@mer30tvهزارپا و هزار مشکل - @mer30tv.mp3
زمان:
حجم:
5.15M
یه قصه شیرین😍
برای خواب راحت شما 😴
#داستان
🤱 من یک مادرم ❤️
┏━━ °•🍃🍃•°━━┓
http://eitaa.com/joinchat/3613917194Cba4bbb4c6b
┗━━ °•🍃🍃•°━━┛
@mer30tvمار زنگی بی زنگ - @mer30tv.mp3
زمان:
حجم:
4.19M
✨داستان امشب ✨
شب بخیر 🌙 🌱
#داستان
🤱 من یک مادرم ❤️
┏━━ °•🍃🍃•°━━┓
http://eitaa.com/joinchat/3613917194Cba4bbb4c6b
┗━━ °•🍃🍃•°━━┛
فکر الاغ - @mer30tv.mp3
زمان:
حجم:
3.82M
🌛داستان
#داستان
🤱 من یک مادرم ❤️
┏━━ °•🍃🍃•°━━┓
http://eitaa.com/joinchat/3613917194Cba4bbb4c6b
┗━━ °•🍃🍃•°━━┛
💥راههای تقویت روخوانی در منزل و
✔️در کلاس👇
⬅️ استفاده از #روزنامه و يا مجله برای شناخت حروف و كلمه
⬅️استفاده از كتاب #داستان در زنگ كتابخوانی و پرسش از درك مطلب
⬅️ استفاده از متنهای معلم و داستانی در هر درس
⬅️علاقمند كردن دانشآموزان به انجام تحقيقاتی مانند: يافتن معانی اسامی خودشان، مراحل رشد گياه، فوايد جانوران و...
⬅️آموزش فن خواندن (لحن و صدا)
⬅️تهيهی خبرنامه توسط دانشآموزان
⬅️درست كردن لغتنامه توسط دانشآموزان
⬅️دلپذيركردن زنگ املا و استفاده از انواع املاها (تقريری،كارتی، پای تابلو، هوانويسی، گروهی، املا ناقص و ..)
⬅️ استفاده از روشهای نوين تدريس (پروژه، ايفای نقش، گروهی و كاوشگری)
⬅️خلاصه كردن داستان
⬅️استفاده از متنهای تصويری در خواندن
⬅️برگزاری كنفرانسهای دانشآموزی
⬅️اجرای نمايش از متنهای داستانی
✔️در منزل👇
خواندن كتاب قبل از خواب
تهيهی كتاب به #سليقهی بچهها
داشتن #كتابخانهی كوچك در منزل
تشويق در زمينهی #حفظ شعر
انجام بازی ها مثل اسم- فاميل
خواندن تابلوها و برچسبها توسط كودك
پيدا كردن آدرس توسط كودک 🌷
13.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کشاورز باهوش🧐🤗
حتما ببینید
#داستان
🤱 من یک مادرم ❤️
┏━━ °•🍃🍃•°━━┓
http://eitaa.com/joinchat/3613917194Cba4bbb4c6b
┗━━ °•🍃🍃•°━━┛
💥راههای تقویت روخوانی در منزل و
✔️در کلاس👇
⬅️ استفاده از #روزنامه و يا مجله برای شناخت حروف و كلمه
⬅️استفاده از كتاب #داستان در زنگ كتابخوانی و پرسش از درك مطلب
⬅️ استفاده از متنهای معلم و داستانی در هر درس
⬅️علاقمند كردن دانشآموزان به انجام تحقيقاتی مانند: يافتن معانی اسامی خودشان، مراحل رشد گياه، فوايد جانوران و...
⬅️آموزش فن خواندن (لحن و صدا)
⬅️تهيهی خبرنامه توسط دانشآموزان
⬅️درست كردن لغتنامه توسط دانشآموزان
⬅️دلپذيركردن زنگ املا و استفاده از انواع املاها (تقريری،كارتی، پای تابلو، هوانويسی، گروهی، املا ناقص و ..)
