eitaa logo
من حجاب را دوست دارم 🇮🇷🇵🇸
252 دنبال‌کننده
19.5هزار عکس
12.4هزار ویدیو
347 فایل
#من_محمد_را_دوست_دارم😊😍 #حجاب_زیباست😍😊 #حجاب_را_دوست_دارم #امر_به_معروف_نهی_از_منکر_واجب_است😊 حجاب امرخداست زنده باداسلام زنده باد قرآن @manhejabradoostdaram2 https://www.instagram.com/invites/contact/?i=154cisoszc69c&utm_content=lvv1sl4‎‏
مشاهده در ایتا
دانلود
یکی از آمرین که روی قانون منع سگ گردانی پافشاری کردند👇👇👇 اومدیم توی پارک غذا رو بخوریم که دختری حدود ۱۴ یا ۱۵ ساله رو دیدم کشف حجاب با سگ گوشی مو برداشتم و رفتم به سمتش ... داشت با پدرش با گوشی حرف می زد ... بابا دست از سرم بردار همش گیر میدی 😳😳 گوشی رو قطع کرد گفتم سلام دختر خانوم می دونی سگ گردانی جرمه؟ گفت آره اما من همین الان از جلوی ی ماشین پلیس رد شدم چیزی نگفت گفتم منم الان امتحان کنم بد نیست زنگ بزنم ۱۱۰ میان می برنش! گفتم جمعش کن اجازه نداری بیاری تو پارک. وای سگش ی حالی بود 😱😨😰 هی می گفتم نیاد سمت من ببرش اون طرف😏 گفت کسی خونه نیس. گفتم زنگ بزن بیان. من همین جا هستم تا بری. برگشتم ... ی خانم مانتویی اومد گفت این دختر ها آرامش ما رو گرفتن .هر روز توی پارک با پسر ها هستن‌ گفتم تا وقتی هیچی نگین بدتر هم میشه. نشستم به غذا خوردن دختری با چرخ اومد سمت من و گفت اون دختر هنوز با سگ توی پارکه . یا علی گویان رفتم سمتش از دور دید که دارم زنگ می زنم ۱۱۰. گزارش کردم و آدرس دادم که بیان. در این حین دیدم جمیع پسران و دختران پارک جمع شدن ملت همیشه در صحنه اومده بودن و هر آن منتظر بودم پسرها بریزن سر من و تا می خورم بزنن🙊😱 رو می کردم به مادران و می گفتم چرا هیچی نمی گین یکی گفت ما ازش می ترسیم یکی گفت عه مگه جرمه یکی گفت کاری به ما نداره ...گفتم اگه یهو بچه ی شما رو چنگ زد کاری می تونی بکنی ؟ گفت نه . پارک بزرگی بود انگار شده بودم ناجی همه . یکی یکی می اومدن می گفتن آفرین ما هم از سگ این می ترسیم حتی ی پسر بچه طفل معصوم اومد پیش من گفت خاله من می ترسم از سگ این 😐 دوباره زنگ زدم ۱۱۰ گفت پلیس گشت داره میاد. دختره هم با وقاحت ایستاده بود. سگ رو داد دوستش اومد جلو گفت خانم مگه شما خدا رو دوست نداری؟ مگه چادر نداری ؟ چرا منو اذیت می کنی؟ گفتم آفرین تو هم که خدا رو دوست داری. مگه نداری ؟ خدا هم گفته بقیه رو اذیت نکنید از اون موقع تا الان ببین چند نفر گله دارن از سگ تو برگشت و افسار سگ رو گرفت و شروع به فرار کرد منم به دنبالش دو تا خیابون رفتم دنبالش تا دیدم دور شد زنگ زدم ۱۱۰ گفتم دیر کردین رفت همین قدر که ترسید کافیه و برگشتم .
به نقل از دوستی سلام. چند روز پیش مراجعه کردیم مطب دکتر. منشی نگوووو و نپرس. اصلا توضیح ندم بهتره. شلوار کوتاه، لباس تنگ و چسبان، لبها پروتز کرده، آرایش، مو 😝 اصلا مریضی بچم یادم رفته بود. فقط داشتم مرور میکردم به خودش چی بگم، به دکتر چی بگم. رفتیم تو اتاق دکتر. کارمون که تموم شد گفتم: آقای دکتر ما تعریفتون را از همه زیاد شنیدیم هم کارتون هم اخلاقتون... اونم اینجوری بود: خواهش می میکنم😌 بعد گفتم رو درتون هم نوشته با لبخند وارد شوید ولی من وقتی اومدم یه صحنه ای دیدم که لبخند رو لبام خشک شد. دکتر:😳 چی؟ من: منشیتون. این وضعیت پوشش آسیب میزنه به مردای زیادی که اینجا میان. دکتر: چی کارش کنم. تاحالا 10 تا منشی عوض کردم ولی متاسفانه پرستار محجبه نداریم. به اینم چندبار گفتم فایده نداره. اولش خوب قبول کرد اما بعد زد تو خط اینکه تقصیر مراجعه، دزدی، اختلاس و... . مثال بیماری تب و سرطان را براش زدم ولی جوابی نداد. امان از وقتی که طرف نخواد بپذیره😏 ❓❓حالا قرار شد من یه پرستار محجبه که کار منشی گری هم انجام میده بهش معرفی کنم. دوستان کسی را می شناسید؟❓
۲۸۹ سلام.دیشب با دوتا از دخترای فامیل بودیم بعد متوجه شدم یکیشون یه اشتباهی رو داره تکرار میکنه قبلا چند بار با شوخی گفته بودم اینکارو انجامش نده *اشتباهی که خودم هم چهار سال پیش انجام داده بودم و همین دونفر هم با اینکه خودشون انجام میدادن کلی سرزنشم میکردم خدارو شکر خدا خواست که از اون اشتباه دور بشم و از اون به بعد شاید باورتون نشه ولی کلی رزق و روزی معنوی خدا برام رسوند😊😍*خلاصه همینجور که داشتم با شوخی و خنده براش توضیح میدادم که این کارا اشتباهه یهو یکیشون برگشت به اون یکی اشاره کرد که مثلا خودشم این کارو انجام میداده البته چند بار دیگم همینجور مسخرم میکرد😣کلی خجالت کشیدم از خجالت اب شدم گریه ام گرفته بود ولی خودمو جمع و جور کردم و گفتم خب این برای گذشته بوده و تموم شده و من دیگه تکرار نکردم شمام که اینقدر منو نصیحت میکردین خودتونم این کارو انجام ندین و دیگه سعی کردم بحث و عوض کنم😔اومدم خونه و تو فکر بودم صبح هم سر نماز فکرم مشغول بود داشتم با خودم میگفتم دیگه بهشون نمیگم و فلان که یاد درس های استاد افتادم که گفتن حتی اگه خودمونم ی منکری رو انجامش میدیم بازهم واجبه دیگران رو نهی کنیم واسه همین یکم ارومتر شدم و گفتم هرچی میخوان بگن من اگه دیدم باز اشتباه میکنن تذکرمو میگم😓ولی یه چیزی رو خوب فهمیدم خدا اگه یه چیزی رو حرام کرده چون نتیجه انجامشو میدونسته مثل گناه کردن که حرامه ولی با اینکه خود خدا میبخشه ولی سرزنش دیگران ادمو خرد میکنه😔😔😔
