eitaa logo
معرفت مهدوی
722 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
1.9هزار ویدیو
4 فایل
به امید روزی که همه پیامهای دنیا یکی شود: «مهدی آمد» شروع: 99/9/18 https://eitaa.com/joinchat/973733973Cb5a6fd2b5a
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰🔰 4⃣2⃣ قسمت بیست و چهارم فکری به ذهنم رسید، تصمیم گرفتم که به هرقیمتی شده اونو انجامش بدم. درخونه که رسیدم، دسته کلیدرو ازجیب کاوشنم در آوردم، بعدهم درخونه که کمی با عقب وجلو و هل دادن باز می شد رو بازکردم. مـادرم توحیاط داشت درختا رو آب میداد،سـرم رو انـداختم پایین، رفتم جلو،سـلام کردم تاسـرم رو بالاآوردم وصورت مهربون مادرم رو دیدم، نتونستم خودم روکنترل کنم، زدم زیرگریه. مامان غلط کردم، مامان منو ببخش. مامان از من راضی باش، مامان هرچی بگی دیگه گوش می دم، مامان از این به بعدپسرخوبی می شم... مادرم که از این حالت من تعجب کرده و ذوق زده شـده بود،شـروع کرد به گریه کردن و بعدبا دسـت های مهربونش اشـکام رو پاك کرد و رو به آسـمون کرد وگفت:خدایا ممنونتم، امام زمان علیه السلام ممنونتم، آقا پسرم رو به من برگردوندی، آقا تو چقدر مهربونی. مادرم که خیلی خوشـحال شـده بود، به من گفت: مهدی جان! پسـرگلم، من از تو راضـی ام،خدا روشـکر میکنم که خیلی زود همه چیز رو فهمیدی. مـادرم گفت:خـداخیر دنیـا و آخرت به حـاج آقاجلالی بـده،چنـدوقت پیش در مورد تو باهاش صـحبت کرده بودم، امروز صبح که اومده بودنانوایی، گفتش به امیدخدا و عنایات امام زمان علیه السـلام می خوام با آقا مهدی صحبت کنم، البته به من گفت که در این مورد به توچیزی نگم، امروز هم که از پیش مـادرجون بر می گشـتم، دیـدم بـاحـاج آقـا و بچه ها داری می ری،خیلی خوشحال شدم و تاحالاتوی حیاط منتظرت بود. ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
🔰 🔰 5⃣2⃣ قسمت بیست و پنجم مادرم پیشانی من رو بوسیدوگفت: انشاء الله بتونی از یاوران امام زمان علیه السلام بشی.بعدش هم شیر آب رو بست وگفت: مهدی جان! بیا بریم توخونه می خوام یه چیزی بهت بگم. گفتم:چشم. ّ رفتیم توخونه. دو تـاخواهرکوچـکترم که یکی شون کلاس سوم ابتـدایی و اون یکی کلاس پنجم ابتـدایی بود با تعجب به من نگاه می کردند. آخه تا به حال منو این جوری ندیده بودند. رفتم هر دوشون رو بغل کردم وگفتم: از الآن به بعدنوکر در بست آبجی هاي گلم هستم، تو راهی هم سوار نمی کنم. مادرم رفت تو آشپزخانه، چند تا چایی خوش رنگ ریخت و آورد وگفت: بیایید چایی بخورید. همگی نشستیم.خونه ما پر ازصفا و ّصمیمیت شده بود و با همیشه خیلی فرق پیداکرده بود. گفتم: مامان!شما هرکاری بگید، من باجون و دل انجام می دم. مادرم گفت: پسـرم، نذرکردم که اگر به لطف خدا و عنایت امام زمان علیه السـلام از این دوستای نابابت فاصله بگیری و اهل خیر رسانی به دیگران بشـی و وجودت همیشه باعث خوشحالی همه بشه،سالی یک دوره دعای عهدامام زمان علیه السلام رو هر روز بعداز نمازصبح بخونی. امسال هم ما رو قم ببری، پابوس حرم فاطمه معصومه علیها السلام و مسجدمقدس جمکران، انشاء الله گفتم:چشم مامان... . ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
