eitaa logo
منزلگه عشاق آ.شرقی
241 دنبال‌کننده
13.1هزار عکس
7.5هزار ویدیو
521 فایل
این کانال به منظور انتقال مفاهیم ارزشی در عرصه فرهنگ با موضوع های مختلف قرآنی٬ آموزشی٬ تربیتی٬ و.... در سطح گسترده خانواده های تحت پوشش راه اندازی شده است. ارتباط با ما از طریق شناسه زیر 🆔 @simorg110
مشاهده در ایتا
دانلود
•┈✾🍀✿🥀جرعه نور🥀✿🍀✾┈• 🔹حضرت شعیب میگفت: گناه نکنید که خدا بر شما بلا نازل میکند.. یکی آمد و گفت من خیلی هم گناه کردم ولی خدا اصلا بلایی بر من نازل نکرده! 🔶خداوند به حضرت شعیب وحی میکند که به او بگو اتفاقا تو سر تا پا در زنجیر هستی.. آن فرد از حضرت شعیب درخواست نشانه میکند. خداوند میگوید به او بگو که عباداتش را فقط به عنوان تکلیف انجام میدهد و هیچ لذتی از آنها نمیبرد! 🔹امام صادق علیه السلام فرمودند: خداوند كمترين كاری كه درباره گناهکار انجـام مـیدهد اين است كـه او را از لـذّت مـناجـات محـروم می‌سـازد. 📚معراج‌السعادة صفحه۶۷ کانال 🇮🇷 جرعه نور 🇮🇷 👇👇👇 https://eitaa.com/jore_noor
🌸🔅🌸🔅🌸🔅🌸🔅🌸🔅🌸 🔆پاداش بسيار اطعام سدير يكى از شاگردان امام باقر (ع ) بود، او گويد: امام باقر (ع ) به من فرمود: اى سدير آيا هر روز يك برده آزاد مى كنى ؟. گفتم : نه . فرمود: در هرماه ، چطور؟ گفتم : نه . فرمود: آيا در هر سال ، يك برده آزاد مى كنى ؟ گفتم : نه . فرمود: سبحان اللّه ! آيا دست يكى از شيعيان ما را نمى گيرى ؟ تا به خانه ات ببرى و به او غذا بدهى تا سير گردد، سوگند به خدا اگر اين كار را انجام دهى براى تو بهتر از آزاد كردن برده اى است كه از فرزندان اسماعيل پيامبر باشد. 📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى 📲در شبکه های اجتماعی زیر با ما همراه باشید👇👇👇 🔹 سروش و روبیکا و ایتا: @manzelgaheoshagh 🔸 آپارات : www.aparat.com/manzelgaheoshagh_ir
🔻 حکایت درویش تهی دست و خان زند ✍درویشی تهی‌‌ دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره‌ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: این اشاره‌ های تو برای چه بود؟ درویش گفت: نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟ کریم خان که در حال کشیدن قلیان بود؛ گفت چه می‌خواهی؟ درویش گفت: همین قلیان، مرا بس است! چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز کسی که می‌ خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد! پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد! روزگاری سپری شد. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و با دست اشاره‌ای به کریم خان زند کرد و گفت: نه من کریمم نه تو؛ کریم فقط خداست که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست! ✦✦✺🌸🍃🌸🍃🌸✺✦✦ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ 🏠 در کانال منزلگه عشاق همراه ما باشید سروش و روبیکا و ایتا: ••┈✾࿐༅🌺༅࿐✾┈•• https://eitaa.com/manzelgaheoshagh •••┈✾࿐༅🌺༅࿐✾┈•• 🔸 آپارات : ••┈✾࿐༅🌺༅࿐✾┈•• www.aparat.com/manzelgaheoshagh_ir •••┈✾࿐༅🌺༅࿐✾┈••