287 امروز معلم مرد داشتیم که برای این ک وقت درس دادن جداگانه رو نداشت دوتا کلاس باهم رفتیم نماز خونه یکی از بچه ها تا مچ پاهاش مشخص بود من هم فقط گفتم مچ پاهات مشخصه خدارو شکر پاهاشو پوشوند
۲۸۵ تو اتوبوس خانم ها که از در عقب سوار میشن یک سری که نگاه به عقب میکنن با وجود داشتن جا باز میرن میشینن جلو یکسری که نگاه نکرده یه راست جلو میشینن. حالا باز اگر آقایون کم باشن خیلی نمیشه چیزی گفت. اما افسوس به حال آقایون که عقب جا هست اما خانم ها نشستن تو جای اونها.. دختران جوان و بدحجاب که احساس میکنم عمدا دلشون میخواد نزدیکتر باشن به آقایون! یه روز یه خانمی همین کار رو کرد. بعد یه پیرمردی اومد ایستاده بود نگاه میکرد..هی باخودم میگفتم چرا این خانمه از رو نمیره!؟؟؟ حالا خوبه مردها بیان عقب بشینن؟!! موقع پیاده شدن در گوش خانمه گفتم ببخشید ‌ عقب جا هست این آقایون ایستادن ما نشستیم جاشون.. خلاصه کمی تعلل میکرد.. پیرمردها منو نگاه میکرد..من از باب جدل بهش گفتم خب شما هم برو عقب بشین .. وقتی جاتو خانم ها گرفتن! اینو که گفتم خانمه بلند شد گوش کرد رفت...
۲۷۲ کار دیگه ای که انجام دادم هر ماه خونه یه نفر دختر خاله ها دختر دایی ها خاله ونواسه دایی و.........همه دورهم جمع میشیم پنج شنبه خونه دختر دایی دورهم جمع شدیم ☺️ نزدیک ۴۰ نفر میشدیم از اهمیت انتخابات براشون تعریف کردم وگفتم تاجایی که توان دارید پرسجو کنید وی ادم درست حسابی انتخاب کنید واز رهبر گفتم از این که دشمن با تمام قوا می خواد این نطام ورهبری رو از ما بگیره . می خوان رهبر جامعه رو خراب کنن . خلاصه تا جایی که تونستم براشون گفتم .....😍☺️ کفتم برا انتخاب نه اصولگرا نه اصلاح طلب. فقط انقلابی و ولایی پشت ولایت فقیه باشه خیلی خوب تحقیق کنید چشم بسته رای ندید و...... خلاصه من اونچه که علم داشتم ومی دونستم ووظیفه ام بود گفتم . انشالله خدا قبول کنه ☺️😁
۲۷۴ سلام . تصمیم گرفتم ی چند روزی به خانوم های محجبه تذکر بدم . یه خانم با دختر خانومشون که خیلی از لحاظ زیبایی ومرتب بودن حجاب فوق العاده ای داشتن رو تو بازار دیدم بعد از سلام واحوال پرسی چرم نرم 😜☺️ بهشون گفتم ممکنه چند دقیقه وقتتون رو بگیرم .☺️ ایشون هم با خوشرویی گفتن خواهش می کنم بفرمایید 😍☺️ بهشون گفتن ببخشید این ، سوال رو می پرسم. شما به این خانوم هایی که شل حجاب هستن تذکر هم میدید ☺️ باتعجب پرسید نه😳چطور مگه🤔 گفتم می دونستید امربه معروف ونهی از منکر واجبه ☺️ گفت نه😳 گفتم اره خیلیا نمی دونن که این فریضه مثل نماز واجبه . بنده خدا گفت راستش بماند که نمی دونستم😔 بعدشم می ترسم تذکر بدم چون میگن به توچه یا به شما ربطی نداره .😩 چند دقیقه وقتشون رو گرفتم وباهاشون صحبت کردم نمیشد همه چی رو بهشون بگم چون موقعیت خوبی نبود 😕 شمارمو دادم گفتم تمایل داشتید که در این زمینه بیشتر بدونید درخدمت هستم ☺️با کمال میل گفت چشم شمارمو یاداشت کرد😍 با چند تا خانوم دیگه ام تو بازار صحبت کردم 😍😍😍😍 شمارمو می دادم می گفتم دوست داشتید پیامک بزنید تا کلیپ های استاد تقوی رو براتون بفرستم خیلی خوشحال میشدن 😍 جالب اینجاست به هر کدومشون که میگفتم یا نمی دونستن که واجبه 🤔 یا می ترسیدن امر به معروف ونهی از منکر کنن🤔 یا براشون مهم نبود 🤔 یا میگفتن شرایط داره وظیفه ما نیست🤔 با میگفتن اینقد از اینا ریخته است به کدومشون بگیم 🤔 یا برا مسئولین میگفتن 🤔 خیلی برام عذاب اور بود که بعضی از خانوم های به ظاهر متدین ما هیچی نمی دونن 😔😭 بعضی از خانومای متدین بی زارن از سیاست بهشون میگم دین همراه باسیاست خانوم فاطمه زهرا (س)حضرت زینب(س) کنار خانه داری وکارای اجتماعی وفرهنگی سیاسی هم بودن ی خانوم باید حداقل یکم از اوضاع مملکتش خبر داشته باشه . متاسفانه میگن 😕 به ما ربطی نداره البته دوست ندارن که بدونن 😔😩 خیلی برام سخته خیلی 😔که ی خانوم متدین وبه ظاهر مومن هیچی نمی دونه ولی من تا جایی که بتونم وبدونم برام مشکلی پیش نمیاد راهم رو با توکل بخدا ادامه میدم . متاسفانه تا الان هیج کدوم از خانم هایی که باهاشون در ارتباط بودم نه به من زنگ زدن نه پیامک 😔😔 نمی دونم شاید روش درستی رو انتخاب نکردم اگه واقعا راهم درست نبود 😔 ممنون میشم راهنماییم کنید .
