eitaa logo
مردان خدا 📿
390 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
911 ویدیو
60 فایل
مردان خدا کسانی که زندگی شان الگویی برای جویندگان حقیقت است. انبیاء ، علما ، شهدا ، صالحین و خوبان‌ عالم با ما همراه باشید 🥀🍀🌻🌹🌼 http://eitaa.com/joinchat/2035810317C9e86d81327
مشاهده در ایتا
دانلود
شهادت سرهنگ وحید دستجردی از زبان همسر🌹 همسر شهید وحید دستجردی که در جریان جزئیات این رویداد بوده است، ماجرا را این‌گونه روایت می‌کند: «در آن زمان ایشان رئیس شهربانی کل کشور بود. روز‌های یک‌شنبه هر هفته در ساعت دو و نیم بعد از ظهر، در ساختمان نخست‌وزیری جلسه‌ای به نام تأمین برگزار می‌شد. تمامی فرماندهان نظامی در جلسه حضور داشتند و گزارش هفتگی فعالیت‌های خود را به اطلاع ریاست جمهوری و نخست‌وزیری می‌رساندند. صبح روز یک‌شنبه هشتم شهریور ۱۳۶۰، شهید وحیددستجردی از منزل بیرون رفت. به دلیل این‌که ما در منزل کمی تعمیرات داشتیم و قرار بود یک مهندس برای اتمام کار تعمیرات به منزل بیاید، حدود ساعت دو بعد از ظهر، با من تماس گرفت و جویای روند پیشرفت کار شد. من پاسخ دادم کار تمام شده و قرار است مهندس بعد از ظهر نزد ایشان برود. در ادامه صحبت با شهید، به ایشان گفتم پدر و مادرم از اصفهان به تهران آمده‌اند و در منزل برادرم هستند، من هم می‌خواهم به آن‌جا بروم. ایشان گفت برایتان ماشین می‌فرستم. آماده رفتن شدم. راننده آمد و من به منزل برادرم رفتم. تقریباً ساعت حدود دو و نیم بعد از ظهر بود که به منزل برادرم در نزدیکی ساختمان نخست‌وزیری رسیدم. متوجه شدم دود زیادی از نزدیکی ساختمان نخست‌وزیری بلند شده و پلیس به شدت اوضاع را کنترل می‌کند. از ماشین پیاده شدم و به منزل برادرم رفتم. در حال بالا رفتن از پله‌ها بودم که برادرم گفت صدای مهیبی از ساختمان نخست‌وزیری شنیده! هنوز حرفش تمام نشده بود که من دو دستی بر سرم کوبیدم و بی‌حال شدم! با هر زحمتی بود، خودم را جمع‌و‌جور کردم و بلافاصله با منزل تماس گرفتم، اما خبری نبود. با محل کار شهید هم تماس گرفتم، گفتند که چیز مهمی نیست، به شما اطلاع می‌دهیم. در نهایت با من تماس گرفتند و گفتند به بیمارستان سوانح بروید! با این صحبت، من متوجه وخامت حال ایشان شدم. در تمام طول خیابان گریه‌کنان می‌دویدم تا خودم را به تاکسی رساندم. راننده هم که من را با آن حال دید، مسافران را پیاده کرد و من را به بیمارستان رساند. وقتی رسیدم، دیدم که شهید را کاملاً باند پیچی کرده اند! ایشان ۴۶ درصد سوختگی داشت! بیشترین سوختگی مربوط به ناحیه سمت راست بدن ایشان بود و، چون خود را از طبقه سوم پرتاب کرده بود، از پنج ناحیه هم شکستگی داشت. آن شب بر من بسیار سخت گذشت. همسرم در کما بود و از درد، فریاد‌های مهیبی می‌زد. هرگز نتوانستم آن شب را فراموش کنم. هشت صبح شهید دستجردی به هوش آمد، اما مشخص بود هنوز کامل هوشیار نیست. از من پرسید شما کی به بیمارستان آمدید؟ گفتم همان موقع که شما را به این‌جا منتقل کردند، بعد از ظهر روز انفجار. کمی هوشیارتر که شد فهمید صبح است، دستش را روی پتو کشید، تیمم کرد و نماز صبح را خواند. کمی که حالش بهتر شد سراغ شهید باهنر و شهید رجایی و دیگر افراد را گرفت و وقتی متوجه شهادت آن بزرگواران شد، بسیار به‌هم ریخت و تا چند ساعت با هیچ کس صحبت نکرد! بعد از چند ساعتی که کمی حالش بهتر شد، به شرح وقوع انفجار پرداخت. این‌گونه واقعه را بازگو کرد: من در حال ارائه گزارش هفتگی شهربانی بودم. ناگهان انفجار صورت گرفت. وقتی چشم‌هایم را باز کردم، در حالی که چشم‌هایم را کاملاً خون پوشانده بود، متوجه شدم که با صندلی پرتاب شده‌ام و پلاستیک‌های سقف در حالی که آتش گرفته بودند، از سقف پایین می‌ریخت! خودم را به پنجره بالکن رساندم. تعدادی از افراد که پایین ایستاده بودند، با دیدنم خوشحال شدند و گفتند بپرید پایین، ما شما را می‌گیریم! در حالی که آماده پریدن می‌شدم، یادم افتاد که من کنار شهید باهنر نشسته بودم. هراسان برگشتم به سمت اتاق تا بتوانم باهنر و رجایی را نجات دهم چراکه هر دو بزرگوار مظلوم بودند، اما هر قدر گشتم اثری از هیچ‌یک ندیدم و مجدد برگشتم و از پنجره بیرون پریدم و در راه‌پله افتادم!... در اثر همین اتفاق لگن، مچ دست و دنده‌های ایشان شکسته بود. شهید چهار روز در بیمارستان سوانح بستری بود. روز پنج‌شنبه بعد از ظهر ایشان را به بیمارستان قلب منتقل کردند. با تمام تلاش‌های تیم پزشکی، ساعت چهار صبح روز ۱۴ شهریور ۱۳۶۰ در سن ۵۴ سالگی به شهادت رسید». گزارشگر: فرج الله محمدپور خبرگزاری صدا و سیما shahidd.blog.ir/post/1231 📿 @mardane_khoda
هدایت شده از اشعار فاطمی
زیارت اربعین - مهدی صدقی.mp3
3.81M
📀 با صدای آرام حاج مهدی صدقی متن 👇👇👇👇 🍂🍃🍂🍃🍂 @fatemi84 Fatemi84.blog.ir
هدایت شده از اشعار فاطمی
صفوان جمّال روایت كرده است: مولایم امام صادق(ع) درباره زیارت اربعین به من گفت: هنگامی كه قسمت قابل توجهی از روز اربعین برآمده(هنگام طلوع آفتاب روز اربعین و تا قبل از غروب آفتاب فرصت است) 📀 زیارت اربعین صوتی در اینجا 🍃🍂🍃🍂🍃 💠 @fatemi84 🌍fatemi84.blog.ir
هدایت شده از کاروان انقلاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیچ رسانه ای قادر به انعکاس این صحنه های بدیع و ناب نیست ببینید 🤔 🇮🇷 @karvane2
شهید بسیجی علی دوست رحمتی الوار🌹 نام پدر: علی محل تولد: خرم آباد تاریخ تولد: 1342/05/17 شغل: کارگر تحصیلات: دیپلم تاریخ شهادت: 1367/04/17 محل شهادت: محور باختران ایلام مصاحبه اختصاصی با همسر و دختر شهید برنامه 6 شهریور 1402 را در تلوبیون ببینید http://www.telewebion.ir/episode/0x8577c0e 📿 @mardane_khoda
هدایت شده از مردان خدا 📿
