🔹خورشت آب
صبح پنجشنبه 6/12/1377 شمسي به منزل حضرت علّامه آقاي حسن زاده آملي مشرف شدم.
🔹می فرمود: من هم موانع زيادي داشتم؛ گاهي پيش ميآمد که سه شبانه روز بي قوت و غذا به سر ميبردم و با اين حال در درسها شرکت ميکردم. نه پدر داشتم و نه مادر؛ هر دو را قبل از آمدن به تهران از دست داده بودم، امّا اينکه دو روز گرسنه بمانم، فراوان پيش ميآمد.
🔹بعد از آن دوران به قم آمدم، از سال 42 به بعد. سالها بود که زن و بچهام در آمل در منزل استيجاري به سر ميبردند و من خودم در خرپشتک مدرسه حجتيه ساکن بودم و روزي هم هفت هشت درس ميدادم. يک نان تافتون ميگرفتم نصفش را ظهر و نصف ديگر آن را شب ميخوردم و خورشت غذايم هم، آب بود. گاهي حتي قدرت خريد يک نان را هم نداشتم ناچار ميشدم که امروز از يک نانوايي نان به نسيه بگيرم و فردا از نانوايي ديگر و همين طور نانواييها را عوض ميکردم تا شناخته نشوم و به ترتيب پول هاشان را پرداخت ميکردم».
اين جلسه هم مثل ديگر جلسات، بسيار شيرين بود. چندين بار برخاستم که بيايم ولي آقا هر بار سخني به ميان ميآورد و عملاً و گاهي با اشاره مرا امر به جلوس ميکرد.
به من فرمود: «آقاي داودي! من تو را دوست داشتم و دارم و خواهم داشت.»
🔹و فرمود: «حقّاً اين دوره بنده دوستان خوبي داشتم حيف شد که پير شدم. اگر در دوران جواني کساني مثل شماها را داشتم خيلي خوب بود؛ حيف شد. حقّاً رفقاي اين دوره کار ميکنند. من اگر رفقاي اين دوره را سابقاً ميداشتم، حتماً الآن ده نفر مستخرج تقويم در حوزه داشتيم.»
.
✍️حضرت علامه به منزل پدرم مرحوم استاد#شیخ_محمدباقر_داودی تشریف آوردند وخاطره نیز از کتاب #نگار_ماندگار که زندگینامه و سیره ابوی مرحوم است، می باشد.
شادی روح پرفتوحش، صلواتی مرحمت بفرمایید.
.
┄┅═══❉☀❉═══┅┄
کانال"مرام گمنامی"در پیام رسان"ایتا"
https://eitaa.com/marame