eitaa logo
من یک مادرم
4.8هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
526 ویدیو
22 فایل
محرک های جنسی کودکان را بشناسید . فرزند پروری . نکات تربیتی . تغذیه مناسب کودک شعر . قصه . بازی.کارتون های کودکانه @manyakmadaram مدیریت تبادل و تبلیغات👇 https://eitaa.com/tabligatekhalagh این کانال از مجموع کانال های خانم شفیعی است
مشاهده در ایتا
دانلود
هرگز تحت تاثير كنايه‌ها گلايه‌ها طعنه ها يا دخالت ديگران قرار نگيريد و بر پایه آن عمل نكنيد. به عنوان مثال فرزندتان خسته، گرسنه و يا كلافه است و بسيار طبيعی است كه كلافگى خود را با اعمالش نشان دهد. كم كم زمزمه اطرافيان بلند می‌شود كه شما نتوانستيد فرزندتان را خوب تربيت كنيد و در آخر شما براى ساكت كردن بقيه سر فرزندتان فرياد می‌زنيد يا پشت دستش می‌زنيد و به طور عجيبی بقيه ساكت می‌شوند. فراموش نكنيم مهم نيست بقيه چه می‌گويند، زمانى كه اقدام به كارى كرديم تنها ما مسؤوليم. 🤱 من یک مادرم ❤️ ┏━━ °•🍃🍃•°━━┓ http://eitaa.com/joinchat/3613917194Cba4bbb4c6b ┗━━ °•🍃🍃•°━━┛
والدین به دو دلیل از فرزندشان عصبانی می شوند. 1⃣ اول اینکه فرزندشان به آنها بی احترامی کرده، 2⃣ دوم اینکه فرزندشان انتظارات آنها را برآورده نکرده است. ✅ اگر والدین به این نتیجه برسند که رفتار فرزندشان در حقیقت بی احترامی به آنها نیست بلکه حاصل رشد مغز، مشکلات و محدودیت های محیطی یا فیزیکی مانند گرسنگی و خستگی، ناتوانی کودک در مدیریت احساس و اشتباهات تربیتی است کمتر عصبانی خواهند شد؛ همچنان اگر والدین انتظارات خود را در حد توانایی فرزندشان پایین بیاورند دلیل کمتری برای عصبانیت خواهند داشت. 🤱 من یک مادرم ❤️ ┏━━ °•🍃🍃•°━━┓ http://eitaa.com/joinchat/3613917194Cba4bbb4c6b ┗━━ °•🍃🍃•°━━┛
بلاهایی که موبایل بر سر کودک شما می آورد ! ضعف بينايي كاهش مهارت آسيب انگشتان دست منزوي شدن خطر ابتلا به تومور مغزي طبق تحقیقات، استفاده از موبایل در سنین کودکی باعث بروز مشکلات عصبی شده، خطر ابتلا به سرطان و تومور مغزی را در بزرگسالی افزایش می‌دهد 🤱 من یک مادرم ❤️ ┏━━ °•🍃🍃•°━━┓ http://eitaa.com/joinchat/3613917194Cba4bbb4c6b ┗━━ °•🍃🍃•°━━┛
31.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مهارت های زندگی 📼این قسمت : وسط حرفم نپر 🤱 من یک مادرم ❤️ ┏━━ °•🍃🍃•°━━┓ http://eitaa.com/joinchat/3613917194Cba4bbb4c6b ┗━━ °•🍃🍃•°━━┛
بروکلی؛ سلاح مخفی در برابر دیابت نوع 2 ‏ «ﺳﻮﻟﻔﻮﺭﺍﻓﺎﻥ‏» موجود در کلم بروکلی موجب پیشگیری ازابتلا به دیابت نوع 2 می شود! سایر خواص: ▫️ضدالتهاب ▫️پیشگیری سرطان ▫️تقویت سیستم ایمنی 🤱 من یک مادرم ❤️ ┏━━ °•🍃🍃•°━━┓ http://eitaa.com/joinchat/3613917194Cba4bbb4c6b ┗━━ °•🍃🍃•°━━┛
