◽ استفادهی ابزاری از رهبر انقلاب!!!!
✍ #مهدی_جمشیدی
1️⃣ رهبر معظم انقلاب در در طول دهههای گذشته، بارها تصریح کردهاند که بنای ورود در امور اجرایی را ندارند و ولایت فقیه، به معنی «هدایت کلّی انقلاب» است و نه به معنی حضور در جزئیّات.
رهبر انقلاب به دلیل «مطلقهبودنِ» ولایت فقیه، از حق مداخله برخودار است و میتواند در همهی امور حضور یابد و نباید تصوّر کرد که اختیارهای ولیّفقیه، محدود به مواردی است که در اصل ۱۱٠ قانون اساسی آمده است، اما مسأله این است رهبر انقلاب میخواهد قانون و کارگزاران، تعیینکننده باشند و ساختار سیاسی، وابسته به شخص نباشد و بتواند به صورت طبیعی و روندی، به حرکتش ادامه بدهد.
از طرف دیگر، بر اساس نظریهی «مردم سالاری دینی»، برخی از انتخابها و تصمیمها به مردم واگذار شده و رهبر انقلاب در این قلمرو، به نظر مردم احترام میگذارد و به تعبیر خودشان، از نظر مردم، «پیروی» میکند.
ایشان نمیخواهد بخشهای مختلف حاکمیّت، بیاختیار و بیاراده باشند و همهچیز، از یک شخص برخیزد و مردم نیز از اثرگذاری واقعی، برکنار بمانند.
ولیّفقیه میخواهد هم حاکمان و هم مردمان، رشد سیاسی بیابند و این از مسیر تجربه و نظرورزی و مسئولیّت و اختیار، ممکن است.
این نظامِ سلطنت است که شاه، به جای همه فکر میکند و تصمیم میگیرد و برای هر امری باید به سراغ شاه رفت.
ولایت فقیه، صورتِ دینیِ سلطنت نیست و استبداد آشکار و پنهان، هرگز با ولایت فقیه جمع نمیشود.
2️⃣ ارجاعات متعدّد و صریح رئیسجمهور به رهبر انقلاب در جلسهی رأی اعتماد، توانست بسیاری از نمایندگان را منفعل سازد و در نهایت، همهی وزرای پیشنهادی رأی آوردند؛
چنانکه متأسفانه حتی وزیر خارجهی پیشنهادی نیز خودش را به رهبر انقلاب ارجاع داد و مخالفت با خودش را به معنی ناولایی بودن مجلس تفسیر کرد.
# من از جلسهی خصوصیِ رهبر انقلاب با رئیسجمهور، اطلاعی ندارم، اما میدانم سنّت و سیرهی رهبر انقلاب، هیچگاه مبتنی بر «فضاسازی» در برابر اختیارهای قانونیِ مجلس نبوده و ایشان نخواسته با بیان نظراتش، مسیر و مدار انتخاب واقعی و تصمیم مستقل را تغییر بدهد؛
اما کسانی همواره کوشیدهاند با بیان «نقلیّات» و «شنیدهها» از ایشان، به تصمیمگیریهایی که در مدار رایج قانونی هستند، جهت بدهند و به نام «ارادهی رهبر انقلاب»، ارادهی خودشان را حاکم کنند. دراینحال، روشن است که رهبر انقلاب، هزینهی گرایشها و سلایق سیاسی میشوند و اگر حاصل این تصمیمها ناصواب باشد، ایشان نیز در افکار عمومی، «شریک» و «سهیم» شمرده خواهند شد.
از این گذشته، اثرگذاری نقلیّات از رهبر انقلاب بر مجلس در جایی که امور، مطابق قانون در حال انجام هستند و مجلس باید از اختیار خویش استفاده کند و آزادانه و مستقل نظر بدهد، به «صوری» و «سفارشی» شدن مجلس خواهد انجامید.
تصمیمهایی که در سایهی این نقلیّات گرفته میشوند، دیگر تصمیم نیستند و دیری نخواهد گذشت که جریان روشنفکریِ سکولار بر اساس همین بدعتهای ناصواب، اینگونه تصویرسازی خواهد گرفت که در پشتصحنهی سیاست ایران، رهبر نشسته و کارگزاران، همچون «عروسکهای خیمهشببازی» هستند و «جمهوریّت» با نظریهی ولایت فقیه، سازگار نیست.