۲۶۴ عزیز زهرا: سلام خانمی که خیلی بد حجاب بود و جوراب هم نمیپوشید ایشون ارایشگر بودن حتی تو ارایشگاه کسی بهش اعتماد نداشت و دنبالش حرف میزدن کاملا اتفاقی وقتی از مسجد برگشتم باهاشون رفیق شدم بهشون نگفتم جوراب ضخیم بپوش اول پیشنهاد یه جوراب نازک رو دادم نگفتم کامل موهاتون رو بپوشونید با خودم بردمش مسجد یواش یواش هم جورابش رو ضخیم کرد هم موهاشو پوشوند حتی هل بند هم زد که ریزه موهاشو بیرون نیاد نمازخون شد رفتم ارایشگاه اون نبود شروع کردم به تعریف کردن از اون دختر خانم اول باورشون نشد بعد ش باور کردن امیدوارم الان هرجا که باشن سربلند و موفق باشن
۲۸۶ بحث حق الناس و پول اضافه پیش اومد.. سوار تاکسی شدم. غروب بارونی .. بنده خدا راننده یک مسیر طولانی من یه نفر رو آورد...‌ آخر مسیر کرایه انصافا فقط دو تومنی گرفت.. حالا چون غیر از این راننده ها ۲/۵هم گرفته اند.. دلم مردد بود.. بهش پونصد دیگه برگردوندم و گفتم کرایه ۲/۵هست‌‌ .. حالا اونطرف کمی جاخورد..برای توجیه گفت اها .شما از زنیبل اباد سوار شدی.. همینطوری.درحالیکه من صدوقی سوار شده بودم. اما خب هم خوشحال از کارم بودم که نخواستم در رفته باشم. و هم ناراحت که نکنه کرایه زیاد رو باب کرده باشم!!
٢٧٩ سلام داشتیم با شوهرم از مسجد میومدیم ک ی دختر خانمی ۲۷ ساله شایدم کمتر دیدم ک شلوارش تنگ بود از این ساپورتیا بافتشم کوتاه و بدون دکمه ب همسرم گفتم ک برن ی ذره دورتر وایستن خودم رو رسوندم ب خانومه اول صداش کردم خانوم بعد ک برگشت سلام کردم تو این فاصله دست کردم تو کیفمو ی دونه از اون شعرهای حجاب که یک گیره مانتو هم همراهش بود بهش دادم اونم خیلی خوشحال شد و کلی تشکر کرد ولی نمیدونم اینکه دیگه چیزی نگفتم اشکال نداشت یعنی منظورمو رسوندم؟ شعرشم قبلا گذاشتم تو گروه ک دوستان نظراتشون بگن ولی خب متاسفانه تا الان هیچ کدوم از عزیزان نظر ندادن. 1⃣لطفا هم در مورد اینکه لازمه چیزی بگم یا نه 2⃣هم در مورد شعرها ک مفهوم رو میرسونه یا نه نقد کنین ممنون میشم ازتون خواهرای عزیزم. 🙏🙏
_275 دختر داییم عکسش رو گذاشته بود روی پروفایلش . آرایش کرده بود و موهاش از روسری بیرون بود . یه لباس قشنگ قرمز هم پوشیده بود از اونا که مثل مانتو هستن ولی جلو باز و یه تنیک سیاه میپوشن زیرشون با یه شلوار مشکی از اون لوله تفنگیا. بهش پیام دادم : سلام فاطمه جون خوبی گلم ؟ ماشاءالله چقد این لباس بهت میاد . خیلی خوشتیپ و ناز شدی 😍 . البته خودت خوشتیپ بودی 😊☺ یه صدقه برا خودت بذار کسی چشمت نزنه . ☺️ فاطمه جونم این عکست خیلی قشنگه ولی در شأن شما که یه خانم مؤمن و مذهبی هستی، نیست که همچین عکس جذابی روی پروفایلت بذاری. حتی اگه مخاطب آقا نداری بالاخره ممکنه یکی از همین خانومای فامیل که عکست رو میبینه و تو گوشیش ذخیره میشه گوشیش رو شوهرش نگاه کنه و عکسا رو ببینه . از طرفی شما خانمهای جوان انقلابی باید الگو باشید برای بقیه . دیگران باید از شما یاد بگیرن که عکس جذاب با آرایش و لباس قشنگ و شلوار چسبون رو روی پروفایل یا وضعیت یا هرجایی که قابل دید برای دیگران هست نذارن . عزیزم به خاطر خودت و همه ی جامعه اینو میگم. خیلی برام عزیزی گلم . ان شاءالله که عاقبت بخیر بشی و یار واقعی امام زمان 😘😘😘😘 سلام به دایی و زندایی برسون دلم براتون تنگ شده . کاشکی کمی مسیرها نزدیک تر بود بیشتر همدیگه رو میدیدیم . یاد گذشته ها بخیر . 😌😌 تشکر کرد و عکسش رو برداشت ☺️
۲۷۱ سلام صبح زیبای اخرپاییزتون بخیر ونیکی انشالله.😍😍☺️☺️ دیروز جاتون خالی حرم بودم خانمی شلوار کوتاه وکامل ساق پاش معلوم بود 😔 بازرسی خانم هیچ تذکری به اون خانم نداد.😕 بعد بهشون گفتم چرا تذکر نمیدید گفتن امر به معروف وظیفه ما نیست🤔😳 بعد منم بهشون گفتم امر واجب که وظیف همست خیلی با ترشرویی گفت نخیر .🙄 منم بعداز بازرسی فامیلشون رو از همکارشون پرسیدم دوست نداشت فامیل همکارشو بگه .😐 ولی مجبور شد 😉 همون موقه گوشیمو برداشتم ۱۳۸ حرم تماس گرفتم وجریان رو براشون تعریف کردم خیلی تشکر کردن گفتن چشم حتما پیگیری می کنیم🤷‍♀😌 خدا کنه پیگیر باشن .😕