سلام صبح شما بخیر باشه😊 با یک صبحانه گرم و مقوی شروع کنیم👇👇 مواد لازم: آرد برنج یک قاشق غذاخوری پودر بادام یک قاشق مرباخوری شیره سیب سه قاشق غذاخوری آب یک فنجان کره یک قاشق چایخوری . 👩‍🍳اول آرد برنج رو با کره با حرارت ملایم تفت میدیم و بعد پودر بادام رو هم اضافه کرده و تفت میدیم. یعد شیره سیب رو با یه فنجان اب رقیق کرده و روی ارد ریخته ک سریع هم‌میزنیم تا گلوله نشه. وقتی غلیظ شد و جا افتاد از روی حرارت برمی داریم. این غذا برای کودکان بالای هفت ماه مناسب می باشد. 🤱 من یک مادرم ❤️ ┏━━ °•🍃🍃•°━━┓ http://eitaa.com/joinchat/3613917194Cba4bbb4c6b ┗━━ °•🍃🍃•°━━┛
پازل و تاثیر آن در به کار‌گیری همزمان دو نیم کره مغز : برای درست کردن پازل ها مغز انسان ناگزیر است هم به جزء بیاندیشد و هم به کل. برای این کار هم نیاز به منطق هست و هم به خلاقیت. از آنجا که مناطق مختلفی از مغز در فعالیت‌های منطقی و خلاقانه درگیر می‌شوند، بهترین نتیجه از عملکرد همزمان این دو ناحیه به دست می آید. پژوهش‌ها نشان می‌دهند که علومی همچون ریاضیات در افرادی که دو نیمکره مغز را همزمان به کار می‌گیرند، بهتر آموخته می شوند. 🤱 من یک مادرم ❤️ ┏━━ °•🍃🍃•°━━┓ http://eitaa.com/joinchat/3613917194Cba4bbb4c6b ┗━━ °•🍃🍃•°━━┛
بزرگ‌ترین و بدترین خیانت پدر و مادر به فرزندشان این است که بچه شان را از کار بیندازند: یعنی کارهایی را که فرزندشان قرار است انجام دهند پدر و مادر انجام دهند، با این عمل خیانت به فرزندشان می‌کنند. به عنوان مثال، به جای او حرف بزنند، به جای او مشق بنویسند، به جای او کار بکنند و به جای او فکر بکنند. ما قرار است که بگذاریم بچه‌ها با خطا و اشتباه همه چیز را یاد بگیرند برای اینکه این مسئله مربوط به رشدشان است. 🤱 من یک مادرم ❤️ ┏━━ °•🍃🍃•°━━┓ http://eitaa.com/joinchat/3613917194Cba4bbb4c6b ┗━━ °•🍃🍃•°━━┛
اگر قرار بود یک بار دیگر فرزندم را بزرگ کنم؛ کمتر خودم را جدی می گرفتم، اما جدی تر با او بازی می کردم. دشت های بیشتری با او می پیمودم و ستارگان بیشتری را با او تماشا می کردم. کمتر او را می کشیدم که تندتر راه برود و بیشتر او را در آغوش می کشیدم. رفتار خشک و سخت گیرانه ام را کمتر به کار می بردم و در عوض بیشتر حمایتش می کردم. به جای فکر کردن به ساختن خانه، اعتماد به نفس او را بهتر می ساختم. 🤱 من یک مادرم ❤️ ┏━━ °•🍃🍃•°━━┓ http://eitaa.com/joinchat/3613917194Cba4bbb4c6b ┗━━ °•🍃🍃•°━━┛
‍ داستان بلندِ🌙 کفش‌های نو🌜 قسمت اول🩵 مدرسه فریبا کوچولو به خانه‌شان خیلی نزدیک بود و او هرروز خودش صبح‌ها می‌رفت و ظهرها هم برمی‌گشت البته مادرش جلوی در می‌ایستاد و مواظب او بود. کنار مدرسه یک مغازه کفش‌فروشی بود که فریبا وقتی تعطیل می‌شد، چند لحظه‌ای می‌ایستاد و از پشت شیشه‌ کفش‌ها را نگاه می‌کرد، چون کفش‌های بچگانه خوشگل و رنگارنگی داشت. این کار برایش بسیار لذتبخش بود و حتی گاهی وقت‌ها دلش می‌خواست همه کفش‌های مغازه مال او بودند! دیدن مغازه کار هر روز فریبا شده بود و مادرش هم که از دور همه چیز را می‌دید از او سوال می‌کرد که آنجا چه