3️⃣ در دورهی حاکمیّت اصلاحطلبان - که رئیسجمهور کنونی نیز به آن تعلّق سیاسی دارد - بارها گفته شد که رهبر انقلاب، عملکرد فراقانونی دارد و ولایت فقیه، قانون را بلعیده و نهادهای انتصابی، نهادهای انتخابی را تهی کردهاند و جمهوریّت، به یک انتخابات حداقلی فروکاهیده شده است و دولت و رئیسجمهور، بیش از یک تدارکاتچی نیست.
نیروهای فکری جریان اصلاحات، با تعابیری همچون «دولت پنهان» و «هستهی سخت قدرت» و «سلطانیسم»، به رهبر انقلاب کنایه زدند و ایشان را در برابر مردمسالاری تعریف کردند.
اینکه در اغتشاشهای اخیر، نسبتِ «دیکتاتوری» به ایشان داده شد، حاصل بذری بود که دههها، رسانههای اصلاح طلبیِسکولار در ذهن برخی کاشته بودند. محمد خاتمی در آغاز ریاستجمهوریاش، به رهبر انقلاب گفته بود که من فقط در چهارچوب قانون با شما تعامل خواهم داشت؛
کنایه به اینکه من ولایت فقیه را درچهارچوب قانون میپذیرم و حجّیّت ولیّفقیه را برآمده از قانون میدانم و نه شرع و نیابت امام معصوم - علیهالسلام - اما چندی بعد که خودِ او در دولت با دشواری مواجه شده بود، از رهبر انقلاب، توقع گشایش فراقانونی - و در واقع، حکم حکومتی - داشت.
جریان اصلاحطلبیِ سکولار، چنین اوصافی دارد؛ استفادهی ابزاریِ امروزِ اینان از رهبر انقلاب، طلبکاری فردای آنها را در پی خواهد داشت و دوباره رهبر انقلاب به کانون حملههای رسانهای آنها تبدیل خواهد شد.
سخن آنها این است و خواهد بود که رهبر انقلاب، «مداخلات پنهان» دارد، اما «مسئولیّت تصمیمها» را متوجّه دیگران میکند.
◽ نَقلی که عقول را ربود:
تأسّف از تنزّل امر سیاسی
✍ #مهدی_جمشیدی
1️⃣ آیتالله خامنهای در دیدار با رئیسجمهور و هیئت دولت تصریح کردند که دربارۀ «بیشترِ» وزرای پیشنهادیِ رئیسجمهور و در مقام مشورت به ایشان گفتم: «نمیشناسم و نظری ندارم».
در این گفته، دو نکته وجود دارد: نخست اینکه ایشان، «همۀ وزرای پیشنهادی» و یا حتی اکثریّت آنها را نمیشناختند و تأیید نکردند و این برخلاف روایتی است که مدعی بود «همۀ وزرا» به تأیید ایشان رسیده است و بدینجهت باید به همۀ آنها رأی داد؛
دیگر اینکه با وجود آنکه ایشان دربارۀ بیشترِ وزرای پیشنهادی، شناخت و نظری نداشتند، اما این افراد به «مجلس» معرفی شدند و این یعنی لازمۀ معرفی وزرا به مجلس، «تأیید رهبر» نیست و مجلس باید بهطور «مستقل» و «مسئولانه» تصمیم بگیرد و تصوّر نکند که معنی مشورت رئیسجمهور با رهبر انقلاب این است که اگر مجلس به برخی از وزرا، رأی اعتماد ندهد، این است که در برابر موضع رهبر انقلاب ایستاده است.
خطای اخیر رئیسجمهور در «روایتپردازیِ ناراست» از مشورت با رهبر انقلاب، و همچنین «سادهنگری» و «ناپختهگی» و «نسجیدهکاریِ» اکثریّت مجلس در اطمینانِ مطلقِ به نقل رئیسجمهور - که هم برخلاف سیره و منطقِ رهبر انقلاب بود و هم ناسازگار با عقلانیّت انقلابی – تبدیل به یک تجربۀ تأسّفبرانگیز در دولت و مجلس شد.
2️⃣ سخن رهبر انقلاب نشان داد که موضعِ امیرحسین ثابتی، درست بود و عقلای سیاسیکارِ اصلاحطلب و اصولگرا، ره به خطا بردند و نامعقول و کودکانه عمل کردند؛
درحالیکه در طول یک هفته، وی را به شهرتطلبی و تندروی و خودنمایی متهم کردند و در جهت ترور شخصیّت او کوشیدند.
او درست عمل کرد، اما مخالفان پُرمدعایش، نشان دادند که از «فهم سیاسی»، بهرۀ ناچیز دارند؛
هرچند سالهاست که در عرصۀ سیاسی و مجلس، حضور دارند.
