eitaa logo
منزلگه عشاق آ.شرقی
240 دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
7.7هزار ویدیو
522 فایل
این کانال به منظور انتقال مفاهیم ارزشی در عرصه فرهنگ با موضوع های مختلف قرآنی٬ آموزشی٬ تربیتی٬ و.... در سطح گسترده خانواده های تحت پوشش راه اندازی شده است. ارتباط با ما از طریق شناسه زیر 🆔 @simorg110
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ هشت روز مانده به اربعین سال ۹۳ ساعت یازده شب بود که مجید سراسیمه آمد خانه: «وسایلم را جمع کنید که عازم کربلا هستم.» گفتم: «زودتر می گفتی که به چند تا از فامیل و آشنا خبر می دادیم.» عجله داشت و رفقایش داخل ماشین منتظرش بودند. 🔸 چه رفقـایی و چه سفر اربعیـنی! تابرسند مرز مهران، صدای آهنگ وبگو بخندشان بلند بود؛ گویا کارناوال شادی راه انداخته بودند. 🔹 مجید اولین بار که رفت داخل حرم حضرت علی(ع) کمی تغییر کرد و کم حرف شد. هر بار هم که میرفت حرم، دیر برمی گشت؛ آنهم با چشم های قرمز. رفقا مانده بودند که این خود مجید است یا نقش بازی جدیدش. 🔸پیاده روی که شروع شد، مجید غرق در خودش بود. نه میگفت و نه می خندید. پایش که رسید بین الحرمین، از درون شکست. دیگر دست خودش نبود. ذکـر لبـش یا حسـین یا حسـین بود و مشغول اشـک و نـالـه. 🔹 وقتی می خواستند برگردند، به صمیمی ترین دوستش گفت: «توی این چند روز از امـام حسین ع خواستم که آدمم کند. اگر آدمم کند دیگر هیچ چیز نمی خواهم.» 🌹 او حـرّی دیگر شده بود. فاصله بین توبه و شهادتش ۱۳ ماه بیشتر نبود. 📚 برگرفته از کتاب " مجید بربری " بقلم کبری خدابخش