*شهید آیت‌الله مدنی و رهبر معظم انقلاب* رهبر معظم انقلاب در وصف خصوصیات شهید آیت الله مدنی می‌گوید: «ایشان با طبقه روشنفکر می نشست جذبشان می‌کرد، با طبقه عوام می‌نشست جذبشان می‌کرد، با طلبه می‌نشست همین‌طور... یعنی عالم ناطق و مبین. کسی بود که می توانست آن ذخیره‌ای را که از نور و معرفت و علم در وجود او، در روح او، در دل پاک و نورانی او جمع شده بود، می‌توانست آن را به راحتی به مخاطب منتقل کند.» sokhann.blog.ir/post/221 📿 @mardane_khoda
شهید آیت‌الله سید اسدالله مدنی دومین شهید محراب و امام‌ جمعه تبریز زندگینامه و خاطرات در : sokhann.blog.ir/post/221 📿 @mardane_khoda
شهید فرقانی اله آبادی همزمان با شهادت امام حسن علیه السلام و رحلت پیامبر اسلام(ص) در وصیت نامه‌اش می نویسد: عزیزانم شهدای ما خون نداده‌اند که بعد از انقلاب همان عده‌ای که می‌شود گفت از تفاله‌های رژیم گذشته و یا احیاناً ضد انقلاب هستند در مسند کارها باشند و باز همان زورگویان و قدرت طلبی های خود را داشته باشند و در ادارات کم‌کاری و یا اشکال‌تراشی نمایند از دادستان ها و مقامات‌قضایی بخواهید تا نسبت به تصفیه این خائنین سریع تر عمل نمایند. ۱۳۶۴/۰۸/۲۱ 📿 @mardane_khoda
هدایت شده از کاروان انقلاب
Mehdi Akbari - Kash Boodi (MusicTarin).mp3
6.4M
شهادت امام حسن مجتبی (ع) تسلیت باد 🇮🇷 @karvane2
شهید ستواندوم کامران نظری 🌹 فرزند فتحعلی از طایفه شاهیوند منطقه دوره چگنی ، لرستان جوار امامزاده پیر شمس الدین 📿 @mardane_khoda
هدایت شده از مردان خدا 📿
از خواهران محترمه می خواهم مثل زینب کبری باشید و امام را دعا کنید و مثل زینب استوار باشید و همچنین حجابتان را کاملا حفظ کنید. اگر حجاب خود را حفظ نکنید به خون شهدا خیانت کرده اید و روز قیامت جلوی حضرت زهرا (س) و زینب‌کبری (س) شرمنده خواهید بود. قسمتی از وصیت نامه شهید ۱۷ ساله رضا یاور شهادت ۱۳۶۷/۰۱/۲۹ فاو‌ 📿 @mardane_khoda
هدایت شده از کاروان انقلاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹خدا به گونیِ بچه های بالا برکت بده! اغتشاشوهای طفلک در خارج از کشور اینطور به گونی هدایت میشن، توی کشور ادعای فتح پایتخت رو میکنن؟! «ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست عرض خود می‌بری و زحمت ما می‌داری» 🔻هر نوع فعالیت مشکوک در فضای حقیقی و مجازی و افرادی که اقدام به فراخوان اغتشاشات و تحریک دیگران می‌کنند را به دستگاه‌های اطلاعاتی کشور معرفی نمایید اطلاعات سپاه ۱۱۴ وزارت اطلاعات ۱۱۳ 🇮🇷 @karvane2
هدایت شده از کاروان انقلاب
49.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️یکبار برای همیشه ببینید| مهسا امینی کشته شد یا فوت؟ 📌تیرخلاص به یاوه‌گویی‌های پدر و هواداران 📌افشای اسنادی از دروغ‌های که احتمالا اولین بار است می‌بینید 📌علت اصلی موضوع کشف‌حجاب‌ها و تحلیل مختصر سناریوی جنگ شناختی با 📌شخصیت رمزآلود مهسا چگونه بود که رسانه‌های شیطان روی آن موج‌سواری کردند؟ 🎙به‌روایت محمد جوانی ✍آنقدر این کلیپ را در مجازی و حقیقی انتشار دهید تا بساط مرده‌خواری سیاسی در سالگرد مهسا محدودتر شود 🧠⚔علوم و جنگ شناختی | جوانی @Cwarfare