بسیار در همهجا بودهاند اما اندک آموختهاند؛ مدعیاند، اما تهیدست هستند؛
از عقلانیّت انقلابی - که به هر بهانه بر زبان خویش، لفظ آن را جاری میکنند - جز همین لفظِ القاشده و رسانهای، درک و تحلیلی ندارند؛ و در اثر یک نطقِ بیمنطقِ کوتاه، هیجانزده و اغوا میشوند و استدلالها و شواهد را بهراحتی کنار میگذارند.
وقتی مجلس در چنین موقعیّت ساده و پیشپاافتادهای، اینچنین «عاجز» و «عوامزده» و «زودباور» است، در موقعیّتهای دشوار و پیچیدۀ سیاسی، هرگز نمیتوان به آن تکیه کرد.
باید به حال انقلاب گریست که امر سیاسی در آن اینقدر تنزل یافته که اکثریّت نمایندگان مجلسش، از عوامِ کوچهوبازار، «سطحیتر» و «احساسیتر» نظر میدهند. اگر معرکهای رخ بدهد که حیات و تقدیر انقلاب به آن وابسته باشد، هرگز نمیتوان به چنین مجلسی دلخوش داشت؛
زیرا بهآسانی میتوان آن را به بازی گرفت و با یک نقلقولِ بیاساس، رأی آن را جابجا کرد.
این وضع به آن معنی است که حتی در میان نیروهای سیاسی نیز، عقلانیّت رو به ضعف و کاستی نهاده و کجروایتها میتوانند اینان را نیز در بازیِ ساختهگیِ خویش، هضم کنند.
3️⃣ به عنوان یک برداشت راهبردی و پهندامنه باید گفت امر سیاسی در جامعۀ کنونی، سخیف و سطحی و فرومایه شده و عقول در برابر احساسات، زانو زدهاند و تفکّر مستقل و خلافآمد، به انحطاط کشیده شده است.
همهچیز به «روایت» وابسته شده و هرکه بتواند جریان رسانهای بیافریند و موج روایتی ایجاد کند، برنده خواهد بود.
دیگر «استدلال»، مؤثّر نیست، بلکه بیمنطقی و قشریگری و تعصّب و لجاجت و هیجانزدگی، رایج گردیده است.
تنها صدایی که شنیده نمیشود، استدلال است. بهآسانی میتوان دروغ گفت و انتخاب شد.
کسی دربارۀ «صدق» و «کذب»، پرسش نخواهد کرد و «دلیل» نخواهد طلبید. «تفکّر»، دچار بنبست شده و این در سیاست، بیش از همهجا خود را نشان میدهد.
امر سیاسی، به شارلاتانیسمِ گرهخورده به قدرت، فروکاهیده شده و نظریۀ مردم سالاریِ دینی، استحاله شده است. هرکه به معیارهای اصیل انقلاب، متعهدتر و وفادارتر است، تندرو و افراطی و متحجّر خوانده میشود و بوقلمونصفتهای دَمدَمیمزاج و آفتابپرستهای رنگپذیر، به مظهر عقلانیّت انقلابی یا اصلاحطلبیِ مردمگرا تبدیل شدهاند.
الفاظ با معانیِ حقیقیشان بیگانه شدهاند تا سیاستِ معطوف به سعادت، به سیاستِ معطوف به قدرت تبدیل شود.
امر سیاسی در اینجا، مبتنی بر مردمسالاری است، اما برآمده از منطق و عقلانیّت نیست، همچنانکه نسبتی با انقلابیگریِ مؤمنانه ندارد. هنگامیکه سازوکارهای تعلیم و تربیت دینی، علیل شوند و نفسانیّت در سیاست، جولان بدهد، شاید بتوان از مردمسالاری سخن گفت، اما نمیتوان از مردمسالاریِ دینی سخن گفت. و این مرض تا جایی پیش میرود که حتی مجلسی که باید عصارۀ ملّت باشد، به تجلّیگاهِ فروبستگیِ عقلانیّت و استقلال نظر تبدیل میگردد.