🔰 🔰 6⃣2⃣ قسمت بیست و ششم راستی امروزحاج آقاجلالی در مورد دعای عهدو ثوابش یه چیزایی گفتند. حاج آقا امروز برام سنگ تموم گذاشت، اون به من زندگی دوباره ای بخشید. مادرم درحالی که با نگاه مجبت آمیزش به من خیره شده بود،گفت: خداخیر دنیا و آخرت بهش عنایت کنه. بعدازشام درجمع کردن سفره به مادرم کمک کردم و برای این که صبح بتونم براي خواندن نمازکه قصدکرده بودم از اون هرگزجدا نشم،سر وقت بیدار بشم، از مادرم ساعت دقیق اذان صبح رو پرسیدم وخواهش کردم، اگر میشه منو بیدارکنه. اون شب بعداز مدت ها هم زودشام خوردم و هم زودتر از همیشه برای خوابیدن به اتاقم رفتم. شب عجیبی بود، آرامش تمام وجودم روگرفته بود، احساس راحتی وسبکی می کردم. درحالی که به عکس پـدرم که روی طاقچه اتاقم بود، نگاه می کردم خوابم برد. درطول شب چنـدبار ازخواب بیدارشدم و به ساعت نگاه کردم، تا این که حدود 20 دقیقه به اذان صبح مونده بود، بیدارشدم. ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
🔰🔰 7⃣2⃣ قسمت بیست و هفتم رختخواب روکنار زدم و آهسته در اتاقم رو بازکردم، مادرم هنوز بیدار نشده بود، وضو گرفتم و به اتاقم اومدم، پنجره رو بازکردم. هنوزستاره ها در آسمون می درخشیدند و انگار همشون به من نگاه می کردند. نسیم خنکی می وزید، عطرگلهای شب بوی داخل حیاط همه جا رو پرکرده بود. انگار پـدرم هم داشت به من لبخند می زد.جا نماز رو پهن کردم و دو رکعت نمازشـکر همان طوری که حاج آقاجلالی می گفت،خواندم،سپس دو رکعت نماز هم برای شادی روح پدرم به جای آوردم. در همین حال و هوا بودم که صدایی سکوت شب روشکست و قلبم روجلا داد. صدای اذان از مناره های مسجد بود،چقدر این صدا دلنشین بود. صدایی که روح انسان رو تازه می کرد. در اتاق بازشد. مادرم بود، وقتی دیدمن بیدارم باخوشحالی گفت: پسرم! قبول باشه. بعـداز اینکه نمـازصـبح راخوانـدم بـا ذوق وشوقی فراوان شـروع به خوانـدن دعـای عهـدکردم، همان طوری که حاج آقا جلالی گفته بود، ابتدا متن عربی وسپس ترجمه اون روخواندم. وقتی نماز و دعا تمام شداز اتاقم بیرون اومدم، به مادرم گفتم: دیگه نیاز نیست شما نان بگیرید، از این به بعدخودم نوکرشما هستم. ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
🔰🔰 8⃣2⃣ قسمت بیست و هشتم اومدم توحیاط، باغچه و درختا روکمی آب دادم و بعداز مدتی به نانوایی رفتم. برخلاف گـاهی اوقـات که می اومـدم نانوایی وسـعی می کردم که یک جوری زرنگی کنم و بـدون صف نان بگیریم، آخر صف ایستادم. درطول اون روز برای کلاس بعدازظهر، لحظه شماری می کردم، نزدیک عصر بودکه زنگ خونه به صدا در اومد. مادرم توی حیاط بود،صدا زد: مهدی جان!حسین آقا باشماکار داره. باخوشحالی جلوی درخونه اومدم. حسـین با اون قیافه جـدی همیشـگی، ولی با لبخنـد پرمحبتی که رو لباش نقش بسـته بود، زودتر از من سـلام کرد وگفت: آقا مهدی اومدم دنبالت که کلاس بریم. گفتم:چشم، الآن آماده می شم. سریع رفتم آماده شدم از مادرم خداحافظی کردم و با حسین به طرف مسجد حرکت کردیم. وقتی به مسجد رسیدیم، قبل از ما چند تا از بچه های دیگه هم اومده بودند سلام و احوالپرسی کردیم و نشستیم. بعد از چند دقیقه حاج آقا جلالی با مصطفی و چند تا از بچه ها دیگه هم اومدند. حاج آقا از همون دور با صدای بلند سلام کرد. وقتی اومد پیش بچه ها، یکی یکی با همه احوالپرسی کرد و به من گفت آقا مهدی ما چطوره؟ خوبی برادر؟ با خوشحالی گفتم: خوبم. حاج آقا گفت: الحمدالله و بعدشم هم رفت کنار تابلوی کلاس. بچه ها مثل روز قبل ابتدا دعا رو خواندن و بعدش حاج آقا درس روز با نام خدا شروع کرد و این جمله رو نوشت: «خدایا لحظه ای ما را به حال خود رها نکن سپس گفت: دیروز الحمدالله دو تا از صفات پرهیزکاران رو برای شما برادران گرامی عرض کردم و امروز برخی دیگه از اون ها رو برای شما عرض می کنم. ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