شهیدی که به دیدار امام زمان عج نائل شد خاطره شهید در اینجا ↙️ 📿 @mardane_khoda
مستندنگاری از زندگی شهیدی که به دیدار امام زمان(عج) نائل شد🌹 انتشارات سروش، کتاب جدیدی را براساس دست‌نوشته‌های یک شهید منتشر کرده است؛ زندگی خاص او و دیدارش با امام زمان یکی از مهم‌ترین بخش‌های این کتاب است. به گزارش خبرگزاری تسنیم، کتاب «زلال» تألیف «لیلا محمدی»، نگاهی موشکافانه به زندگی شهید «سیدرضا پورموسوی» دارد و با زبانی مستندگونه زوایای مختلف زندگی این شهید را مورد بررسی قرار داده است. این کتاب از سوی انتشارات سروش روانه بازار نشر شد. محتوای این کتاب بر اساس دست‌نوشته‌های خود شهید بوده که بعد از شهادت ایشان آشکار شده و نویسنده آن را در قالب خاطره داستان به تصویر کشیده است. در بخشی از مقدمه کتاب آمده است: "چشم‌های نافذ، شال سبز و گاه سیاهی که بر شکوه و صلابت او می‌افزود، لبانی متبسم و زمزمه مدام و آرامش و طمأنینه‌ای که در چهره‌اش نشسته بود، تصویری است که از شهید عزیز سیدرضا پورموسوی در ذهن و خاطره‌ام مانده است. هماره آنسوی سکوتی که داشت، حرف‌های فراوان نشسته بود. می‌دانستم در خلوت او رازهایی است که تنها مقربان و ملکوت آشنایان ادراک و احساس می‌کنند. کم می‌گفت و عمیق می‌گفت و اگر می‌گفت، آن سوی گفته‌اش روشنای آیتی و روایتی نشسته بود." در بخشی از احوالات شهید که از دست‌نوشته‌های او گرفته شده است، می‌خوانیم: سال 1363 در منطقه پاسگاه زید عراق وقتی به مناسبتی اهتمام یکی از همسنگرانش را به قرائت زیارت جامعه کبیره می‌بیند، راز برکات قرائت این زیارتنامه عظیم را جست‌وجو می‌کند و در ایام ماه مبارک رمضان فرصتی را در مسجد امام حسن عسکری(ع) دزفول می‌یابد و درس اخلاق آیت‌الله مشکینی را از طریق ویدئو بر گوش جان می‌نشاند... آن روز کلام این عالم فرزانه و به ویژه فراز پایانی آن در خصوص مداومت بر قرائت این زیارت بر دلش می‌نشیند و تصمیم می‌گیرد هر شب سه‌شنبه با توجه به اینکه نامه عمل شیعیان بر امام عصر(عج) عرضه می‌شود، او نیز با خواندن زیارت جامعه کبیره توسلی به آن بزرگوار داشته باشد. پس از مدتی هر هفته به نیت یکی از چهارده معصوم این زیارتنامه را با عشق عجیبی زمزمه می‌کند و این طریق عاشقی را تا بعد از عملیات کربلای 4 در سال 1365 ادامه می‌دهد تا اینکه... شب سه‌شنبه بود و همرزمان واحد دیده‌بانی توپخانه لشکر 7 حضرت ولی عصر(عج) در کنار هم در خرمشهر می‌گفتند و می‌شنیدند و شاید از رزم خویش و خاطرات گذشته سخن می‌راندند؛ اما «سیدرضا» را بی‌قراری عجیبی فرا گرفته بود؛ آخِر، موعد قرار عاشقی بود و معشوق منتظر! و قرار وصال یار در ساعت 11 هر سه‌شنبه شب، امضا شده بود؛ او آن شب خود را