🔹️ آیتالله خامنهای، مقصر است؟
✍ #مهدی_جمشیدی
1️⃣ روی سخن این یادداشت با آقای زیدآبادی نیست. ایشان به دلیل صداقت و بساطتی که دارد، بیاحتیاطی کرده و نظر قلبی و ناگفتهاش را بازگفته و تصریح کرده که فتنۀ سال هشتادوهشت را آیتالله خامنهای به فتنه تبدیل کرد؛ وگرنه تودۀ مردم به دنبال یک اعتراضِ سیاسیِ ساده به نتیجۀ انتخابات بودند، و آیتالله خامنهای را نیز نیروهای امنیتیِ فرصتطلب فریفتند و از کاه، کوه ساختند و یک مسألۀ عادی را به یک شکاف اجتماعی تبدیل کردند. این نظر، تفسیر جریان «اصلاحات» و «اعتدال» از فتنۀ سال هشتادوهشت است و خاص آقای زیدآبادی نیست، و اگر جز این بود، اندک موضعی در نقد و نفی فتنه میداشتند و از آنچه که کردند، عذر میخواستند. نه هاشمیرفسنجانی و نه خاتمی، هیچیک عذر نخواستند؛ چه رسد به موسوی و کروبی. همگی معتقدند که در سال هشتادوهشت، درست عمل کردند و این آیتالله خامنهای بود که با معترضان – و به تعبیر ما، فتنهگران و اغفالشدگان – مدارا نکرد. حتی کسیکه هماکنون بر جایگاه ریاستجمهوری نشسته نیز تاکنون، هیچ سخنی در برابر فتنه نگفته و از مواضع دیگرش، روشن است که با فتنه، همداستان است؛ چنانکه با خاتمی، نشستوبرخاست دارد و او را میستاید. سخنی که آقای زیدآبادی در اثر سادهدلی بر زبان جاری ساخته، حرف مکتومِ قطعیِ همۀ اینان است و چهبسا اگر در موقعیّتی، دوباره بتوانند بخشی از جامعه را برانگیخته کنند و نظام را در تنگنا قرار بدهند، تعارفی با آیتالله خامنهای نخواهند داشت و دوباره بر ایشان خواهند شورید. رسم و قاعدۀ سیاستِ ماکیاولیستی همین است که با «صداقت» و «اخلاق»، بیگانه است و سودایی جز «قدرت» ندارد.
2️⃣ حدود پانزه سال از فتنۀ سال ۸۸ گذشته است و اینک میشنویم که آیتالله خامنهای، مقصر و متهم آن ماجرا بوده است. هنوز نسلی که فتنه را به چشم خویش دیده، در صحنه است و روایت مستقیم دارد. نگارندۀ این سطور در وقایع فتنه، حضور خیابانی داشت و از نزدیک، آنچه را که رخ داد، مشاهده کرد و شناختنش از آن، بیواسطه و عینی است. بااینحال، واقعیّتها اینچنین «جابجا» و «وارونه» میشود و شاکی، متهم معرفی میگردد. فتنهای که به تعبیر آیتالله خامنهای، «دیرینه» و «پیچیده» و «مهلک» بود، در روایت لیبرالهای شبهمذهبی، آنچنان وارونه میشود که به اعتراضِ سیاسیِ عادی، فروکاهیده میشود، درحالیکه میدانیم انتخابات، فقط یک بهانۀ سیاسی برای «استحالۀ انقلاب» و «معارضه با شخص رهبر انقلاب» بود. آن معمّمی که دیروز، مارکسیست بود و بعدها لیبرال شد و در هستۀ سخت جریان اصلاحات قرار گرفت، تصریح کرد که باید آقای خامنهای را از کرسی قدرت به زیر بکِشیم. مسألۀ اینان، «سبک حکمرانیِ آیتالله خامنهای» بود و هست و خواهد بود؛ اینان نمیتوانند تعهد و تقیّد آیتالله خامنهای را نسبت به «ایدئولوژی انقلابی» تحمّل کنند و معتقد به چرخش از «انقلاب» به «نظام» هستند. تنها کسیکه سرسختانه و تمامعیار در برابر دو جریان اصلاحات و اعتدال ایستاد و در برابر عادیسازی و استحالهگریشان مقاومت کرد، آیتالله خامنهای بود. ازاینرو، تلاش داشتند که در فتنۀ سال هشتادوهشت، در لفافۀ اعتراض به نتیجۀ انتخابات، قدرت ایشان را تضعیف و زمینه را برای زوال ولایتفقیه یا شوراییسازی آن فراهم نمایند. مسأله، بههیچرو فروتر و کمتر از این نبود. تدبیر آیتالله خامنهای، موافق طبع و تمایل اینان نیست و از این جهت، در رنج و عذاب هستند و میخواهند سنگر ولایتفقیه را فتح کنند. بهروشنی نیز میدانند تا هنگامیکه آیتالله خامنهای در قدرت است، دچار امتناع و فروبستگی خواهند بود و هیچ چارهای جز دراز کردنِ دست تصرّف و تعدّی به سوی نظم ولایی ندارند.
