«آقا مجید» هم با رفتنش به سوریه سروصدا کرد هم با برگشتنش به کشور خیلیها را از خواب بیدار کرد..
تکپسر بود و بادِ توی کلّهاش زیاد. پدر و مادرش را هم به اسم کوچک صدا میزد، توی نانواییبربریِ داییاش کار میکرد و اسم «مجیدبربری» افتاد سرِ زبانها. هر سال که چهارشنبهسوری میشد، اوّل از همه از مجید تعهّد میگرفتند که آتش نسوزانَد. بالا و پایین یافتآباد هم که دعوا میشد، بعد میفهمیدند که سردستهی درگیری همین مجیدبوده.همهی تحوّل روحی مجید، در آن هشتاد کیلومتر راه نجف بود
خودش هم میگفت نمیدانم چه اتّفاقی برایم افتاده است که این طور عوض شده ام و دوست دارم همیشه دعا بخوانم و گریه کنم ودر حال عبادت باشم.
مجید با همه اشتباهات و اشکالات، ویژگیهای خوبش مثل دستگیری از فقرا و زیر بار ظلم نرفتن او را رستگار کرد،وقتی فهمید تکفیریها به حرم حضرت زینب (س) جسارت کردند دلش طاقت نیاورد، با هر ترفندی که بود خودش را بین مدافعان حرم جا کرد و به سوریه رفت و در همان اعزام اول در سال ۱۳۹۴ در خانطومان سوریه به شهادت رسید.
فرمانده یگان فاتحین می گوید: شب قبل از شروع عملیات متوجّه شدم مجید با یکی دیگر از دوستانش در حال کندن کانال است. بلند گفتم مجید چند بار گفتم خاکبازی نکن. لباس آستین کوتاه پوشیده بود. گفتم «چرا خالکوبی ات مشخص است . چند بار گفتم بپوشان». پاسخ داد «این خالکوبی یا فردا پاک می شود، یا خاک می شود».
آخه در خواب حضرت زینب (س) را دیده بود، به او گفته بود اگر به سوریه بیایی یک هفته بعد پیش ما هستی، او هفت روز در سوریه بود و روز هشتم به شهادت رسید.
#پویش_خط_امین