🔰🔰 9⃣2⃣ قسمت بیست و نهم یکی دیگر از ویژگی هایی که مولا امیرمؤمنان علی علیه السلام در کتاب گران سنگ نهج البلاغه و در خطبه همام فرمودند: این صفت است «پرهیزکاران گوش خود را برای دانش مفید به کار می برند». حاج آقا :گفت ببینید برادرا هدف از فرستادن پیامبر اسلام صلی الله عليه وآله و ائمه اطهار عليهم السلام از سوی خداوند به عنوان راهنما برای ما انسانها نجات ما از غفلت و جهالت و این که ما بتونیم راه صحیح و درست رو انتخاب کنیم. اما حالا و در عصر ما که دوران غیبت امام زمان علیه السلام هستش دشمنان اسلام و شیعه تلاش می کنند که مانع رشد و شکوفایی ما بشند و نگذارند که ما بتونیم مردم جهان رو که دیگه از ظلم و ستم و فساد خسته شدند، کمک نماییم و اسلام رو به عنوان بهترین و تنهاترین راه نجات به همه معرفی کنیم. در واقع دشمنان چون می بینند این دستورات و راهنماییها مخالف ، زورگویی ظلم و کارهای بد اون ها هستش و از طرفی با برقراری این دستورات همه مردم دنیا از هر گروه و نژادی که باشند در همه ی نعمتهای خدادادی یکسان هستند و حق استفاده دارند به مخالفت و دشمنی با دین اسلام و پیشرفت مسلمانان پرداخته اند چون اونها همه دنیا رو فقط برای خودشون میخواند و دلشون میخواد هر کاری که دوست دارند، انجام بدهند. ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
🔰🔰 0⃣3⃣ قسمت سی ام سعید گفت: حاج آقا! ما باید چیکار کنیم که جلوی اون ها رو بگیریم؟ حاج آقا گفت: در چنین اوضایی ما باید با تمام توان و قدرت در راه کسب علم و دانش تلاش کنیم تا بتونیم در جهان از هر لحاظ حرف برای گفتن داشته باشیم. اما در این راه این نکته را باید مدنظر قرار بدیم که هر علمی سودمند و مورد تأیید اسلام نیست. سعید دوباره پرسید: مگه علم بد هم داریم؟ حاج آقا گفت: هر علمی که باعث رشد و کمال انسان بشه و او را به سعادت و انجام کارهای خوب برسونه، مفید است و اگر غیر این باشه، غیر مفید هستش چون باعث بدبختی خودش و دیگران می شه. اگر بخواهیم برای یکی از علومی که اسلام با اون مخالف هستش مثالی بزنیم میتونیم تلاش برای ساخت بمب اتمی و کشتن هزاران انسان بی گناه رو کنیم. مصطفی پرسید یعنی ما نباید در مورد اتم تحقیق کنیم؟ حاج آقا گفت: علم و دانش شناخت اتم و استفاده از اون در حال حاضر یکی از بهترین و پیشرفته ترین علوم هستش، با این علم می شه نیروگاه های اتمی ساخت و انرژی سالم و ارزونی رو بدست آوردو هزاران کار سودمند دیگه انجام داد، چیزی که مهم است، نحوه و چگونگی استفاده از اون هستش. ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