3️⃣ همۀ شواهد حاکی از آن است که فتنه، از پیش طراحیشده بود؛ ماهها قبل، کمیتۀ صیانت از آراء راهاندازی شد و در سلامت انتخاباتی که هنوز برگزار نشده بود، تردیدافکنی گردید و در نهایت نیز نتوانستند در برابر قانون و محکمه، هیچیک از ادعاهای خویش را اثبات کنند. انتخابات سال هشتادوهشت، درست بود و هیچ تقلبی در میان نبود؛ اصحاب فتنه نیز میدانستند، اما عامدانه و آگاهانه، به جانِ ذهنیّت تودۀ مردم افتادند و بدبینی آفریدند و تحریک و تهییج کردند تا بهواسطۀ ابطال نتیجۀ انتخابات، آیتالله خامنهای را وادار به عقبنشینی و انفعال کنند. اگر آیتالله خامنهای، تسلیم طغیان اینان میشد، به یک رهبرِ تضعیفشده تبدیل میگردید که بهراحتی در محاصرۀ بیشتر و تنگتر نیروهای سیاسیِ سکولار قرار میگرفت و چندی بعد نیز باید قدرت را به آنها واگذار میکرد تا لیبرالیسم، جایگزین ایدئولوژی انقلابی بشود. حماقت و سفاهت موسوی به کنار، اما بهراستی، چرا بقیۀ اصحاب فتنه با وجود اطلاع از ناممکنبودن تقلب در انتخابات، شوریدند و در جامعه، فتنهگری کردند؟!
🔹️ تجلی #خویشتن_انقلابی
تداوم حیات ظرفیت اجتماعی
✍ #مهدی_جمشیدی
1️⃣ آنچه که در نماز جمعهی تهران اتفاق افتاد، رخنمایی تفاخرآمیز بدنهی اجتماعی انقلاب بود. موج خروشان و گستردهای از مردم، آمده بودند که پایان و کرانه نداشتند. هیچ جایی از مصلا، خالی از جمعیت متراکم نبود. فوران موج انسانی، حیرتآور بود. قدرت بسیجگری، همچنان وجود دارد و اینهمه، به اعتبار قدسی و وزانت معنوی آیتالله خامنهای در نظر و دل مردم بازمیگردد. یک نیروی مرکزی، همگان را برانگیخته و به عرصه سوق داده بود و آن، همین شخصیت عظیم تاریخی بود. او بهعنوان امام جامعه، از آنچنان کشش و جذبهای برخوردار است که میتواند از مردم، امت بیافریند و از امت، یک انبوههی مقاومتی.
2️⃣ امروز نیز همچون گذشته، یکی از درخششهای اجتماعی انقلاب را دیدیم؛ جوشش و جریانی که متن یک چالش نظامی و امنیتی تحقق یافت و اطمینان و اراده و ماهیت خویش را آشکار ساخت. هرچه که هست، خط تاریخی انقلاب در مواجهه با دشواریها و تنگناها، تمام نمیشود و چشمهی بسیج اجتماعی آن، خشک نمیشود. امروز، اقیانوسی از جماعت حماسی، جلوهگری کرد، درحالیکه هیچیک از دولتهای غربی، توانایی پدید آوردن چنین خیزشی را ندارند؛ چه رسد به دولت صهیونیستی که بهجای ملت ریشهدار، مهاجران آواره دارد و ساختگی و پوشالی است. از این ظرفیت اجتماعی که مزیت و فضیلت ما نسبت به غرب است، کارهای بزرگ و تاریخی برمیآید.
