#پیام_مخاطب🔽
خورشت قیمه به سبک مامان🥰
بسیارعالی شدوبااضافه کردن یه کم گلاب ودارچین وزعفران دقایق آخرطعم قیمه های امام حسین (ع) رومیگیره.مخصوصا که اگه نذ رائمه( ع) بشه وسوره قدروکوثر وتین وآیه نور هم روش خونده شه👌😊
🧕: چه شود این قیمه با این آداب
نوش جونتون عزیزم🌸
🧕🏻@mano_maman🌿🥘🌸
#موفقیت_های_روزمره
#پیام_مخاطب
من هر روز صبح با هدف کوچک اما مهمی شروع میکنم👌😍
مثلا هر روز ۱۰ دقیقه مطالعه یا تمرین تنفس عمیق.
در ابتدا سخت بود، اما با گذشت زمان، این عادتها تبدیل به بخشی از زندگیام شد. بعد از چند هفته، احساس کردم تمرکز و آرامشم بهتر شده است. این موفقیتهای کوچک، کمکم تاثیر بزرگی در کیفیت زندگیم گذاشته و منو به سمت اهداف بزرگتر هدایت میکنه✨
موفقیتهای روزمره، همان قدمهای کوچک هستند که در کنار هم، مسیر موفقیتهای بزرگتر را میسازند.
راستی اگه شما هم ا این تجربیات داشتید برام بفرستید تا تو کانال با مخاطب ها به اشتراک بذاریم✅
@ghorbani_29
🧕🏻@mano_maman🌿🥘🌸
#تجربه_هایکوچکازموفقیتهایروزمره
#پیام_مخاطب
از موفقیت من تو روزهای سختی که پشت سر گذاشتیم این بود که غذای مورد علاقه بچه ها رو درست میکردم و شب با کمک همسرم فضای خونه رو شادتر میکردیم و بازی های متنوع انجام میدادیم تا بچه ها زیاد درگیر اضطراب و ترس نشن و خداروشکر موفق هم بودم😍
🧕🏻@mano_maman🌿🥘🌸
#خاطره_موفقیت_روزمره
#پیام_مخاطب
خاطره: پرچمهای کوچک، دلهای بزرگ 🏴❤️
چند سال پیش، ایام محرم در یک محلهی نسبتاً قدیمی در جنوب تهران سپری میشد. من نوجوانی ۱۵ ساله بودم و تازه به هیئت محلهمون وارد شده بودم. مثل خیلیها، فقط دلم میخواست بخشی از شور و حال محرم باشم. اما احساس میکردم کار مهمی ازم برنمیاد 😕.
یک روز قبل از تاسوعا، مسئول هیئت گفت که پرچمهای کوچک عزاداری که باید در کوچهها نصب میشد، هنوز آماده نیستند و فرصت زیادی هم نداریم ⏳. کار سادهای بود: چوب، پارچه، گرهزدن و آویزان کردن. اما تعدادشون زیاد بود. کسی داوطلب نمیشد، همه دنبال کارهای «مهمتر» بودند، مثل پذیرایی 🍵
یا زنجیرزنی 🥁.
من و یکی از دوستانم داوطلب شدیم 🙋♂️.
تا ساعت ۲ نیمهشب 🌙
نشستیم در حیاط مسجد، پرچمها رو آماده کردیم. روز بعد، با دوچرخه 🚲
در کوچهها چرخیدیم و پرچمها رو یکییکی نصب کردیم. خسته شده بودیم 😩،
ولی وقتی شب فرا رسید و چراغها روشن شد و کوچهمون سیاهپوش شده بود 🖤،
احساس کردیم که انگار ما هم سهمی در این عظمت داشتیم ✨.
مادری از پنجره خانهاش فریاد زد:
«خدا خیرتون بده بچهها، امسال خیلی قشنگتر شده!» 🙏
برای من، اون شب یک موفقیت واقعی بود 🎯. نه پولی در کار بود 💸
، نه اسم و رسمی. فقط دل خوش بود و حس مفید بودن 💖.
همون شب فهمیدم که گاهی کوچکترین کارها، اثرگذارتریناند، بهخصوص وقتی برای یک نیت پاک انجام میشن 🌱.
🧕🏻@mano_maman🌿🥘🌸
#خاطره_موفقیت_روزمره
#پیام_مخاطب
صبح که پامیشم، اصلاً حس و حال هیچ کاری ندارم. همه چی بهم ریخته، مخصوصاً حال خودم. ولی نمیدونم چی شد که همونجوری با لباس خونه، شروع کردم یه تیکه از اتاقو جمع کردن. مثلاً فقط میخواستم اون لیوان چای دیشب رو ببرم بذارم توی ظرفشویی.