288. دیروز حرم امام رضا (ع) بودم توی سرویس بهداشتی دیدم یه خانم جوون داره وضو میگیره به نظرم اومد کاشت ناخن انجام داده بعد وضو رفتم کنارش و ازش پرسیدم که کاشت ناخن انجام داده اونم گفت بله، بهش گفتم کاشت ناخن به خاطر اینکه مانع روی بدن ایجاد میکنه برای وضو و غسل مشکل داره و باید برطرف شه اون خانم هم گفت نمیدونستم و ازم تشکر کرد. امیدوارم دنبالش بره و بی تفاوت از کنارش رد نشه 😊
۲۷۶ هفته گذشته در جمع گروهی که انقلابی وپیرو ولایت فقیه هستن وتوی واتساپ هم گروه زدن گفتم وقتی همه انقلابی وپیرو ولی فقیه هستین باید برای دفاع از تولید ملی واقتصاد مقاومتی از پیام رسان ایرانی حمایت کنید وگروهتون رو اونجا بزنید نه واتساپ. گفتن آخه همه دوستان واتساپ رو دارن. گفتم برای دفاع از تولید ملی واقتصاد مقاومتی موظفیم در پیام رسان های وطنی عضو شویم. پذیرفتن وقرار شد یک گروه هم در ایتا راه انداز ی کنن‌.
284 سلام توی ماشین سواری بودم دیدم آهنگ گذاشته اونم صدای یه زن بود یه آقا ویه خانم هم سوار بودن کامل که جابجاشدم اول گوشیمو دراوردم ینی میخام باتلفن حرف بزنم وبه راننده گفتم بی زحمت صداشو ببندید صدارو کم کرد ولی کامل مشخص بود یه چندلحظه گذشت گفتم لطف کنید صدای آهنگو ببندید گف خانم کم کردم که😳 گفتم بله دستون درد نکنه ولی ببندید گف همینی که هست گفتم آقای راننده شما اومدی برای کسب روزی اونم حلال مگه غیر از این هست گف نه چه ربطی داره گفتم شنیدن صدای زن توسط مرد یه کار حرامی هست شما درکنار تلاش کردن برای رزق حلال کار حرامی مرتکب میشید وخیلیا که میان و ازماشین شما استفاده میکنن ناخواسته مرتکب فعل حرام میشن یه نگاهی انداخت تو آینه وگف لااله الا الله😬 وصداشو بست تا صداقط شد گفتم دستون درد نکنه خدا خیروبرکت به کارو زندگیون بده گف خانم شما یه پا پلیس خدایی☺️ وهمه اهنگارا هم حروم کردی گفتم نه کلی اهنکای سنتی وشادهم داریم از اونا استفاده کنید همه سن واقشاری هم میپسندن اینم جایگزین اهنگی که الان گداشته بودید جالب تر و لذت بخش ترین قسمتش این بود که آخر سر که پیاده شدم کرایه نگرف وگف آدمای خوب وحساس روی دین مث شما کم هستن موفق باشی دخترم😕
۲۹۱ سلام .من بخاطر اینکه شاید دیگران هم این کار رو انجام بدن تعریف میکنم امروز زنگ زدم ۱۲۴و ازشون خواستم که از مغازه هایی که لباس زیر زنانه میفروشن بخوان جلو مغازه شون پرده آویزون کنن که داخل معلوم نباشه اون اقا هم گفت تو جلساتشون مطرح میکنه
292 توی مترو نشسته بودم، خلوت هم بود. یه دختر خانمی روبروی من نشسته بود که شالش افتاده بود. یه آقای دستفروش وارد واگن خانمها شد اين دختر هم هندزفری تو گوشش بود و صدای دستفروش رو به احتمال زیاد نمی‌شنید. تو این فاصله همه ش به دختره نگاه میکردم که بهم نگاه کنه اون مرده خدا رو شکر هنوز به ما نرسیده بود. تا اینکه نزديک شد و همون لحظه منم با دختره چشم تو چشم‌ شدم. بهش اشاره دادم که سرت کن آقا اومده دو بار گفتم آروم تا متوجه شد. بعد اومد سر کنه انگار شک کرد، تعلل کرد جالبه وقتی مرده رفت اونم تازه با خودش کنار اومد که سر کنه
