فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 #فاطمیه
تولیدمحتوا: #فاطمه_نجارزاده
شعر و خوانش: #فاطمه_سادات_مروّج
پایگاه خواهران حضرت نرجس (س) روستای مرق
حوزه حضرت زینب(س)
@maraghnews
#عکس_روی_طاقچه 🖼
شادروان
#حاج_سید_مرتضی_مروج 🥀
وفات:۱۳۹۸/۰۴/۰۸
روحش شاد 🥀🥀🥀
📸 ارسالی از: #فاطمه_سادات_مروج
دختر آنمرحوم
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
#مرق_نیوز_را_دنبال_کنید👇
تلگرام t.me/maraghnews
اینستاگرام Instagram.com/maragh_news
ایتا eitaa.com/maraghnews
وآتساپ https://chat.whatsapp.com/C53KOKXVaoz1bdYE5kqyY1
روبیکا https://rubika.ir/maragh_news
#عکس_روی_طاقچه 🖼
شادروان
#سلطان_خانم_کریمیان🥀
والده حاج علی آقا غفارزاده
وفات: ۱۳۸۲/۰۲/۰۶
روحش شاد 🥀🥀🥀
📸ارسالی از طرف:
#فاطمه_سادات_مروج
نوه آنمرحوم
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
#مرق_نیوز_را_دنبال_کنید👇
تلگرام t.me/maraghnews
اینستاگرام Instagram.com/maragh_news
ایتا eitaa.com/maraghnews
وآتساپ https://chat.whatsapp.com/C53KOKXVaoz1bdYE5kqyY1
روبیکا https://rubika.ir/maragh_news
#شعر_میلاد
بمناسبت ولادت باسعادت دومین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت
حضرت امام حسن مجتبی(ع)
╔══🌸🌟🌟🌸══╗
💚@maraghnews💚
╚══🌸🌟🌟🌸══╝
نیمه ی ماه خدا، گرفته شوروصفا
جهان معطرشده، با قدم مجتبی
یمن قدوم حسن، ماه، مبارک شده
بردل ماشیعیان، مهرحسن حک شده
شاه کرم به دنیا، دیده گشوده امشب
نغمه ی یامجتبی، نشسته بر روی لب
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
@maraghnews
چشم علی روشن و فاطمه غرق طرب
عجب گلی شکفته، دامن زهرا، عجب
نور دو چشم علی، ارشد اولاد او
شد رمضان میزبان، برای میلاد او
صبر به حیرت نشست، برابرصبر او
ماه چراغان نمود، دردل شب قبر او
#فاطمه_سادات_مروج
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
#مرق_نیوز_را_دنبال_کنید👇
✈️کانال خبری مرق نیوز تلگرام
✅https://t.me/maraghnews
📮کانال خبری مرق نیوز ایتا
✅https://eitaa.com/maraghnews
39.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺#پادکست
به مناسبت سالروز وفات سهراب سپهری شاعر نامی کاشانی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
تحقیق و تهیه متن :
آقای #سعید_عرب_مرقی"تنها"
متن خوانی :
خانم #فاطمه_سادات_مروج
┄┅═💠 مرق نیوز 💠═┅┄
(رسانه خبری دهستان باباافضل)
JOin🔜 @maraghnews
JOin🔜 @maraghnews
رسانه خبری مَرَق نیوز
📸🔺#شهیده_زینب_کمایی ➖➖➖➖➖➖ ┄┅═💠 مرق نیوز 💠═┅┄ (رسانه خبری دهستان باباافضل) JOin🔜 @maraghnews JOin🔜
بسم الله الرحمن الرحیم
#شهیده_زینب_کمایی🌷
اسمش میترا بود. اما همیشه به مادربزرگ میگفت: آخر این هم اسم بود برای من انتخاب کردی؟ اگر در آن دنیا از شما بپرسند چرا اسم مرا میترا گذاشته اید، چه جوابی میدهید؟
زندگینامه حضرت زینب سلام الله را که خواند، تصمیم گرفت نامش را به «زینب» تغییر دهد. میگفت دوست دارم مثل صاحب این نام حضرت زینب سلام الله باشم.