🔰🔰 1⃣3⃣ قسمت سی و یکم ماژیک دوباره روی تابلو به حرکت در اومد، حاج آقا نوشت: «پرهیزکاران دانشمندانی بردبار و نیکوکارانی با تقوی هستند». حاج آقا گفت: اولین گام برای مسلمین، این که بدونند، همواره در حضور خدا هستند و او در همه جا و در همه حال اون ها رو می بینه و دیگه این که کارهای که ما انجام میدهیم هر هفته خدمت امام زمان علیه السلام برده میشه، لذا یک شیعه و دوستدار اهل بیت علیهم السلام همیشه باید مراقب اعمال و رفتار خودش باید باشه تا موجب نارحتی خدا و فرستاده ایشان و خانواده اش رو فراهم نکنه. خوب اگر مسلمانی با چنین فکری دنبال کسب علم و دانش باشه علم و دانشی که بدست می آره، باعث غرور و تکبر او نمیشه، بلکه سعی می کنه که از آموخته ها و اون چیزهایی که یاد گرفته در راه کمک و راهنمایی دیگران استفاده کنه. خداوند در قرآن می فرماید: «ابتدا تزکیه و خودسازی و سپس آموختن علم. یعنی اول درستکار و با تقوا باش بعد دانش رو یاد بگیر. حاج آقا تابلو را پاک کرد و با خط زیبای خود نوشت. پرهیزکاران از غیبت و نام بد بر کسی نهادن به دورند و به همسایه آزار نمی رسانند». دستمال سفیدی رو که حاج آقا از جیبش در آورد، نشون میداد که عرق کرده پیشونیش رو پاک کرد و گفت: کدوم یکی از براد را میتونه در مورد غیبت کردن صحبت کنه؟ ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
🔰🔰 2⃣3⃣ قسمت سی و دوم حمید دستشو بالا آورد. حاج آقا گفت: بفرمایید. حمید یه کمی صاف تر نشست بعد هم آب دهنش قورت داد و گفت: غیبت از گناهان خیلی بزرگه و به این معناست که پشت سر دوست و برادر خودت یا هر مسلمانی مطالبی بگی که اون راضی نیست و با این کار آبروی اونو پیش همه ببری حاج آقا گفت: مرحبا به آقا حمید درسته بچه ها یه صلوات بلند برای سلامتی آقا حمید بفرستید. اللهم صل على محمد و آل محمد و عجل فرجهم بله همان طور که آقا حمید :گفت غیبت از گناهان بزرگه و خداوند متعال در قرآن فرموده است «غیبت کردن همانند خوردن گوشت برادر مرده توست. یعنی این قدر ناپسند و زشته و شکل واقعی اون این قدر بد هستش. کسی که اهل غیبت و اذیت کردن همسایه باشه هیچ وقت نمی تونه حتی یک لحظه هم به دوست داشتن امام زمان علیه السلام فکر کنه، چرا که قلب و روحش در خدمت شیطان می باشه و طبق دستورات اون زندگی می کنه. حاج آقا در ادامه با خطی درشت تر نوشت: پرهیزکاران به خاطر دوست خود را به گناه آلوده نمی کنند. و گفت: یک دوست دار اهل بیت علیهم السلام و امام زمان علیه السلام اولاً همیشه دوستانی رو انتخاب می کنه که مردم از اعمال و رفتار اون ها در امان و آسایش باشند و از وجود خدا غافل نباشند خشم خودشون رو مهار کنند و اهل اسراف و ناسزا گفتن نباشند و از غرور و دو رویی هم بیزار باشند و از همه مهم تر این که ایمانشون مثل کاه نباشه که با کوچک ترین وزش بادی به این طرف و اون طرف بره. ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
🔰🔰 3⃣3⃣ قسمت سی و سوم حسین گفت: به قول بابام شبیه کسانی که امروزه به اون ها میگن، حزب باد نباشه، چون نمیشه آدم هم با خوبا باشه و هم با انسان های بد رفت و آمد کنه. حاج آقا که با تکون دادن سرش حرف حسین رو تأیید کرد، گفت: آدم اگر دوست خوبی رو انتخاب کرد، به این معنی نیست که هرکاری که اون انجام داد و هر حرفی که زد باید شما اون رو انجام بدید بلکه اگر دیدید کاری رو که انجام می ده، رنگ و بوی معصیت و گناه داره و خدا از اون راضی نیست، به او تذکر بدید و به انجام کار خوب دعوتش کنید و در واقع امر به معروف و نهی از منکر کنید. دوست خوب مثل آینه است چطور وقتی به آینه نگاه می کنیم همان طوری که هستیم نشونمون می ده، دوست خوب هم باید هم خوبی ها و هم بدی ها رو به دوستش تذکر بده، نه چیزی کمتر و نه چیزی بیشتر. ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
