انگار نه انگار!