299 سلام صبحتون بخیر دیشب شب یلدا رفته بودیم خونه اقوام همسرم همه دور هم جمع بودیم میخواستن آهنگ شاد بزارن و میگفتن بچه ها برقصن، هوای خونه هم خیلی گرم بود رفتم بیرون هم خنک بشم و هم یه فکری بکنم و نزارم بزن برقص راه بندازن دیدم یکدفعه صدا قطع شد خلاصه متوجه شدم آقامون مانع پخش آهنگ شده و خداروشکر دیگه هم پخش نکردن. ولی در میون صحبتهامون متوجه شدم دو نفرشون کلا نماز نمیخونن قبلا شک داشتم به نخوندنشون ولی دیشب بحث نماز راه افتاد ازش پرسیدم فلانی حالا که میگن تو قبلا نمازاتو اول وقت میخوندی، الان هم میخونی، آخه من خیلی وقتا از اذان تا چندین ساعت شاید هم یروز کامل پیش هم بودیم ندیدم بخونی بعد بهم گفت راستش از وقتی ازدواج کردم نمیخونم خیلی ناراحت شدم یعنی هشت ساله نمازشو ترک کرده تو جمع نشسته بودیم نشد خیلی جدی باهاش صحبت کنم ولی گفتم خیلی اشتباه کردی چند ساله واجبتو ترک کردی توکل به خدا کنه دوباره نمازت رو بخون. ولی از دوستان میخواهم راهنماییم کنند بتونم خیلی بهتر راهنمایش کنم که حتما نمازشو بخونه کتاب درمورد نماز دارم ولی میدونم اصلا اهل کتاب نیست برای نماز بچه هاشون رو بهانه میکرد که اذیت میکنند و منم وقت نمیکنم بخونم حالا کتاب رو من میگم بهشون اما حدس میزنم نمیخونن. منتظر نظرات و راهنماییتون هستم
۳۰۰ باسلام بنده به تولیدات داخلی خیلی حساس هستم وهمیشه دراین مورد تبلیغ میکنم. چون معلم هستم وهرسال برای کلاسم در تلگرام کانال بود امسال تصمیم گرفتم کانال کلاسم رو در ایتا بذارم واولیا رو مجبور کردم که حتما پیامرسان ایتارو نصب کنند البته ناگفته نماند که بعضی شایعات درمورد این پیامرسان شنیدم بلاخره اوناهم نصب کردند وبه مدیر مدرسه پیشنهاد دادم که تلگرام با فیلترکارمیکنه وبعضی وقتاهم قطع میشه چه خوبه که ایتارو نصب کنیم وامسال خیالمون راحت باشه مدیر هم با کمال میل پذیرفتن وبرای هرکلاس جداگانه کانال ایجاد کردن واولیا هم بخاطر درس بچه ها مجبور شدن نصب کنندتقریبا ۵۰۰نفر دانش آموز تومدرسه هست که اکثر اولیا نصب کردن خود کلاس من سی نفرهستش که ۲۸نفر تو کانالم هستن. وپیگیربودن من به این مسئله بخاطر اشنایی من با این گروهها وشرکت در دوره ها بودم.
308 امروز با دوستم به یه مرکز دنداپزشکی رفتیم کارمندای خانم همه لباس فرمای یک دست با آرم مشخص داشتن ولی حجاباشون 😔😔 منشی دکتری که فقط معاینه اولیه میکرد موهاش از جلو بیرون بود هیچ از پشت به اندازه یک وجب بیرون بود و جوری روی صندلی نشسته بود پاشو رو پاش انداخته بود که تا نزدیکای زانو حدودا پاهای سفیدش بیرون بود تو یه اتاق حدودا ۴ متری با دکتر مرد 😐 یه برگه برداشتم توش نوشتم (عزیز دلم به تمام خوبیها و زیبایی ها و هنرت حجاب را هم اضافه کن نگذار این زیبایی ها در تیررس نگاه هوس الودان قرار بگیرد سفیدی پا و بلندی موی تو مختص محارمت هست در فضایی که مرد همکار توست خود را از نگاه نامحرمان حفظ کن ) اینو با یه کتابچه کوچیک راجع به تاریخچه حجاب و ظلمی که از ابتدا بر محجبه ها شده توش نوشته شده بود دادم موقع رفتن آرام رفتم از پشت دستمو گذاشتم روی شونه هاش گفتم این خدمت شما اونم بدون اینکه چهره منو ببینه با مکث ازم گرفت رفتیم طبقه بالا دوستم کارشو انجام بده منم نشسته بودم کتاب میخوندم دیدم منشی اون بخش هم یه خانم جوان هست با حجاب نامناسب و با اقای دکتر گرم صحبت و خنده و شوخی و.... موقع اومدن به اونم یه متن اینطوری دادم (دوست عزیزم وظیفه شناسی و وجدان کاری شما قابل تحسینه حجاب را هم به این خوبیها اضافه کن در فضایی که مردها حضور دارن ناامنی برقراره با پوشش خودت مراقب خودت باش دوستدارت ) این متن هم با یه کتابچه به اون دادمو به دوستم گفتم سریع در بریم 🏃‍♂🏃‍♂ تو صندوق انتقادات و پیشنهادات درمانگاه هم این موضوع حجاب کارکنان را متذکر شدم به دوستم هم گفتم اونم انتقادشو نوشت باهم انداختیم صندوق
