🌸🔅🌸🔅🌸🔅🌸🔅🌸🔅🌸
#داستان_آموزنده
🔆پاداش بسيار اطعام
سدير يكى از شاگردان امام باقر (ع ) بود، او گويد: امام باقر (ع ) به من فرمود: اى سدير آيا هر روز يك برده آزاد مى كنى ؟. گفتم : نه .
فرمود: در هرماه ، چطور؟
گفتم : نه .
فرمود: آيا در هر سال ، يك برده آزاد مى كنى ؟ گفتم : نه .
فرمود: سبحان اللّه ! آيا دست يكى از شيعيان ما را نمى گيرى ؟
تا به خانه ات ببرى و به او غذا بدهى تا سير گردد، سوگند به خدا اگر اين كار را انجام دهى براى تو بهتر از آزاد كردن برده اى است كه از فرزندان اسماعيل پيامبر باشد.
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
#متفرقه
#حکایت
📲در شبکه های اجتماعی زیر با ما همراه باشید👇👇👇
🔹 سروش و روبیکا و ایتا:
@manzelgaheoshagh
🔸 آپارات :
www.aparat.com/manzelgaheoshagh_ir
🔻 حکایت درویش تهی دست و خان زند
✍درویشی تهی دست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشارهای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: این اشاره های تو برای چه بود؟ درویش گفت: نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟ کریم خان که در حال کشیدن قلیان بود؛ گفت چه میخواهی؟
درویش گفت: همین قلیان، مرا بس است! چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز کسی که می خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد! پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد! روزگاری سپری شد. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و با دست اشارهای به کریم خان زند کرد و گفت: نه من کریمم نه تو؛ کریم فقط خداست که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست!
#حکایت
#مرکز_فرهنگی_خانواده_کارکنان_و_اعضای_وابسته_فراجا
✦✦✺🌸🍃🌸🍃🌸✺✦✦
🏠 در کانال منزلگه عشاق همراه ما باشید
سروش و روبیکا و ایتا:
••┈✾࿐༅🌺༅࿐✾┈••
https://eitaa.com/manzelgaheoshagh
•••┈✾࿐༅🌺༅࿐✾┈••
🔸 آپارات :
••┈✾࿐༅🌺༅࿐✾┈••
www.aparat.com/manzelgaheoshagh_ir
•••┈✾࿐༅🌺༅࿐✾┈••