#شب_هفتم
🕌🏴💔🕌🏴💔🕌🏴💔🕌
🔳شب هفتم: حضرت علی اصغر(ع)😭
مرسوم است كه شب هفتم محرم، به در خانه «باب الحوائج كوچك كربلا» حضرت علي اصغر (ع) ميروند و روضهي آن طفل شهيد را ميخوانند. شهيدي كه به ظاهر، كودك است ؛ ولي به واقع پير عشق است
حجت را بر مردم تمام كرد و بانگ برآورد: «هل من ذاب يذب عن حرم رسول الله؟ هل من موحد يخاف الله فينا؟ هل من مغيث يرجو الله باغاثتنا؟ هل من معين يرجو ما عندالله في اعانتنا؟» يعني: «آيا مدافعی هست كه از حريم رسول خدا دفاع كند؟ آيا يكتاپرستي هست كه از خدا بترسد و ما را ياري دهد؟ آيا فريادرسي هست كه به خاطر خدا ما را ياري رساند؟ آيا كسي هست كه به خاطر روضه و رضوان الهي به نصرت ما بشتابد؟».
صداي اين كمكخواهي امام كه به خيمهها رسيد و بانوان دريافتند كه حسين ديگر ياوري ندارد، صدايشان به شيون و گريه بلند شد. امام به سوي خيمهها رفت، شايد كه بانوان با ديدن او اندكي آرام گيرند؛ كه ناگاه صداي فرزند شش ماههاش «عبدالله بن الحسين» ـ كه به علي اصغر معروف بود ـ را شنيد كه از شدت تشنگي ميگريست.
علي اصغر طفلي شيرخواره بود؛ كه نه آبي در خيمهها بود تا وي را سيراب كنند ، و نه مادرش «رباب» شيري در سينه داشت كه به وي دهد.
امام(ع) قنداقهي علي اصغر را در دست گرفت و به سوي دشمن رفت؛ در مقابل لشكر يزيد ايستاد و فرمود:«اي مردم! اگر به من رحم نميكنيد بر اين طفل ترحم نماييد ... »
اما گويي كه بذر رحم بر دل سنگ آنان پاشیده نشده بود و تمامی رذالت دنيا در اعماق وجودشان ریشه دوانده بود ؛ زیرا به جاي آنکه فرزند رسول خدا (ص) را به مشتی آب میهمان کنند، تيراندازي از بنياسد (كه گفته شده است «حرملة بن كاهل» بود) تيري در كمان نهاد و گلوي طفل را نشانه گرفت. ناگاه دستان و سينه امام(ع) به خون رنگين شد... سر كوچك و گردن ظريف طفل شيرخواره از بدن جدا شده بود...
آتش عشق تو در من شعلهور بود اي پدر
پيش تير عشق تو ، قلبم سپر بود اي پدر
از روی دست های پدر بال و پر گرفت
خندید و خنده را ز لبان پدر گرفت
احساس کرد تیر، پدر را نشانه کرد
با حنجرش برای امامش سپر گرفت
🕌🏴💔🕌🏴💔🕌🏴💔🕌
#مرق_نیوز
@maraghnews
#شب_هفتم
🕌🏴💔🕌🏴💔🕌🏴💔🕌
🔳شب هفتم: حضرت علی اصغر(ع)😭
مرسوم است كه شب هفتم محرم، به در خانه «باب الحوائج كوچك كربلا» حضرت علي اصغر (ع) ميروند و روضهي آن طفل شهيد را ميخوانند. شهيدي كه به ظاهر، كودك است ؛ ولي به واقع پير عشق است
حجت را بر مردم تمام كرد و بانگ برآورد: «هل من ذاب يذب عن حرم رسول الله؟ هل من موحد يخاف الله فينا؟ هل من مغيث يرجو الله باغاثتنا؟ هل من معين يرجو ما عندالله في اعانتنا؟» يعني: «آيا مدافعی هست كه از حريم رسول خدا دفاع كند؟ آيا يكتاپرستي هست كه از خدا بترسد و ما را ياري دهد؟ آيا فريادرسي هست كه به خاطر خدا ما را ياري رساند؟ آيا كسي هست كه به خاطر روضه و رضوان الهي به نصرت ما بشتابد؟».
صداي اين كمكخواهي امام كه به خيمهها رسيد و بانوان دريافتند كه حسين ديگر ياوري ندارد، صدايشان به شيون و گريه بلند شد. امام به سوي خيمهها رفت، شايد كه بانوان با ديدن او اندكي آرام گيرند؛ كه ناگاه صداي فرزند شش ماههاش «عبدالله بن الحسين» ـ كه به علي اصغر معروف بود ـ را شنيد كه از شدت تشنگي ميگريست.
علي اصغر طفلي شيرخواره بود؛ كه نه آبي در خيمهها بود تا وي را سيراب كنند ، و نه مادرش «رباب» شيري در سينه داشت كه به وي دهد.
امام(ع) قنداقهي علي اصغر را در دست گرفت و به سوي دشمن رفت؛ در مقابل لشكر يزيد ايستاد و فرمود:«اي مردم! اگر به من رحم نميكنيد بر اين طفل ترحم نماييد ... »
اما گويي كه بذر رحم بر دل سنگ آنان پاشیده نشده بود و تمامی رذالت دنيا در اعماق وجودشان ریشه دوانده بود ؛ زیرا به جاي آنکه فرزند رسول خدا (ص) را به مشتی آب میهمان کنند، تيراندازي از بنياسد (كه گفته شده است «حرملة بن كاهل» بود) تيري در كمان نهاد و گلوي طفل را نشانه گرفت. ناگاه دستان و سينه امام(ع) به خون رنگين شد... سر كوچك و گردن ظريف طفل شيرخواره از بدن جدا شده بود...
آتش عشق تو در من شعلهور بود اي پدر
پيش تير عشق تو ، قلبم سپر بود اي پدر
از روی دست های پدر بال و پر گرفت
خندید و خنده را ز لبان پدر گرفت
احساس کرد تیر، پدر را نشانه کرد
با حنجرش برای امامش سپر گرفت
🕌🏴💔🕌🏴💔🕌🏴💔🕌
#مرق_نیوز
@maraghnews