از «صادق الوعد»ی دور می‌دید. هر چه بود گذشت و گفت‌و‌شنود همسنگران به انتها رسید و خواب شیرین چشمان همه را ربود، جز «سیدرضا» که با دلی غمگین عذر تقصیر به پیشگاه یار برد که مولای من! «سزاوار نبود و از ادب به‌دور بود که با این برادران این‌گونه رفتار کنم و از میان جمعشان برخیزم.» صد تکبیر مقدمه زیارت جامعه کبیره را سر داد که ناگاه چشمانش بسته شد و پرده کنار رفت و دید آنچه را که باید می‌دید... "متوجه شدم که به حالت دو زانو در برابر آقا و سرور و مولای بزرگواری با قامتی رشید و دیبائی لطیف و درخشان بر تن، نشسته‌ام و تعدادی با لباس ساده نظامی که سه نفر سمت راست آن بزرگوار و سه نفر سمت چپ بر گِرد آن حضرت به حالت دو زانو نشسته بودند که آن سیّد جلیل‌القدر به من خطاب کرد که: سیّد ناراحت نشو، همین کسانی که تو با آنان همنشین می‌باشی، من هم با تعدادی از ایشان همنشین می‌باشم. بعد از گفتاری چند با آن عزیزجان متوجه شدم که سیّد ما و مولای ما و امام ما حضرت حجة بن الحسن العسکری روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه فدا است. بعد از چند لحظه دیدم پرده جلو آمد و چشم‌هایم باز شد. با حالت تضرع و ابتهال و زاری و گریان در حالی که قابل وصف برایم نبود و در پوست خویش نمی‌گنجیدم زیارت جامعه را خواندم..." شهید سیدرضا پورموسوی در بیستم بهمن‌ماه 1345 شمسی در شهر دزفول به دنیا آمد. کودکی‌اش در جلسات قرآن و نوجوانی‌‌اش در آموزش‌ها و اردوهای بسیج نوجوانان گذشت. با شروع جنگ تحمیلی به جبهه رفت. ابتدا به عنوان امدادگر و بعد از آن تا زمان شهادت در عملیات والفجر10 در ارتفاع ریشن به تاریخ سوم فروردین 1367، هم‌زمان با سالروز تولد حضرت عباس، دیده‌بان لشکر هفت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف بود. کتاب مستندگونه "زلال" در 584 صفحه و با قیمت 120 هزار تومان از سوی انتشارات سروش وارد بازار نشر شد. 📿 @mardane_khoda
وصیت شهید مدافع حرم اسماعیل خانزاده به دخترش وارث: ای دختر عزیزم، جگر گوشه بابا ، خیال نکن من بیخیال تو بودم ، بدان که بابا تو را بینهایت دوست داشت اما چه کنم که بر من تکلیف بود و احساس مسئولیت داشتم. بابا لحظه ای از یاد تو غافل نخواهد شد و در همه مراحل زندگی در یاد تو خواهم بود ولی اگر دوست داری بابا هم از تو راضی و خوشحال شود حفظ حجاب و شعائر دینی کن و اگر روزی حافظ قرآن شدی به یاد من هم باش و برای شادی روح من قرآن تلاوت کن و همچون شب ها که برای من آیة الکرسی می خواندی بیا سر قبر بابا بخوان . خاطرات شهید اسماعیل خانزاده ↙️ shahidd.blog.ir/post/251 📿 @mardane_khoda
🔳 "شهید بسیجی یاسر شجاعیان" 🕊️شهید یاسر شجاعیان شب گذشته توسط اشرار و ضد انقلاب آسمانی شد و به فیض شهادت نائل آمد. 🇮🇷 @karvane2