3️⃣ مانند همیشه، تحلیلگرانی برمیآشوبند و اعتراض میکنند که چنین اجتماعاتی، نشانگر همهی جامعهی ایران نیست. من نیز ادعا نکردم که در جامعهی ایران، هیچ لایهی متفاوتی وجود ندارد و همه، اینگونه هستند، بلکه سخنم معطوف به لایهی فعال و زنده و مؤثر و متعهد است. آری، لایه یا لایههایی نیز هستند که سر در لاک زندگی شخصی خویش فروبردهاند و جز به خود نمیاندیشند و با عالم تجدد، همداستان و همفکر هستند. اما مگر باید از جامعه، توقع هماهنگی و همراهی مطلق داشت و معیار را یکدستی محض دانست؟! تنوع و تکثر، حقیقت دارد، اما چنین لایههایی، مؤثر و میداندار نیستند و از دغدغهها و علایق شخصیشان پا فراتر نمیگذارند. ازاینرو، مبدأ هیچ تحول و جنبشی نبوده و نیستند؛ چنانکه در اصل وقوع انقلاب نیز حاشیهنشین و نظارهگر و بیتفاوت بودند و در دفاع مقدس نیز قدم از قدم برنداشتند. اینان، کمیت خنثی هستند و نه کیفیت کنشگر. تاریخ را آنانی میسازند که میل به مقاومت و ایستادن و از خود گذشتن دارند، نه سیاهههای عددی منفعل.
🔹️ همداستانیِ تکنوکراتها
و لیبرالها
✍ #مهدی_جمشیدی
1️⃣ همزمان با چرخش ایدئولوژیک دولت از #اقتصاد_دولتی به #اقتصاد_آزاد در جریان انتقال از دولت موسوی به دولت هاشمی، #محمد_خاتمی با وجود آنکه در سِمت وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت موسوی، مواضع ناموجّهی را به نام انقلابیگری برگرفته بود، بهتدریج در دولت هاشمیرفسنجانی، رویّۀ خود را تغییر داد و به لیبرالیسم فرهنگی گرایید؛ با این توجیه که جمهوری اسلامی نمیتواند بر منع و سلب در فضای فرهنگی تکیه کند و از آزادیهای فرهنگی جلوگیری نماید. در واکنش به عملکرد لیبرالیستی خاتمی در وزارت ارشاد و به عرصه عموم کشیده شدن بحثها و مناقشات در اینباره، شورای عالی امنیت ملّی جلساتی را برای گفتگو در این رابطه تشکیل میدهد. در طی این گفتگوها، اعضای حاضر در جلسات، بیشترین انتقادات و معایب را به رویّه و مواضع وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نسبت میدهند. خاتمی نیز در مواجهه با این نقدها، تصمیم به استعفا میگیرد. برای این منظور، نزد هاشمیرفسنجانی رفته و با این توضیح که عدهای از نیروهای سیاسی و فرهنگی، مجال فعالیّت را از من ستاندهاند، تقاضای استعفا میکند. در مقابل، #هاشمی_رفسنجانی از خاتمی میخواهد که ناملایمات را تحمل کرده و همچنان در این جایگاه بماند، اما پارهای از مواضع خویش را عمومی و آشکار نسازد. ولی خاتمی بر تصمیم خود پای میفشرد و سرانجام، موافقت رئیسجمهور وقت را برای پذیرش استعفا، جلب میکند. او، متن استعفانامهاش را در سوم خردادماه سال هفتادویک نوشت و در آن از ضرورت تحوّل فرهنگی در جامعه در راستای فراهمشدن فضای متناسب با نیازهای انسان معاصر و اقضائات زمانه سخن گفت و بر ترجیح مصونیّتبخشی به نسل جوان بهجای سلب آزادیهای عمومی اصرار ورزید. وی تصریح کرد اهتمام به رونق فرهنگی، لوازم و تبعاتی دارد که فقط ظاهربینانِ تنگحوصله، حتی به قیمت تعطیلی اندیشه و نفی آزادیهای مشروع و قانونی که نتایج سهمگین و ویرانگری به دنبال خواهد آورد، آن را برنمیتابند.
2️⃣ نکته مهم تاریخی در این باره آن است که هاشمیرفسنجانی با سیاست فرهنگی خاتمی، شکاف و زاویهای نداشت، بلکه آن را تأیید میکرد: «گویا افکارشان [خاتمی] کمکم عوض شد. بهتدریج تفکرات خوبی پیدا کرد، وقتی که [او] کار را [در وزارت ارشاد] شروع کرد، بعضیها با ایشان مخالف شدند»(علیاکبر هاشمیرفسنجانی، هاشمی بدون روتوش، ص۲۲۵). وی در جای دیگری به صراحت میگوید که از یک سو به خاتمی توصیه کرد که در وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامی باقی بماند و در مقابل فشارها، کنارهگیری نکند، و از سوی دیگر، از وزیر بعدی نیز خواست در امتداد سیاست فرهنگیِ خاتمی حرکت کند و طرح فضای فرهنگیِ باز را بیشتر محقّق گرداند: «وقتی [خاتمی برای کنارهگیری از وزرات ارشاد] پیش من آمد، به ایشان گفتم که اگر من جای تو بودم، استعفا نمیدادم و میایستادم. بالاخره اگر هدفدار هستید، باید کارتان را بکنید، ضمن آنکه به ایشان در عین حال گفتم میدانم که فشار هم بر روی شما زیاد است ولی بایستید. آقای لاریجانی هم که بعد از آقای خاتمی آمد، به او گفتم که شما در آن مقداری که آقای خاتمی پیش رفته است، عقبگرد نکنید و بیشتر باید به طرف باز شدن [فضای فرهنگی] حرکت کنید.»(همان، ص۱۴۸).