⬅️ استفاده از روشهای نوين تدريس (پروژه، ايفای نقش، گروهی و كاوشگری)
⬅️خلاصه كردن داستان
⬅️استفاده از متنهای تصويری در خواندن
⬅️برگزاری كنفرانسهای دانشآموزی
⬅️اجرای نمايش از متنهای داستانی
✔️در منزل👇
خواندن كتاب قبل از خواب
تهيهی كتاب به #سليقهی بچهها
داشتن #كتابخانهی كوچك در منزل
تشويق در زمينهی #حفظ شعر
انجام بازی ها مثل اسم- فاميل
خواندن تابلوها و برچسبها توسط كودك
پيدا كردن آدرس توسط كودک 🌷
💥راههای تقویت روخوانی در منزل و
✔️در کلاس👇
⬅️ استفاده از #روزنامه و يا مجله برای شناخت حروف و كلمه
⬅️استفاده از كتاب #داستان در زنگ كتابخوانی و پرسش از درك مطلب
⬅️ استفاده از متنهای معلم و داستانی در هر درس
⬅️علاقمند كردن دانشآموزان به انجام تحقيقاتی مانند: يافتن معانی اسامی خودشان، مراحل رشد گياه، فوايد جانوران و...
⬅️آموزش فن خواندن (لحن و صدا)
⬅️تهيهی خبرنامه توسط دانشآموزان
⬅️درست كردن لغتنامه توسط دانشآموزان
⬅️دلپذيركردن زنگ املا و استفاده از انواع املاها (تقريری،كارتی، پای تابلو، هوانويسی، گروهی، املا ناقص و ..)
⬅️ استفاده از روشهای نوين تدريس (پروژه، ايفای نقش، گروهی و كاوشگری)
⬅️خلاصه كردن داستان
⬅️استفاده از متنهای تصويری در خواندن
⬅️برگزاری كنفرانسهای دانشآموزی
⬅️اجرای نمايش از متنهای داستانی
✔️در منزل👇
خواندن كتاب قبل از خواب
تهيهی كتاب به #سليقهی بچهها
داشتن #كتابخانهی كوچك در منزل
تشويق در زمينهی #حفظ شعر
انجام بازی ها مثل اسم- فاميل
خواندن تابلوها و برچسبها توسط كودك
پيدا كردن آدرس توسط كودک 🌷
زباله های شهر ما )قسمت دوم ) - @mer30tv.mp3
زمان:
حجم:
3.37M
✨داستان امشب ✨
قسمت 2️⃣
شب خوش🌱
#داستان
🤱 من یک مادرم ❤️
┏━━ °•🍃🍃•°━━┓
http://eitaa.com/joinchat/3613917194Cba4bbb4c6b
┗━━ °•🍃🍃•°━━┛
✨قصه امشب ✨
🌳با درخت پیر قهر نکنید🌳
کلاغ شروع کرد به غار غار کردن، درخت پیر گوشهایش را گرفت و با صدایی لرزان گفت: هیس.... آرام باش. آواز نخوان. سرم درد می گیرد... حوصله ندارم... کلاغ ساکت شد و آرام روی شاخه نشست.
دارکوب نشست روی شاخه ی دیگر و شروع کرد به نوک زدن و تق تق کردن. درخت پیر شروع کرد به ناله کردن و گفت نه نه نزن. خواهش می کنم نوک نزن. من طاقت ندارم... اعصاب ندارم... زود خسته می شوم... دارکوب ناراحت شد و رفت.
پرستو دوستانش را دعوت کرده بود به لانه اش، که روی یکی از شاخه های درخت پیر بود. درخت پیر تا دوستان پرستو را دید، گفت: خواهش می کنم سر و صدا نکنید من می خواهم بخوابم... مریضم ... حوصله ندارم... پرستو هم از درخت پیر دلگیر شد.
🌳🐤
غرزدن و زود خسته شدن درخت پیر، کم کم همه ی پرندگان را ناراحت کرد. پرنده ها یکی یکی با درخت پیر قهر کردند و رفتند و فقط کلاغ پیش او ماند. کلاغ، از بقیه ی پرنده ها باوفاتر بود و درخت پیر را خیلی دوست داشت. او یادش می آمد که از زمانی که یک جوجه کلاغ بود روی شاخه های همین درخت زندگی کرده بود. یادش می آمد که چقدر همین درخت، که الان پیر و کم حوصله شده است، با او مهربان بود و به او محبت می کرد. به خاطر همین هیچ وقت حاضر نبود از پیش او برود.