ولی بعدش یهو دیدم دارم لباسای رو زمینو جمع میکنم... بعد وسایلمو مرتب میکنم... بعدش موسیقی گذاشتم، دستمال برداشتم گردگیری... و یه ساعت بعد، اتاقم برق میزد.
نشستم وسط اتاق، یه لیوان آب خوردم، گفتم:
"نه بابا، تو امروز از پس خودت براومدی."
نه مهمونی داشتم، نه کسی قراره ببینه. ولی تهش حس قهرمان بودن داشتم، فقط برای خودم. همونا که معلوم نیست چرا، ولی حالتو خوب میکنن
🧕🏻@mano_maman🌿🥘🌸
#تجربه_هایکوچکازموفقیتهایروزمره
#پیام_مخاطب
✨📚 «خاطرهای که هنوز لبخند میزنه...»
یادمه کلاس دهم بودم.
یه معلم فیزیک داشتیم، که دقیقاً همون مدل خفن و جدیای بود که هیچکس نمیتونست ازش نمره کامل بگیره 😬
همیشه یه دونه سوال سخت ته برگه میذاشت که نمره ۱ داشت، ولی هیچکس حل نمیکرد.❌
منم اصلاً از فیزیک خوشم نمیومد، راستش یه جورایی قهر بودم باهاش 😅 ولی یه روز نشستم خفن خوندم — فقط واسه خودم! چون خسته شده بودم از اینکه خودمو دستکم میگرفتم.
امتحان اومد، برگه رو داد... من همه رو نوشتم، تا رسیدم به سوال سخت ته برگه. یه لحظه مکث کردم، بعد با خودم گفتم:
"تو فقط تلاش کن. نترس از اینکه غلط باشه."
همونو که خونده بودم، نوشتم.
چند روز بعد، توی کلاس، معلم اومد گفت فقط یه نفر تونسته سوال سخت ته برگه رو درست بزنه.
بعد نگام کرد و گفت:
"زهرا... آفرین!"
🍃 یه لحظه انگار هیچکس تو کلاس نبود. دلم لرزید، چشمام برق زد. نه واسه نمره، واسه اینکه خودم رو شکست داده بودم، نه سوال رو!
🔑 اون روز فهمیدم موفقیت همیشه بزرگ نیست.
بعضیاش فقط توی صدای آرومیان که میگه:> "دیدی تونستی⁉️
🧕🏻@mano_maman🌿🥘🌸
#خاطره_موفقیت_روزمره
#پیام_مخاطب
یه روز خیلی شلوغ داشتم. کلی کار انجام داده بودم، حال دلمم خوب بود.
به خودم گفتم: امروز واقعاً زرنگ بودم، یه پاداش به خودم بده! 😄
بهجای رفتن کافه یا خرید، رفتم یه روضهی جمعوجور تو محل...
ازون روضههایی که وقتی میری، فکر میکنی فقط رفتی برای شنیدن،
ولی یهو یکی از خانمها یه جمله گفت که جوش زد تو مغزم!
گفت:
«امام حسین نه فقط وقت غم، وقت خوشی هم رفیقته... شادیتو هم پاکتر میکنه.»
📌 اون شب با یه حس فوقالعاده برگشتم خونه، با یه انرژی عجیبی
همه کارهای عقبمونده خونه رو مرتب کردم، و حتی یه پیج کاری رو هم که ماهها دلم میخواست شروع کنم، بالاخره زدم 💻✨
اون روضه، پاداش حال خوبم بود... نه مرهم حال
🧕🏻@mano_maman🌿🥘🌸
تجربه_هایکوچکازموفقیتهایروزمره
#پیام_مخاطب
#خاطره_کربلا
🖤 یه لیوان آب در مسیر حسین...
تو پیادهروی اربعین، وسط ازدحام زائرها، یه خانم عراقی کنار مسیر ایستاده بود با یه سطل آب خنک و چند لیوان.
همه رد میشدن و فقط «جزاکالله» میگفتن.
منم رد شدم، ولی یه لحظه برگشتم، لیوانها رو گرفتم، کمکش کردم آب بریزه، دستش رو سبک کنم.
شاید فقط ۱۰ دقیقه کنار اون ایستادم، ولی نگاه و لبخندش...
اون «حسینی، شکراً» که گفت،
برام بزرگتر از هزار تا کار بزرگ بود.
اون روز فهمیدم موفقیت همیشه مدرک و جایگاه نیست...
گاهی یعنی حتی چند لیوان آب رو رسوندن به دست زائرای تشنه، توی راهی که به حسین ختم میشه...