🔰🔰 4⃣3⃣ قسمت سی و چهارم مجتبی گفت: پلیس خودش باشه یعنی چی؟ یعنی این که چه آقا پلیس توی خیابون باشه یا نباشه، رعایت مقررات و قانون رو بکنه، در زندگی هم همین طور، یعنی نباید تا وقتی که کسی مراقب و مواظبش هستش، کار اشتباهی رو انجام نده و وقتی که کسی نبود دیگه هر کاری رو که شیطون بهش گفت، انجام بده. حاج آقا روی صندلی نشست و گفت:خوب برادران گرامی، به حمد الله با برخی از صفات و ویژگی هایی که امیر متقیان علی بن ابی طالب علیه السلام در خطبه همام فرموده بودند،آشنا شدیم. ویژگی هایی که کسب اون ها برای شیعیان و منتظران امام زمان علیه السلام لازم و ضروری است. ان شاء الله با اعمال خوبمون بتونیم موجبات رضایت خداوند و خشنودی قلب امام زمان علیه السلام رو فراهم کنیم. از شما می خوام که حتماً به نهج البلاغه مراجعه کنید و با کلام امام علی علیه السلام بیشتر آشنا بشید، چرا اگر ما بخواهیم در دنیا و آخرت سعادتمند باشیم، باید به دستوراتی که ائمه معصومین علیهم السلام برای ما بیان فرمودند، گوش بدیم و عمل بکنیم و اگر غیر از این باشه دل شیطان رو از خودمون خوشحال کردیم تاریخ در مورد رفتارهای انسان های خوب و بد و عاقبت هر کدامشون درسها برای گفتن داره که به امید خدا در آینده به اون ها اشاره خواهیم کرد. ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
معرفت مهدوی
🔰#فصل_تازه_شدن🔰 4⃣3⃣ قسمت سی و چهارم مجتبی گفت: پلیس خودش باشه یعنی چی؟ یعنی این که چه آقا پلیس تو
🔰🔰 5⃣3⃣قسمت سی و پنجم حاج آقا در آخر کلاس این چنین دعا کرد و همگی آمین گفتیم: بارالها در فرج آقا امام زمان علیه السلام تعجیل بفرما (آمين) قلب مقدسش رو از ما راضی بفرما (آمین) ما رو از سربازان و دوستداران امام زمان علیه السلام قرار بده (آمین) عاقبتمان رو ختم به خیر بفرما (آمین) جوانان ما رو در پناه امام زمان علیه السلام حفظ بفرما (آمين) مقام معظم رهبری رو در پناه امام زمان علیه السلام يارى بفرما (آمین) دشمنان اسلام در هر لباسی که هستند، نابود بفرما (آمین) وجودمان و عاقبتمان رو خیر بفرما (آمین) مریض های اسلام رو شفا و حاجتمندان رو حاجت روا بفرما (آمین) من در حالی که از عمق وجودم آمین میگفتم و اشک از چشمان سرازیر شده بود، تازهمتوجه شده بودم که بچه های محله ترسو نشده بودند،بلکه از روی تواضع و فروتنی، سعی می کردند که کمتر حرف بزنند و بیشتر کارهای خوب انجام بدهند و انسان مفیدی و سرباز خوبی برای امام زمان علیه السلام باشند. به خدا گفتم: خدایا! ممنونتم که به من کمک کردی به مسجد و این کلاس بیام. خدایا! شکر می کنم که منو با آقا امام زمان علیه السلام آشنا کردی. خدایا کمکم کن که در این راه موفق بشم و بتونم سرباز خوبی برا آقای مهربونمون باشه خدایا! ظهورش رو نزدیک کن... به خوبا سر می زنی مگه بدا دل ندارن سری هم به ما بزن ای خوب خوبا آقاجون ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━ @marefatmahdavi313 ━━━⊰❀🌷❀⊱━━━