کلاغ پیش او ماند اما بدون سر و صدا و وروجک بازی . کلاغ آرام و با حوصله با درخت پیر زندگی می کرد.
یک روز درخت پیر که خیلی دلتنگ شده بود، به کلاغ گفت: دلم برای پرستو و دارکوب تنگ شده است. ای کاش آنها هم مثل تو کمی مهربان بودند و با من قهر نمی کردند. من دیگر پیر شده ام و نمی توانم سروصداهای زیاد را تحمل کنم. نمی توانم مثل قبل، زحمت بکشم و کار کنم. بیشتر وقتها می خواهم بخوابم اما همه ی پرنده ها را مثل تو دوست دارم و دلم می خواهد هر روز آنها را ببینم اما آنها خیلی زود از دست من عصبانی می شوند و با من قهر می کنند.
کلاغ حرفهای درخت پیر را شنید و خیلی غصه خورد او تصمیم گرفت هر طوری شده به بقیه ی پرنده ها یاد بدهد که چگونه با درختان پیر با مهربانی رفتار کنند. کلاغ هر روز با پرنده ها صحبت کرد و از مهربانی های قدیم درخت پیر برایشان خاطرات زیادی نقل کرد.
پرنده ها دوباره دلشان برای درخت پیر تنگ شد و پیش او برگشتند اما از این به بعد وقتی پیش درخت پیر می آمدند آرام حرف می زدند و مراقب رفتارشان بودند تا درخت پیر اذیت نشود. اینطوری دوباره شادی و صفا در بین شاخ و برگ درخت پیر پیدا شد و همه از هم راضی و خوشحال بودند.🌱😄
#داستان
🤱 من یک مادرم ❤️
┏━━ °•🍃🍃•°━━┓
http://eitaa.com/joinchat/3613917194Cba4bbb4c6b
┗━━ °•🍃🍃•°━━┛
#داستان
🌼جبران مهربانی
روزی امام حسن مجتبی و برادرش حسین علیه السلام به همراهی شوهر خواهرشان - عبدالله بن جعفر - به قصد مکه و انجام مراسم حج از شهر مدینه خارج شدند.
در مسیر راه ، آذوقه خوراکی آن ها پایان یافت و آنان تشنه و گرسنه گشتند و همین طور به راه خویش ادامه دادند تا به سیاه چادری نزدیک شدند. پیرزنی را در کنار آن مشاهده کردند، به او گفتند: ما تشنه ایم، آیا نوشیدنی داری ؟
پیرزن عرضه داشت : بلی، بعد از آن هر سه نفر از مرکب های خود پیاده شدند و پیرزن بزی را که جلوی سیاه چادر خود بسته بود به میهمانان نشان داد و گفت : خودتان شیر آن را بدوشید و استفاده نمائید.
میهمانان گفتند: آیا خوراکی داری که ما را از گرسنگی نجات دهی ؟
پاسخ داد: من فقط همین حیوان را دارم یکی از خودتان آن را ذبح نماید و آماده کند تا برایتان کباب نمایم و آن را میل کنید. لذا یکی از آن سه نفر گوسفند را ذبح و پوست آن را کند و پس از آماده شدن تحویل پیرزن داد و او هم آن را طبخ نمود و جلوی میهمانان عزیز نهاد و آن ها تناول نمودند.
و هنگامی که خواستند خداحافظی نمایند و بروند گفتند: ما از خانواده قریش هستیم و اکنون قصد مکه داریم، چنانچه از این مسیر بازگشتیم ، حتما جبران لطف تو را خواهیم کرد.