🧕🏻@mano_maman🌿🥘🌸
#خاطره_موفقیت_روزمره
#پیام_مخاطب
سال اولی که برای اربعین رفتم،
اصلاً فکر نمیکردم بتونم کل مسیر نجف تا کربلا رو پیاده برم.😢
زانوهام مشکل داشت و خانواده هم میگفتن «تو که نمیتونی، نصف راه خسته میشی».❌
ولی همون روز اول، وقتی دیدم یه خانم مسن با عصا داره با لبخند قدم برمیداره، انگار یه نیرویی اومد توی دلم. هر چند قدم که میخواستم بشینم، یاد نگاهش میافتادم و بلند میشدم😊
روز سوم، وقتی از دور گنبد طلای حرم امام حسین علیهالسلام رو دیدم، گریهم گرفت… نه از خستگی، از اینکه فهمیدم میشه کاری رو که فکر میکنی نمیتونی، فقط با نیت خالص و صبر انجام بدی👌
اون روز برای من یک موفقیت بزرگ بود؛ نه فقط رسیدن به کربلا، بلکه اینکه یاد گرفتم هیچ مانعی بزرگتر از اراده قلبی نیست. 🖤
🧕🏻@mano_maman🌿🥘🌸
#خاطره_موفقیت_روزمره
#پیام_مخاطب
🕊️ خاطره از بخشش
یه بار دوران دانشگاه، یکی از همکلاسیهام جلوی بقیه یه حرفی زد که خیلی دلم رو شکست. روزها با خودم فکر میکردم چرا این کارو کرد؟ چرا من؟
خیلی دلم میخواست جوابشو بدم یا حتی باهاش قهر کنم😢
اما یه شب توی روضه، وقتی روضهخوان داشت از گذشت امام حسین علیهالسلام برای دشمنهاش میگفت، یه لحظه به خودم اومدم…
با خودم گفتم: "اگه آقام، با اون همه ظلم، گذشت، من چرا نتونم از یه حرف ساده بگذرم⁉️"
فرداش، رفتم و با لبخند سلام کردم. باور نمیکنی، همون آدم بعد از چند روز اومد و گفت: "راستش از حرفم خیلی پشیمون شدم، ولی روم نمیشد عذرخواهی کنم…"
اون روز فهمیدم گاهی گذشت، فقط دل منو سبک نمیکنه، دل طرف مقابل رو هم آزاد میکنه.
✨ از اون به بعد همیشه به خودم میگم:
گاهی گذشتن از بعضی دلخوریها، بزرگترین موفقیت روزمرهست.
🧕🏻@mano_maman🌿🥘🌸
#تجربه_هایکوچکازموفقیتهایروزمره
#پیام_مخاطب
👰🏻♀️💐 خاطرهای از روز عروسی که هیچوقت یادم نمیره...
همه فکر میکنن روز عروسی فقط باید پر از لاکچری بودن و خاطرههای خفن باشه،😂
ولی من یه خاطره خیلی ساده دارم که همیشه برام شیرینه... و شاید براتون عجیب باشه اگه بگم، بزرگترین موفقیت اون روزم همین بود❤️
صبح روز عروسی، همه در حال آماده کردن سالن و آرایشگاه بودن. لباس، کفش، دستهگل... همهچی هماهنگ شده بود.
ولی یهو فهمیدم که مامانم هیچی نخورده😢
همه مشغول بودن، ولی نمیدونم چرا یه چیزی ته دلم گفت:
"الان وقتشه که ثابت کنی هنوز خودتی... حتی تو روز عروسیت."
رفتم توی آشپزخونه ، یه تیکه نون، پنیر و گردو آوردم، با یه لیوان چای ریختم و گذاشتم جلوی مامان.
با اون نگاه خسته و مهربونش گفت:
"تو واقعاً هنوز دختر خودمی..."😍
🧡 اون روز با تمام لباس سفید و آرایش و سالن و تشریفات...
موفقترین لحظهم این بود که حواسم به دل مامانم بود.
همین چیزاست که آدمو خاص میکنه، نه تعداد گل سر میز پذیرایی!
🧕🏻@mano_maman🌿🥘🌸
#پیام_مخاطب
صبح زیبای پنج شنبه کنار امام رضا جان😍سلام خانم قربانی عزیز امروز صبح مهمون امام رضا جان بودم به نیابت شما و پسرتون و تمام اعضا گروه که التماس دعا داشتند نماز زیارت خوندم و یادتون کردم😍
🧕:خوش بسعادتتون عزیزم
التماس دعای ویژه به نیابت از اعضای محترم کانال🙏
🧕🏻 @mano_maman 🌿🥘🌸