🌷یک پیمان‌نامه‌‌ی سه نفره‌ی عجیب💚 🌷اینجانبان علی سراج، مجتبی سعیدی و احمد مختاری پیمان می‌بندیم بر اینکه هر کدام از ما سه نفر به درجه رفیع شهادت نائل آمد دو نفر دیگر را در روز قیامت شفاعت نموده و در محضر خداوند از خدا بخواهد که از گناهان دو تن دیگر بگذرد و در نزد خداوند از دو تن دیگر شفاعت نماید.🥀🥀🥀 هر سه نفر شهید شدند و نیاز به شفاعت یکدیگر پیدا نکردند. شادی روح شهدا صلوات🌹 ┄┅═✧❁🌼❁✧═┅┄ تقدیمی اندیشکده «آفندی و آینده پژوهی» 📿 @mardane_khoda
هدایت شده از کاروان انقلاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📢 نماهنگ | روزگارِ آمریکای ضعیف 🎥 روایتی از ضعیف شدن قدرت استکباری آمریکا از اقتصاد رو به تنزّل تا ناتوانی در تغییر دولت‌ها و کشورها ➕ رهبر انقلاب، در دیدار اخیر: یک روز آمریکا یک مأموری را فرستاد ایران با یک ساک پول، دلار... یک کودتایی مثل کودتای بیست‌وهشتم مرداد را به وجود می‌آورد! ... آیا امروز هم آمریکا این کار را میتواند بکند؟ ابداً! نه در مورد ایران، که در مورد هیچ کشور دیگری هم نمیتواند بکند. 🇮🇷 @karvane2
شهید هنرمند « بهرام هژبر »🌹 نام پدر: غفار محل تولد: خرم آباد تاریخ تولد:1334/02/10 تحصیلات:کاردانی تاریخ شهادت:1361/02/20 محل شهادت: خرمشهر کتاب «مسافر اردیبهشت» (خاطراتی از شهید هنرمند بهرام هژبر) تدوین رعنا مرادی‌نسب با 82 صفحه در قطع رقعی از سوی انتشارات ستارگان آسمان در 500 نسخه به قیمت 80 هزار تومان منتشر شده است. shahidd.blog.ir/post/338 📿 @mardane_khoda
شهید هنرمند بهرام هژبر🌹 نام پدر: غفار محل تولد: خرم آباد تاریخ تولد:1334/02/10 شغل: کارمند تحصیلات:کاردانی تاریخ شهادت:1361/02/20 محل شهادت: خرمشهر 🔴زندگی‌نامه هنرمند بااخلاق؛ شهید بهرام هژبر شهید بهرام هژبر در دهم اردیبهشت ماه سال 1334در شهر خرم‌آباد دیده به جهان گشود. کودکی بیش نبود که به مسجد می‌رفت و در انجام تکالیف شرعی خود بسیار ساعی بود. شهید، مطالعه را از سنین بسیار پایین شروع کرد و روح بلند و آسمانی‌اش را با مطالعه و سیر در احوال ائمه خصوصاً سالار و سردار شهیدان حسین ابن علی(ع) سیراب می‌کرد. با حضور در مسجد جواد الائمه و با آشنایی با شهید محراب آیت‌الله مدنی تحت تعالیم انسان‌ساز اسلامی ایشان رشد نمود و پایه‌های عقیدتی وی بسیار تنومند گردید. شهید در کلاس نهم به بعد برای ادامه تحصیل متوسطه‌اش به تهران مهاجرت نمود و در آنجا هم ضمن تحصیل فعالیت‌های مذهبی و سیاسی خود را قطع نکرده و در مسجد حضرت امیر(ع) خیابان اسکندری فعالیت‌هایش را ادامه داد و در این بین دو بار توسط ساواک دستگیر شد. یک بار در سال 52 و بار دیگر در سال 54 که پس از مدتی آزاد شد.  