کاش میشد دوری از انسان هارو بربگزینم و تاهمیشه توی اتاقم راحت غصه بخورم و زشت باشم.
خیلی رومخه که هروقت یهچیزی فندک گرفته زیر احساساتم و روشنشون کرده دوروز بعدش همونو ازدست دادم. کاش هیچوقت دیگه سروکلهشون پیدا نشه هرچند که من بدونشون دیگه من نیستم.
از آفتاب پاییزی متنفرم.
برام مثل یه غذایی که واسش زحمت کشیدی ولی شور شده/ یه مکالمه معذب طولانی که انقدر بینش وقفه افتاده چندروز طول کشیده/ یه نقاشی ای که بعد چندماه تهش قشنگ از آب درنیومده/ یه قراری که برای هماهنگیش خیلی ذوق داشتی ولی خوب پیشنرفته/ یه امتحانی که براش کلی خوندی ولی هیچی یادت نمونده میمونه.
*خدایا باور کن این آفتاب اخمآلودی که داره میتابه مال چلهتابستونه نه آخرپاییز.
دلشوره یِ ما بود_۲۰۲۳_۱۱_۲۹_۰۰_۴۷_۲۹_۵۱۴.mp3
زمان:
حجم:
2.1M
[ جان را به تمنّای لبش بردم و نگرفت ]
رابطه زندگی با من اینجوریه که وقتی دارم غصه های تلنبار شده هفته رو میخورم سریع یه غصه یهویی از هرکجا که شده جور میکنه که به جای غصههای گذشته غصهی تازه بخورم.