پس از رفتن میهمانان ناخوانده، شوهر پیرزن آمد و چون از جریان آگاه شد همسر خود را مورد سرزنش و توبیخ قرار داد که چرا از کسانی که نمی شناختی ، پذیرائی کردی و این جریان گذشت تا آن که سخت در مضیقه قرار گرفتند و به شهر مدینه رفتند. پیرزن از کوچه بنی هاشم حرکت می کرد. امام حسن مجتبى عليه السلام جلوی خانه اش روی سکویی نشسته بود. پیرزن را شناخت،حضرت مجتبی علیه السلام فورا شخصی را به دنبال آن پیرزن فرستاد، وقتی پیرزن نزد حضرت آمد فرمود: آیا من را میشناسی ؟ عرضه داشت خير
امام عليه السلام اظهار نمود: من آن میهمان تو هستم که در فلان روز به همراه دو نفر دیگر بر تو وارد شدیم و تو به ما خدمت کردی و ما را از گرسنگی و تشنگی نجات دادی .
پیرزن عرضه داشت: پدر و مادرم فدای تو باد من به جهت خوشنودی خدا به شما خدمت کردم و چیزی نداشتم.
حضرت دستور داد تا تعدادی گوسفند و يك هزار دینار به پاس ایثار پیرزن تحویلش گردد و سپس او را به برادر خود - حسین عليه السلام - و شوهر خواهرش - عبدالله - معرفی نمود و آنها هم به همان مقدار به پیرزن كمك نمودند.
🦋🌼🌸🦋
#قصه_متنی
🤱 من یک مادرم ❤️
┏━━ °•🍃🍃•°━━┓
http://eitaa.com/joinchat/3613917194Cba4bbb4c6b
┗━━ °•🍃🍃•°━━┛
🦋🌼🌸🦋👦
#داستان
#خرس_کوچولو_و_زنبورهای_عسل
😕😍
خرس کوچولو از خواب بیدار شد. دلش می خواست برای صبحانه یک دل سیر عسل بخورد. به طرف کندوی زنبورها به راه افتاد. اما چون هنوزخواب آلود بود و حواسش جمع نبود، وقتی به کندوی عسل رسید بیاجازه انگشتش را در ظرف عسل زنبورها زد و یک انگشت عسل برداشت.
زنبورها از این کار خرس کوچولو عصبانی شدند و افتادند به جان او و شروع کردند به نیش زدن.
خرس کوچولوی بیچاره از ترس به سمت رودخانه فرار کرد و شیرجه زد توی آب.
این طوری زنبورها مجبور شدند دست از سر خرس کوچولو بردارند.
خرس کوچولو دلش شکست و به خانه رفت و تصمیم گرفت دیگر سراغ عسل نرود.😰 اما دو روز بعد اتفاق دیگری افتاد.
وقتی خرس کوچولو کنار درختی نشسته بود، ناگهان سر و صداهای زیادی از سمت کندوها شنید. خرس کوچولو جلوتر رفت و دید کندوی زنبورهای عسل آتش گرفته است📛.
خرس کوچولو با دیدن این صحنه بدون معطلی به سمت رودخانه رفت و سطلش را پر از آب کرد و برای نجات زنبورها برد.
خرس کوچولو خیلی زود آتش را خاموش کرد و زنبورها را نجات داد و به خانهاش برگشت.
زنبورها بعد از این اتفاق تازه متوجه شدند که چه اشتباهی کردهاند.
آنها حالا حسابی شرمنده شده بودند. دلشان می خواست بروند و از خرس کوچولو تشکر کنند اما به خاطر کار بدی که قبلاً کرده بودند خجالت میکشیدند. زنبورها تصمیم گرفتند هر طوری شده از خرس کوچولو تشکر کنند.
به خاطر همین یک ظرف بزرگ از عسل برداشتند و برای خرس کوچولو بردند. اما چون از او خجالت میکشیدند ظرف عسل را پشت در خانهاش گذاشتند و روی آن نوشتند لطفاً ما زنبورها را ببخشید.
خرس کوچولو وقتی در را باز کرد یک ظرف عسل خوشمزه پیدا کرد و خوشحال شد.
🦋🌼🌸🦋
#قصه_متنی
🤱 من یک مادرم ❤️
┏━━ °•🍃🍃•°━━┓
http://eitaa.com/joinchat/3613917194Cba4bbb4c6b
┗━━ °•🍃🍃•°━━┛
پری کوچولوی هفت اسمون (قسمت اول) - @mer30tv.mp3
زمان:
حجم:
4.21M
🌟قصه امشب 🌟
شب خوش 🌙
#داستان
🤹♂️