بهرام، نقاشی می‌کشید، خط می‌نوشت و از صدای بسیار خوشی برخوردار بود. در همان دوران کودکی قلبی دقیق داشت و بسیار مهربان بود و از کمک به مردم فقیر مضایقه نمی‌کرد حتی بارها چه در زمان کودکی و چه در زمان بزرگتر شدن لباس‌های تن خود را در خیابان به حاجت‌مندان هدیه می‌کرد. وی علی‌رغم اینکه می‌توانست از امکانات رفاهی مناسبی برخورد باشد همواره شب‌ها روی زمین می‌خوابید و لباس ساده می‌پوشید بعد از شهادت بهرام، خانواده‌ای مستمند در خانه ایشان حضور پیدا می‌کردند و به خاطر از دست دادن بهرام گریه و زاری می‌نمودند اظهار می‌داشتند که بهرام آنها را سرکشی می‌کرد و مایحتاج زندگی ایشان را فراهم آورده است. شهید عزیز در سال 54 به دانشگاه راه یافت و در رشته رنگریزی فارق‌التحصیل شد. وی از هنرمندان گمنام بود. نقاشی می‌کشید و خط می‌نوشت و از صدای بسیار خوشی بر خوردار بود. 🟡با بلندگوی دستی‌اش شعار و نوحه می‌خواند بهرام به تنهایی کار یک گروه تبلیغاتی و فرهنگی را انجام می‌داد و یکی از اتاق‌های منزلشان را خالی کرده بود و در آنجا به فعالیت‌های فرهنگی-تبلیغی می‌پرداخت. هنوز آثار پارچه‌های بهرام بر کف اتاقش نمایان است هر کدام از خیابان‌های خرم‌آباد شعاری از اسلام بر سینه دارد یادگاری از بهرام است. بهرام تا زمان شهادتش تصاویر شهدا را بر بوم نقاشی می‌کرد و از نوشتن تراکت و نقاشی پرتو شهید بر بوم تا غسل و کفن و بر گزاری نماز و تدفین را عهده دار بود. وی در مراسم تشییع با بلندگوی دستی‌اش که خود تهیه کرده بود مراسم را با خواندن شعار و نوحه گرم می‌نمود. از اقدامات بسیار اساسی شهید بهرام هژبر تشکیل کلاس‌های از آموزش قرآن در مسجد جواد ائمه و نیز ترویج مراسم دعای کمیل در سطح شهر خرم‌آباد بود. او مراسم روح‌بخش دعای کمیل را برای اولین بار در خرم‌آباد ترویج داد. چند جلسه آغازین را در منزل خود برگزار کرد و پس از مدتی به خاطر هجوم مردم مجبور به انتقال مراسم به مسجد جواد ائمه شد. 🟠شهید بهرام هژبر؛ هنرمند با اخلاق هنرمند گمنام و سردار سرافراز اسلام شهید بهرام هزبر بخاطر تقرب به حق مدت‌ها خادم مسجد جواد الائمه بود و با حضور خود در آنجا پایگاه مذهبی سیاسی و فرهنگی ایجاد نموده بود. از این شهید عزیز نواری به یادگار مانده است. این اذان که بسیار زیبا خواند شده است مدت‌ها از بلندگوی مسجد جواد الائمه پخش میشد. هنرمند اخلاق شهید بهرام هژبر این پرچمدار فرهنگ اسلام در سحرگاه 18 اردیبهشت سال 1361 در حالیکه پرچم فتح خرمشهر را در دست داشت و سه خاکریز را به همراهی یاران سرافرازش پشت سر گذاشته بود در راه اهداف مقدس الهی با اصابت تیر مستقیم دشمن به ناحیه چشمش به دیدار یار شتافت. شهید بهرام هژبر به تنهایی کار یک گروه تبلیغاتی و فرهنگی را انجام می‌داد و یکی از اتاق‌های منزلشان را خالی کرده بود و در آنجا به فعالیت‌های فرهنگی-تبلیغی می‌پرداخت. 📙معرفی کتاب «مسافر اردیبهشت» کتاب «مسافر اردیبهشت» (خاطراتی از شهید هنرمند بهرام هژبر) تدوین رعنا مرادی‌نسب با 82 صفحه در قطع رقعی از سوی انتشارات ستارگان آسمان در 500 نسخه به قیمت 80 هزار تومان منتشر شده است. خبرگزاری کتاب shahidd.blog.ir/post/338 📿 @mardane_khoda