خبر است که مدام نگاه می‌کنی و فریبا هم در جواب می‌گفت که کفش‌ها را دوست دارم. یکی از روزهایی که طبق معمول جلوی مغازه آمد دید که یک جفت کفش کتانی سفید و صورتی خیلی قشنگ داخل ویترین گذاشته شده است. خیلی از آنها خوشش آمد و با خودش فکر کرد که اگر می”‹توانست این کتانی‌ها را بخرد چقدر خوب می‌شد. برای همین وقتی به خانه رسید بدون معطلی موضوع کفش‌ها را به مادرش گفت و از او خواست که کفش‌ها را برایش بخرد. اما مادرش یادآوری کرد که کفش‌های خودش را یکی دو ماه قبل خریده‌اند و هنوز برای خرید کفش نو زود است، اما فریبا این‌قدر اصرار کرد که مادر گفت باید صبر کند تا موضوع را با پدرش در میان بگذارد. فردای آن روز وقتی فریبا به خانه آمد اولین چیزی که از مادرش پرسید این بود که نظر بابا در مورد خرید کفش چه بوده است و مامان هم جواب داد که او گفته فعلا نمی‌شود و اصرار فریبا هم هیچ فایده‌ای نداشت .
🩵قسمت دوم: روزها یکی پس از دیگری گذشتند و او سعی می‌کرد از مدرسه که تعطیل می‌شود به سرعت به خانه بیاید و اصلا به مغازه نگاه نکند تا بتواند ماجرا را فراموش کند. اما یک روز وقتی از جلوی مغازه می‌گذشت یواشکی یک نگاه کوچولو به ویترین آن انداخت و با تعجب متوجه شد که کفش‌ها نیستند خیلی ناراحت شد اما کاری نمی‌توانست انجام دهد و با همان حال به خانه آمد و به هیچ کس هم چیزی نگفت. بعد از ظهر همان روز وقتی بابا به خانه آمد فریبا از او خواست که با هم بروند و برایش یک دفتر بخرند و بابا هم قبول کرد و گفت که اتفاقا من هم یک کاری دارم که باید بیرون بروم. چند دقیقه بعد دو نفری برای خرید از خانه خارج شدند و کار‌های‌شان را که انجام دادند موقع برگشت به مغازه کفش‌فروشی که رسیدند بابا از فریبا خواست که با هم داخل مغازه بروند که آنجا هم یک کار کوچکی دارد. وارد مغازه که شدند اول سلام کردند و بعد بابا گفت: حسن آقا ببخشید می‌شه اون امانتی من رو بدید. حسن آقا هم با لبخند و البته با نگاهی به فریبا گفت: بله، حتما. و بعد یک جعبه کفش را به دست بابا داد و او هم جعبه را به طرف فریبا گرفت و گفت: فریبا جون این مال شماست. دختر کوچولو که از کار‌های بابا و آقای مغازه دار تعجب کرده بود، گفت: مال من !؟ - بله. - چیه باباجون ؟ - بازش کن خودت می‌فهمی. فریبا جعبه را از بابا گرفت و درآن را باز کرد و از دیدن کفش‌های داخل آن بسیار خوشحال شد و با هیجان زیادی گفت: بابا جون؛ بابا جون. چند لحظه‌ای ساکت شد و به کفش‌ها نگاه کرد و دوباره گفت: من ظهر دیدم کفش‌ها نیستن؛ پس کار شما بوده. و بعدش دست بابا را محکم در دستش گرفت و گفت: ممنونم بابا جون، خیلی خوشحالم؛ حالا بیا بریم به مامانم همه چی رو بگیم. و هردو خوشحال و خندان از مغازه بیرون آمدند و به سمت خانه رفتند.🙂🤍✨ 🤱 من یک مادرم ❤️ ┏━━ °•🍃🍃•°━━┓ http://eitaa.com/joinchat/3613917194Cba4bbb4c6b ┗━━ °•🍃🍃•°━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا