هدایت شده از خاطرات هدایی
💠⚜💠
💠 سوزنهای پرورشی💠
چند تا دانشآموز دبیرستانی بودیم با شوروشرهای خاص خودمان.
دائم توی اتاق پرورشی بودیم.
مداوم داشتیم کار پرورشی انجام میدادیم و از این همه فعالیت جذاب، غرق هیجان بودیم.
آنقدر غرق کار بودیم و آنقدر نعمت امکانات در مدرسه فراوان بود، که بیدقت میشدیم و بیخیال.
ولی بعضی وقتها، بعضی حرفها عجیب توی جان آدم فرومیروند و به این راحتیها هم درنمیآیند.
مثل جملهی تکاندهندهی مدیر مان #خانم_سیدی عزیز.
وقتی ریخت و پاشهای #اتاق_پرورشی را جمع میکردیم، همیشه کف زمین سوزنتهگردهای زیادی جا میماند.
خانم سیدی هروقت اینها را میدیدند میگفتند:
روز قیامت تکتک این سوزنها را به بدن من فروخواهند کرد و خواهند گفت اینها اموال #بیت_المال بود! چرا خوب مراقبت نکردی که درست استفاده شوند! 😰
و ما آنقدر حساس میشدیم، که دانه دانه سوزنها را از لای آشغالها و خاکها و پسماندههای کارها جمع میکردیم و حتی سوزنهای کجشده را با دست یا با انبردست صاف میکردیم تا دوباره استفاده شوند.
💠⚜💠
#دبیرستان_معارف_هدی
✍ نظیفه سادات مؤذّن