🌹سادات🌹: ۳۰۹ دوتا از پسرای فامیل که داداش هستن یکیشون ۱۵ساله و اون یکی ۱۷سالشه متاستفانه نماز نمیخونن فقط کوچیکه اعتکاف شرکت میکنه و اگه مشهد برن نمازشونو میخونن😁 چون محرمم هستن راحت هستم باهاشون و با شوخی بهشون تذکر میدادم حتی پارسال گفتم چله نماز بگیرین و ....بزرگیه تا دوروز میخوند ولی متاستفانه من درگیر کارم شدم اینم ول کرد😒😒اعصابم خورد شده.چند باری هم همینجوری بهشون گفتم و الان جدی تر شدم.پیششون اگه باشم و وقت نماز باشه چند باری با اشاره فهموندم که نماز بخونن ولی انگار نه انگار😒چند روزی هست حالا با روی خوش بهشون میگم که نماز بخونن یا دست بزرگیه رو گرفتم که باهم وضو بگیریم ولی نمیاد دیگه چند باری که تذکر دادم صداشون در اومده بزرگیه با خنده میگه ولم کن دیوونم کردی 😁کوچیکه هم فهمیده اموزش امر و نهی شرکت کردم بیشتر حرصش گرفته برگشته میگه تا دوروز پیش نمیدونستی امر به معروف چیه 😉یا میگه گوشیتو میشکنم که دیگه اموزش نبینی😕و میگه یه بار گفتی بسه ثواب کردی دیگه نگو😢😢😁 نمیدونم چیکار کنم به تذکرم ادامه بدم یا راه دیگه ای در پیش بگیرم؟؟دوستاشونم اونایی که میشناسم تقریبا مثل خودشونن نمیشه ازشون کمک بگیرم چند تا دوست خوبن دارن که من نمیبینمشون ولی شمارشونو دارم نمیدونم درسته ازشون کمک بخوام یا نه😒
zahra riazi: سلام #۳۱۰ توی اتوبوس به یک خانمی که یه هودی کوتاه پوشیده بود با شلوار خیلی کوتاه تذکر دادم که شلوار بلندتر بپوشید. گفت پول ندارم، گفتم همون پولی که دادید برای این شلوار رو میتونستید یه بلندتر بگیرید و گفت ندارم و گفتم پول برای کارهای دیگه دارید برای شلوار ندارید؟ و اشاره کردم به پیرسینگ ابروش و ... از صدای پسرونش حس کردم ترنس هست یه خانومی هم بهش ایراد گرفت اگه ترنس هستی پیاده شو و کل اتوبوس رو بحث امر به معروف و اشتباه یا درست بودنش گرفت😅🤦‍♀ با ترنس ها باید چیکار کرد!؟؟!؟
۳۱۴ چند امر به معروف طی هفته گذشته: ۱_توی نماز خونه محل کارم که با یه در شیشه ای به محوطه بیرونی راه داره دیدم یه خانم مانتویی نمازش رو که تموم کرد، کیف آرایشی رو باز کرد شروع کرد به آرایش کردن . رفتم طرفش گفتم خانم گل، شما که این قدر خوبی که نماز می خونی نمی خوای نمازت قبول بشه؟ گفت چطور مگه؟گفتم با آرایش کردنت داری نمازت رو ضایع می کنی. گفت چه ربطی داره؟ گفتم معصیت خدارو داری می کنی.دستش شل شد. مکث کرد. من هم رفتم نماز بخونم ، اما اون به کارش ادامه داد. تا نمازم تموم بشه اون رفته بود، نشد براش توضیح بیشتری بدم. ۲_توی خیابون سه تا دختر نوجوان رو دیدم که یکیشون روسری سرش نبود، رفتم طرفش وگفتم خانم گل، روسریتو بذار. یه مکثی کرد و دستش رو برد طرف روسریش وگذاشت سرش. رد که می شدم بر گشتم دیدم دوستاش دارن می خندن. نفهمیدم به هم چی میگفتن. ۳_معمولا وقتی تاکسی می گیرم، صندلی جلو سوار میشم. هم به خاطر پیاده سوار نشدن وهم به خاطر اینکه کنار نامحرم نشینم. وقتی هم صندلی جلو اشغاله وصندلی پشت یه مسافر مرد داره، کرایه دونفر رو میدم. یه بار صندلی جلو یه دختر خانم چادری نشسته بود ومن رفتم صندلی عقب کنار در نشستم. دختر خانم چادری دیگه ای اومد کنار من نشست. نفر بعدی یه آقا پسر بود. احساس کردم اون آقا پسر فشرده نشسته. ماشین راه افتاد چند متری نرفته بود که به راننده گفتم نگه داره. به اون دختر خانم جلویی گفتم شما بی زحمت بیاین عقب بشینین تا هم این آقا راحت بشینه و هم این خانم. اون دختر خانم قبول کرد و اون آقا پسر هم تشکر کرد و رفت جلو نشست. از راننده هم بابت معطلی عذر خواهی کردم. ۴_یه بار هم اومدم ایستگاه تاکسی دیدم صندلی جلو یه خانم مانتویی نشسته. صندلی عقب هم یه خانم نشسته بود. به راننده گفتم کرایه دونفر رو میدم. همین موقع یه آقا رسید می خواست سوار بشه . راننده داشت عذرش رو می خواست که از اون خانم مانتویی خواهش کردم بیاد عقب بشینه تا اون آقا هم سوار بشه. قبول کرد واومد عقب نشست. از اون خانم به خاطر پیاده کردنش عذر خواهی کردم . وقتی هم که پیاده می شدم ازش به خاطر همکاریش تشکر کردم.