هشتم خردادماه سال ۱۳۴۶ در آبادان توی خانوادهای مذهبی متولد شد. میترا فرزند ششم خانواده بود. با شروع جنگ ایران و عراق و تخلیه مناطق جنوبغربی ایران از جمله آبادان و خرمشهر، میترا کمایی به همراه خانواده خود به شاهینشهر اصفهان مهاجرت کرد. آنها در حالی نقل مکان کردند که ۴ عضو دیگر خانواده، در آبادان ماندند. دو برادر میترا برای جنگیدن در خط مقدم، و دو خواهرش به نامهای مینا و مهری، برای امدادرسانی به مجروحین پشت جبهه
او هم دلش میخواست مثل خواهرانش امدادگر جبهه باشد. تا اینکه خوابی دید و فهمید در جبهه ی شهر محل زندگیش یعنی اصفهان باید فعالیت های فرهنگی را شروع کند. میرفت عیادت جانبازان صدای آنها را ضبط میکرد و سر صف برای همکلاسیهایش میگذاشت. به مسجد میرفت اما نه فقط برای خواندن نماز، گروههای دخترانه را به نام حضرت زینب سلام الله تشکیل می داد. کار فرهنگی میکردند. از سرود گرفته تا روزنامه دیواری و مطالعه و خودسازی. اول هم از خودش شروع می کرد. کوچکترین تا بزرگترین اعمال و افعالش را تحت کنترل میگرفت؛ از ورزش صبگاحی و کمخوردن صبحانه و ناهار و شام گرفته تا خواندن نماز اول وقت، نماز شب، نماز غفیله، نماز نافله. اولین روز بهار سال ۱۳۶۲ بود.
موقع برگشتن از مسجد توسط منافقین دزدیده شد. تا سه روز کسی از او خبر نداشت. چون منافقین پیکرش را زیر شن های یک ساختمان نیمه کاره دفن کرده بودند.
بالاخره پیکرش را پیدا کردند و همراه با پیکرهای ۳۶۰ شهیدِ عملیات فتحالمبین به خاک سپردند.
آری او راهش را برگزیده برگزید و عاقبت به خیل شهدا پیوست.
✍ #فاطمه_سادات_مروّج
➖➖➖➖➖➖
┄┅═💠 مرق نیوز 💠═┅┄
(رسانه خبری دهستان باباافضل)
JOin🔜 @maraghnews
JOin🔜 @maraghnews
بسماللّه الرّحمن الرّحیم
روایتی کوتاه از روحانی شهید حاج علی فلاح مرقی
عنوان: منم میخوام دستمو بدم
بالاخره به آرزویش رسیده بود و به رفقای شهیدش ملحق شدهبود. امروز مراسم ترحیمش بود و رفیق جاماندهاش با چشمانی خیس خاطراتش را ورق میزد:
روزی را به خاطر میآورد که دست حاج علی بدجور مجروح شدهبود. توی بیمارستان بستری بود و قرار بود فردا صبح راهی اتاق عمل شود و دستش را قطع کنند!
اما درست همان شب،اتفاق عجیبی افتاد. پرستارها دور تختش جمع شدند و دیدند دارد توی خواب حرف میزند. این دو جمله را هی تکرار میکرد« نه منم باید دستمو بدم. دست شما قطع شده، منم میخوام دستمو بدم» روز عمل فرا میرسد و دکتر مجدداً قبل از عمل از دستش عکس میگیرد. در کمال ناباوری میبینند دست کاملاً سالم هست و اصلاً احتیاج به عمل ندارد!
گویا این شهید بزرگوار در خواب ارباب بی دست خود آقا ابوالفضل العباس علیه السلام را دیده و شفایش را از ایشان گرفته بود.
✍ #فاطمه_سادات_مروج
•┈••✾•📣🌐📣•✾••┈•
┄┅═💠 مرق نیوز 💠═┅┄
(رسانه خبری دهستان باباافضل)
JOin🔜 @maraghnews
JOin🔜 @maraghnews