3️⃣ یکی از اصلاحطلبان میگوید هر چند خاتمی، اصرار هاشمیرفسنجانی بر ماندن وی را واقعی تلقّی نکرده بود و بر این باور بود که هاشمیرفسنجانی نمیخواهد دولت سازندگی، بهای حضور خاتمی را بپردازد، اما پس از جلسه مشترک به او گفته بود که هاشمیرفسنجانی در برخی از موضوعات فرهنگی، نظرات و دیدگاههای پیشروانهتر دارد، اما نمیخواهد با مطرحکردن آنها در فضای عمومی و رسمی جامعه، مقاومت و مخالفت ایجاد کند(عبدالواحد موسویلاری، «هاشمی، آمادگی پرداخت هزینه برای خاتمی را نداشت»، ماهنامه نسیم بیداری، سال دوم، شماره ۲۱، آبان ۱۳۹۰، صص۶۴-۶۵). جهتگیری فرهنگیِ تکنوکراتها، زیرپوستی و نهانی بود و اینان میکوشیدند از طریق تغییر بافت اقتصادی و مناسبات مادّی، انقلابزدایی کنند، اما لیبرالهای اصلاحطلب، شتابزده و آشکار بودند و میخواستند در کوتاهمدّت، به نتیجه برسند. در نظر تکنوکراتها، فرهنگ هیچ انگاشته میشد و اقتصاد، اصل و اساس بود و در نظر لیبرالها، سیاست، عامل تعیینکننده بود. این دو جریان در پی آن بودند از فرهنگ بهعنوان یک کاتالیزور در راستای طرحهای تجدّدی خود استفاده کنند؛ یکی به دنبال توسعه بود و دیگری به دنبال دموکراسی. این دو جریان، بعدها تا حدی تلفیق شدند و به الگوی توسعۀ دموکراتیک رسیدند، اما از آغاز، هر دو در گرایش به لیبرالیسم فرهنگی، مشابه بودند و تفاوتشان فقط در روش بود یکی محافظهکار بود و دیگری رادیکال.
🔹️#مقاومت و تاریخ لرزان
✍ #مهدی_جمشیدی
1️⃣ دولت بشار اسد، از درون خویش، پوسیده بود و اگر حمایتهای ایران در یک دهۀ پیش در میان نبود، در همان برهه، برچیده شده بود. ایران به سبب اینکه زوال دولت اسد، موجب آسیبدیدن جبهۀ مقاومت میشد، به حمایت از تداوم قدرت وی برخاست و در این باره، موفق نیز شد. البته بیش از هر چیز، حس تکلیفِ شیعیِ ایران نسبت به پاسداری از حرم حضرت زینب - سلاماللهعلیها - در این معادلۀ سیاسی، مؤثّر بود. بههرحال، دولت اسد، ناتوان و درمانده بود و نمیتوانست بهتنهایی، بماند و دوام بیاورد. این دولت، نه بدنۀ اجتماعی و مردمیِ چندانی داشت و نه وجه ایدئولوژیک و اعتقادی. تنها امری که میتوانست مولّد قدرت برای وی باشد، همراهیاش با جبهۀ مقاومت بود؛ وگرنه از لحاظ درونی، عناصر اقتدار خویش را باخته بود. هرگز نمیتوان باور کرد که جریانهای سلفی و تکفیری، اینچنین آسان به قدرت دست یابند؛ مگر اینکه پیش از کنش آنها، دولت حاکم، تهی و تُنک شده باشد و نتواند بماند. کشش قدرت دولت اسد از لحاظ روانی و انگیزشی، به پایان رسیده بود و تاکنون نیز به واسطۀ قدرتهای بیرونی، پابرجا مانده بود. #سکولاریسم_سیاسی - که حاصلش مقاومتِ غیرایدئولوژیکِ نیمبند و خوشباوری نامؤمنانه نسبت به وعدههای سیاسیکارانه بود - و #تکثّر_هویّتی - که ریشه در فقدان نقطۀ مرکزی داشت - سوریه را اینچنین خاکسترنشین کرد.