↙️ پای کار اسلام ♦️خاطرات محسن مومنی از طلبه مجاهد مرحوم دکتر محمدحسین فرج نژاد 🔻قسمت بیستم: سفر به سیستان 💢دانشگاه ها و محافل مختلف دانشجویی در جاهای مختلف کشور، حسین رو دعوت میکردن. 🔻همیشه اولویتش مناطق محروم بود، مثل استان سیستان و بلوچستان، استان هرمزگان، استان ایلام و... 💢حدود سالهای ۹۵-۹۶ بود که یکی از دانشگاههای زاهدان، حسین را چندبار برای سخنرانی دعوت کرد. ♦️اون طور که خودش تعریف میکرد، سخنرانی خیلی شلوغ شده بود و دانشجوها بعد از سخنرانی ولش نمیکردن. 💢در اون چند روزی که توی زاهدان بود، با یکی از مستبصرین آشنا شد، مجید گورگیج. ♦️حسین که با واسطه در جریان زندگی مجید قرار گرفته بود، مشتاق میشه که حتما مجید رو ببینه. 💢دیدار با مجید همان و شروع سلسله ارتباط های مستمر حسین با زاهدان همان. 🔻بعدا که حسین از زاهدان برگشت، خاطرات سفرش را لابلای جلسات و مباحثه ها تعریف میکرد اما شنیدن کی بود مانند دیدن. ↙️ یه روز بهم زنگ زد و گفت: حکیم کجایی؟ همین الان پاشو بیا جمکران، مجتمع یاوران مهدی، فلانی و فلانی هم با خودت بیار. راستی، رکوردر یادت نره. 🔻فهمیدم قضیه جدیه، گفتم: باشه الان میام. 💢 وقتی رسیدیم جمکران و رفتیم داخل مجتمع، دیدیم حسین یه عده از برادرانی که لباس های بلوچی تنشون بود، دور خودش جمع کرده و داره براشون درباره خطر نفوذ در پاکستان و عربستان و استان سیستان و بلوچستان صحبت میکنه! 🔴 من نوروز ۸۷ اردوی جهادی رفته بودم ایرانشهر و با خلقیات برادران بلوچ تا حدی آشنا بودم اما حسین فراتر از این حرفها بود، انگار که سالهاست اونها رو میشناخت. 🔻 شروع کرد به معرفی کردن ما و اونها. همیشه با کلی آب و تاب افراد رو معرفی میکرد. مثلا من که حوزه علاقه مندیم تاریخ معاصر و انقلاب اسلامی بود رو جوری معرفی میکرد که خودم فکر میکردم استادتمام تاریخ هستم و قراره به زودی دنیا رو متحول کنم. ♦️اشتباه نشه، حسین به انسان شخصیت میداد، بیخودی کسی رو باد نمیکرد، به وقتش حسابی سخت گیری هم میکرد. 🔻خلاصه، اونجا بود که متوجه شدم این برادرها، جمعی از هستند که از استان سیستان و بلوچستان اومدن قم و جمکران، اردو! ❗️شک نکردم که کک اردو رو حسین انداخته به جون اونها! 💢 مجید هم بین این افراد بود. با اصرار حسین، مجید شروع کرد قصه زندگیش رو تعریف کردن. 🔻کم مونده بود اشکمون در بیاد. بارها تهدید به مرگ شده بود و بدنش پر بود از جراحات چاقو! زده بودنش! ⏪ مدیر اردو، آقای مزاری بود، مدیر موسسه ابوتراب که تخصصا در زمینه مستبصرین و حمایت از اونها کار میکرد. انسان باتجربه ای بود، حسین هم خیلی ازش تعریف میکرد. 🔻به قدری جلسه باصفایی بود که هنوز خاطراتش یادمه، اصلا یه جورایی نگاهمون به اهل سنت کلا عوض شد. 🔻این هم از سبکهای تربیتی حسین بود، هم تشویق به مطالعه میکرد، هم دستت را می‌گرفت می‌برد وسط تا اون چیزهایی که توی کتابها خوندی رو به عینه ببینی و لمس کنی. ♦️از اون به بعد ارتباط حسین با این دوستان، هر روز بیشتر و بیشتر شد. 🔰حالا دیگه حسین برای مجید هم برادری میکرد. 🔻بعد از فوت حسین بود که فهمیدم حتی برای مجید پول میفرستاده تا بتونه هزینه بالای داروهای مادرش رو تامین کنه. 🔰آخرین باری که حسین رفت زاهدان تا هم به مجید و دوستاش سر بزنه و هم در جمع چند تا از مجموعه‌هایی که برای مقابله با ، کارآفرینی کرده بودن و کارگاه های تولیدی راه انداخته بودن، حاضر بشه، ۱۴۰۰ بود. 🔻آقامهدی دهقان از رفقای قدیمی حسین، توی این سفر همراه حسین بوده، خاطراتش از حسین شنیدنیه. 🔰 در مسیر برگشت از زاهدان به یزد، دعوتشون کرد به گلزارشهدای کرمان. 💢تیکه کلام حسین این بود: حاج قاسم مرد بود، مرد. تحلیل سیاسی و جنگ نرم @tahlile_siasi @tahlile_siasi
🔸این مبلغ را نذر شما کردم🔸 📝 دکتر علی حائری شیرازی (فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی) از پدر 🔹 مدتی بعد از آنکه پدر امامت جمعه را رها کردند، در قم رحل اقامت گزیدند. متاسفانه بعضاً هم تنها بودند! گاه گداری من و بچه ها سری می زدیم ... به واسطه ی بیماری ای که داشتند رژیم غذایی سختی هم گرفته بودند و مثلاً بین گوشتها فقط مجاز به خوردن شکمبه گوسفند بودند بلکه مداومت به آن مانند یک دارو . خب شکمبه ها را هم به جهت ارزان تر شدن و هم به جهت تمایل شخصیشان، پاک نکرده می گرفتند و خودشان پاک می کردند. از نیمه های شب چند ساعتی به حمام زیر زمین میرفتند و آنها رو خوبِ خوب تمیز می کردند و بار می گذاشتند و صبح، چنانچه همچو منی مهمانشان بود، با هم می خوردیم ... 🔹 در این ایام، اموراتشان هم نوعاً از سخنرانی هایی که دعوت می شدند می گذشت. پاکت سخنرانی را هم در جیب بالای قبایشان می گذاشتند. من هم به رسم فضولی، بعضاً پاکت را چک می کردم تا ببینم وسعت دخل و خرج به چه میزان است؟ این بار در پاکت فقط یک تراول پنجاهی بود و میبایست تا سخنرانی بعدی با همین مبلغ مدیریت میکردیم ... بماند. 