هدایت شده از
#مذہبے_ها_عــــاشقٺرند
به هم دیگه چی می گید، این قدر می خندید...
دیر به دیر می آمد خانه،
اما تا پایش به خانه می رسید بگو بخندمان شروع می شدو خانمان کوچک بود؛ گاهی صدایمان می رفت طبقه ی پایین.
یک روز همسایه ی پایینی بهم گفت:" به خدا این قدر دلم می خواهد یه روز که آقا محمد میاد خونه، لای در باز باشه ،
من ببینم شما دو تا زن و شوهر به هم دیگه چی می گید، این قدر می خندید؟"
«شهیددکترسیدمحمدحسینی بهشتی
#زندگی_سبک_شهدایی
#مذہبے_ها_عــــاشقٺرند
@mazhabi_lover
هدایت شده از
#مذہبے_ها_عــــاشقٺرند
#خاطرات_شهدا 🌹
_اینکه نمی شود بـــرادر من😠!
هروقت دوست داشتـے، می آیی و هر وقت هم دلـت نخواست ،نمی آیی؛ رفت و آمد #خادم_مسجد_جمکران روی نظم و انضـباط است ،دل بخواهی نیست😤❗️
یا #تعهد_اخلاقی میدهی که هر سه شنبه در مســـجد حاضر باشی یا اینکه دور خــادم بودن را خط بکش و وقت ما را هم نگیر😒.
وقتی حـرف حاج آقا تمام شد. مهدی لبخـندی زد و گفت☺️: چشــم. تعهد می دهم هر سه شنبه سر وقت در #مسجد حاضر باشم.
پای #برگه_تعهد را امضـا کرد📝 و از اتاق بیرون آمدیم.
گفتـم: مهدی لااقل دلیل غیبت این چند هفتــه را به حاج آقا میگفتی که به سوریـــــه رفته بودی😔...
سه شنبه شد و حاج آقا زیر تابوتی که پیکر سوخـــته مهدی در آن بود؛ بلند #لبیک_یا_زینب(س) می گفت.😭💚
#شهید_مهدی_طهماسبی
#مذہبے_ها_عــــاشقٺرند
@mazhabi_lover