2️⃣ خوانش غیرایمانی و ملّیاندیشانه و سیاسی از مقاومت، دوام و پایداری ندارد و چهبسا حتی در شرایط ساختگی و گلخانهای نیز از دست برود؛ چنانکه سقوط بشار، ناشی از تزلزل درونی قدرت او بود، نه قدرت مخالفانش. مخالفان، بدون جنگ و درگیری، وی را ساقط کردند و این یعنی در میدان مواجهه، پیروز نشدند، بلکه از ضعفهای درونی و داخلی او، بهره بردند. مقاومت، «دلیل» میطلبد و آن دلیل، باید ریشه در «ایمان دینی» داشته باشد تا شهادت، معنا یابد. دولت و ارتش سوریه، با چنین معانی و معارفی، بیگانه بودند و از این جهت، قدرت مقاومت نداشتند. دلیل مقاومت، یعنی درحالیکه ارتش سوریه، ناتوان و عاجز است، سپاه قدسِ ایران، وارد میدان میشود و در جغرافیایی دیگر، حماسۀ تاریخی میآفریند. این کنش تاریخی، برآمده از همان دلیل قدسی و معنایی و هویّتی است که در ایران و یمن و عراق و حزبالله لبنان و فلسطین به چشم میخورد، اما در دولت و ارتش سوریه، اثری از آن نبود. این فقدان، امروز در یک «صحنۀ بینبرد»، خویش را نمایان کرد. وقتی پای دلیل هویّتبخش و معناآفرین در میان نباشد، کاری از دولت و ارتش ساخته نخواهد بود و ساختارهای ظاهری، به تکانهای زوال خواهند یافت.
3️⃣ ایران یکی از اقمار سیاسی خویش را در جبهۀ مقاومت از دست داد، اما این وضع، حاصل شرایطی بود که در ارادۀ ایران نبود. ما همۀ شرایط را نمیسازیم و تعیین نمیکنیم و نمیتوانیم به یک دولت- ملّت دیگر، ارادۀ خویش را تحمیل نماییم. این امکانها و بضاعتهای طرف مقابل است که مسیر را بر همافزایی ما میگشاید. زنجیرهای از ضربههای سخت و کاری در ماههای اخیر شکل گرفته است که میخواهد ریشههای مقاومت را از خاک بیرون افکند. این یعنی نزاع تاریخی، به نقطۀ اوج خویش رسیده و جبهۀ مقابل، میخواهد داستان زوال خویش را به افسانه تبدیل کند. ما امکان تعیینکنندهای را از دست دادیم، اما همچنان امکانهای مهم دیگری را نیز در اختیار داریم و بازی، تمام نشده است. اینجا، نقطۀ پایان نیست و این داستان، صحنههای دیگری نیز خواهد داشت. بیش از همه، آنچه که اهمّیّت دارد این است که ایران، همچنان یک هستۀ سختِ الهامبخش و مولّد برای ایدئولوژی مقاومت است. ممکن است مقاومت در سراشیبی قرار گرفته باشد، اما پایان نیافته است. در این نزاع، هر دو طرف، گزند دیدهاند و نمیتوان گفت جبهۀ تجدّد، کامیاب شده است.
4️⃣ #شهدای_مدافع_حرم، هرگز ضرر نکردند؛ تکلیف دیروز، ایستادن بود و اما امروز، معادله تغییر کرده است. و مگر در دفاع مقدس نیز، شاهد چنین وضعی نبودیم و نحوۀ پایان جنگ، بسیاری را دچار تردید نکرد. آنان که از جنگ نهراسیدند و به میدان شتافتند، به سعادت ابدی دست یافتند. هیچ صلح و معاهده و عقبنشینیای در این جهان، اجر و فلاح آنها را در آن جهان، تضییع نخواهد کرد. مسألۀ خمینیِ کبیر و جنودِ عاشوراییاش، همواره تکلیف بوده و نه نتیجه. ما آموختهایم که مأمور به تکلیف هستیم و نه نتیجه. آنانی مبتلا به خسران و تباهی هستند که در ذهنیّت جمعی، بذر تردید میپاشند و گمان میکنند که باید دربارۀ شهادت و شهدا، بر اساس محاسبات مادّی و معادلات دنیایی قضاوت کرد. سلسلۀ جنگهای میان جبهههای حق و باطل، تا ظهور ادامه خواهد یافت.