🔹 یک روز صبح گفتند: فردا جلسۀ کمیسیون خبرگان دارم و می‌خواهم یک حمام اساسی بروم. تو هم میای؟! اول استقبال نکردم ... بعد ادامه دادند، در یکی از کوچه های فرعی گذر خان، یک حمام عمومی قدیمی هست. قبلاً یکبار تنهایی رفتم؛ خوب دَم می شود، دلاک کار بلدی هم دارد. احساس کردم تنهایی سختشان است که بروند؛ پذیرفتم همراهیشان کنم. بقچه ای از حوله، لباس و صابون فله‌ای با خود بردیم. وقتی وارد شدیم، روی در نوشته بود: «هزینه هر نفر، دو هزار و پانصد تومان». پیش قدم شدم و حساب کردم. پدر راست می گفت. آنچنان حمام دم داشت که گویی به سونای بخار رفته ایم. دلاک پیرِ کار بلد هم روی هر نفر قریب نیم ساعت تا سه ربع ساعت وقت می گذاشت! حمام خیلی خیلی خوبی بود. آدم واقعاً احساس سبکی و نشاط میکرد. 🔹 در وقت خارج شدن، دم در به من گفتند انعام دلاک را حساب کردی؟ گفتم نه! گفتند: صدایش کن. پیرمرد را صدا کردم آمد. پدر دست در جیب کرد و همان پاکت تراول پنجاهی را به او داد! او تراول را گرفت، بوسید، بر چشم گذاشت و نگاهی به بالا کرد و رفت. من هاج و واج و متعجب به پدر نگاه می کردم. گفتم زیاد ندادید؟ گفتند نه! بعد مکث کردند و گفتند: مگر چقدر بود؟ گفتم پنجاه تومان؛ و این هر آنچه بود که در پاکت داشتید! نگاهی تیز و تند کردند. پنج یا پنجاه؟ پنجاه!! نچ ریزی گفتند و برگشتند بسمت حمام. چند قدم نرفته، توقف کردند، برگشتند نگاهی به بالا کردند، بعد به سمت من آمدند. گفتند: «دیگه امیدوار شده، نمیشه کاریش کرد، بریم» 🔹 وارد گذر خان شدیم به فکر مخارج تا شب بودم. هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که کسی از حجره‌ای با لهجه غلیظ اصفهانی بلند داد زد: «حَجا آقا! حَجا آقا! خودش را دوان دوان بما رساند و رو به من کرد و گفت: «آقای حائری شیرازی هستند؟» گفتم: بله. گفت: «حاج آقا یه دقه صبر کنید»! رفت و از میز دکان، پاکتی آورد و به پدر داد. پدر با نگاهی تند گفت: «من وجوهات نمی گیرم!» گفت: «وجوهات نیست، نذر است». گفتند: «نذر؟» گفت: «دیروز برای باری که داشتم، در گمرک مرز اشکالی پیش آمد. شما همان موقع در شبکه قرآن مشغول صحبت بودید. مال، خراب شدنی بود. نگاهی به بالا کردم که اگر مشکل همین الان حل شود، مبلغی را به شما بدهم. همان موقع، حل شد و شما امروز از این جا رد شدید!!» پدر متبسم شد. رو به من کرد که پاکت را بگیر. گرفتم. خداحافظی کردیم و راه افتادیم. 🔹 در حین حرکت، آرام در گوشم گفتند: «بشمارش!! » من هم شمردم. ده تا تراول پنجاه هزار تومانی بود. بعد بدون آنکه چیزی بگویم، درِ گوشم گفتند: «ده تا بود؟!» بعد این آیه را خواندند: «مَن جَاءَ بِالحَسنَةِ فَلَهُ عَشرُ أَمْثَالِهَا» ... نگاهی به بالا کردند و گفتند: «خدا بی‌حساب می‌دهد. به هرکه اهل حساب و کتاب باشد با نشانه می‌دهد که بفهمی مال اوست نه دیگری. آنرا در جیبت بگذار تا به اهلش بدهیم» کانال مرجع طب 👈 عضویت
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎ ‎ ‌‎ 🌱 سلام، دیروز توی اتوبوس، اون وسطا نشسته بودم که یه دختر جوان با بلوز و شلوار و بدون شال با موهایی تا قد شانه اش 👩🏻 سوار اتوبوس شد و همونجا کنار آقایون باغرور ایستاد😯 دیدم یه خانم مانتویی که جلو نشسته بود بهش یه چیزی گفت، اونم یه نگاهی به خودش انداخت و برگشت و چیزی نگفت😒 هم خوشحال شدم از این حرکتِ خانم مانتویی و هم ناراحت از سکوت چادریهای صندلی جلو☹️ و دختر همچنان سرمست، موهاشو تاب میداد و ... چند ایستگاه بعد، صندلیهای جلو خالی شد و اون خانومه هم رفت و نتونستم ازش تشکر کنم😞 رفتم نشستم جلو، به دختره گفتم: عزیزم یه چیزی سرتون کنین گناهه اینجوری اومدین بیرون😊 گفت: گناهی‌ام باشه برا منه، منو تو قبر شما نمیزارن! 😳 گفتم: درسته، ولی رفتار شما توی جامعه روی بقیه هم تاثیر میگذاره و باعث گناه بقیه میشه ...! چیزی نگفت و برگشت، خانم مسنی که کنارم نشسته بود یواش گفت: چکار داری آخه؟! 👵🏻 گفتم: یعنی چی خانم؟! مگه مسلمون نیستید؟! شمام باید بگید، اون داره گناه میکنه شما که میبینید واجبه بهش تذکر بدین😐 گفت: گفتنِ ما فایده ای نداره قبل شما یه خانم مانتویی هم گفت، ولی قبول نکرد🤷‍♀ گفتم: باشه اونقدر باید بهش گفته بشه تا بالاخره مجبور بشه قبول کنه، بعدشم ممکنه الان غرورش اجازه نده، ولی بعداً به کارش فکر کنه و پی به اشتباهش ببره، خانومای چادری صندلی کناری هم میشنیدن، هیچ کدوم چیزی نگفتن🤐 بعد دختر خواست پیاده شه، منم با اینکه یه ایستگاه به مقصدم مونده بود باهاش پیاده شدم، تا بلکه بیرون باهاش صحبت کنم، اومدم کرایه مو نقدی بدم دیدم مثل برق و باد رفت و بعد از دور شدن از میدان دید، شالش رو از کیفش درآورد و سرش کرد😃 ولی همچنان تند میرفت، یه لحظه فکر کردم اگه برم جلو منو ببینه ممکنه باز بخواد لج کنه، بی‌خیال شدم، بقیه راهو پیاده رفتم ... داشتم فکر می‌کردم حالا اون خانم مانتویی و خانم مسن و خانمهای چادری فکر میکنن تذکر دادن فایده ای نداره، کاش بودن میدیدن😢 کاش لااقل این پیام بدستشون برسه😞 https://eitaa.com/resane_amre_be_maroof