فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼
کار به رمضان که میکشد، همه چیز برمیگردد از پلهٔ اول. شاگرد ابتدایی میشوم به هجّی کردن کلمهها و یا جملهنویسی. کُند و بیدستوپا و انگشتنما میشوم. رمضان که میآید، دایرةالمعارفی که از مدخل گریهها جمع کرده بودم، به صنّاری نمیارزد. باطله و کاغذْ پاره.
رمضان همیشه همین طور سهل و ممتنع میآید. شبیه آمدن سیل ولی به سبْک وزیدنِ نسیم. ویران کنندهٔ مطبوع. به همه چیزی که جمع کردهای میگوید نیاز نیست. برای همین، هنوز نشستهام دمِ در و میگویم: چهطور بیایم مهمانی؟
بگو تو دنبال شکوفاندن کدام گریهٔ جدیدی که مثلش را نداشتهام؟ توی خاکهای لمیزرع، دانهٔ کدام طلب را میخواهی بیاندازی که سِرهترین اشک لازم شده?
همین که دمِ غروبها، صدای هلهلهٔ دعوتیها میآید بیرون، همین دلی که از ما گرم و سوخته میشود، همین بغضِ پیچیده، مگر گریهای که خواستی همین باشد.
#رمضان
#التماس_دعا
متن:امیر حسین معتمد
✍️روزمرِگی_من_و_مامان
🧕https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb
🌼