🔅بصیرت و انتظار فرج🔅
🔹اولین برکت انتظار (بخش پنجم)
✨امام صادق علیه السلام میفرمايند؛
قبل از آنكه وليّعصرعلیه السلام ظهور كند، «لِيُعِدَّنَّ أَحَدُكُمْ لِخُرُوجِ الْقَائِمِ علیه السلام وَ لَوْ سَهْماً» بايد هركدام برای خروج قائم با يك تير هم كه شده، آماده باشيد.
✨امام سجاد علیه السلام میفرمايند: «وقتی قائم آل محمد علیه السلام قيام کند خداوند هرگونه نقاهت و بیحالی را از شيعيان ما برطرف می کند و دلهايشان را همچون قطعات آهن سخت و محکم میگرداند که نيروی هريک از آنان نيروی چهل مرد میباشد و آنان فرمانداران و بزرگان روي زميناند».
ادامه دارد.....
🎙استاد طاهر زاده
#بصیرت_و_انتظار_فرج
#قسمت_بیست_و_یکم
━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
@marefatmahdavi313
━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
🔶 مبانی معرفتی مهدویت🔶
🔺انسانیت یک حقیقت است
✨روايات شيعه ميفرمايد: در بدو ورود به برزخ اوّل از عقيده سؤال ميشود و بعد از اعمال. اوّل از ولايت و امام سؤال ميكنند بعد از نماز و روزه؛ يعني آيا به امام زمانت نظر داشتهاي يا نه؟ اگر امام زمانت را نشناسي، تو اصلاً كاري نكردهاي، چون به مقصد خود كه عينالانسان است نظر نداشتهاي.
✨امامت از اصول دين است، ابتدا بايد با تحقيق و تعقّل بر وجود امام، برهان داشته باشيد. روايتها در واقع كمك ميكنند به شناخت امام، ولي امامشناسي را بايد با دليل عقلي و كشف قلبي بهدست آورد.
🎙استاد طاهر زاده
#مبانی_معرفتی_مهدویت
#قسمت_بیست_و_یکم
━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
@marefatmahdavi313
━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
🔵 شناخت شخصیت مادر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف(قسمت هفتم) 🔵
🔺رهبانان و قسیسین نصاری در جلسه حضور پیدا کردند و بیش از چهار هزار نفر از شخصیتهای کشوری و لشگری در این جلسه حاضر شدند تا مرا به عقد برادرزاده جدّم در بیاورند ولی در این حال که آن جوان را در بالای آن تخت نشاندند و اسقف ها و کشیشها آماده بودند که مراسم عقد را اجرا کنند ناگهان تخت در هم شکست، صلیب ها فرو ریخت و آن جوان روی زمین به حالت بیهوش افتاد. رهبانان از این ماجرا برداشت بدی کردند و آن را به فال بد گرفتند و بزرگ اسقف ها به جدم گفت این ازدواج مبارک و میمون نیست، حاضر به انجام آن مباش که این نشانه زوال دین حضرت مسیح علیه السلام و پادشاهی توست.
🔺 اما جدّم شدیداً علاقمند بود که این کار صورت بگیرد لذا در عین نگرانی و اوج ناراحتی مجدداً دستور برپایی تخت و صلیب و صحنه سازی را داد که باز همان حالت تکرار شد و تخت شکست و صلیبها فرو ریخت و جوان از بالای تخت بر زمین افتاد و غش کرد و جدم که شدیداً سرخورده و ناراحت و غمگین شده بود به خانه برگشت.
🔺من نیز به خانه برگشتم اما از این که این مجلس عقد پا نگرفت، خوشحال بودم.
🎙 استاد فیاضی
#قسمت_بیست_و_یکم
#ذکر_نور_در_حضور_مشتاقان
━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
@marefatmahdavi313
━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
📝رمان#تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_یکم
💠عمو هم دلواپس حیدر بود که سرش فریاد زد :«نمیخواد بمونی، برگرد! اونا حتماً خودشون از شهر رفتن!» ولی حیدر مثل اینکه جزئی از جانش را در تلعفر گم کرده باشد، مقاومت میکرد و از پاسخهای عمو می فهمیدم خیال برگشتن ندارد.
💠 تماسش که تمام شد، از خطوط پیشانی عمو پیدا بود نتوانسته مجابش کند که همانجا پای تلفن نشست و زیر لب ناله زد :«میترسم دیگه نتونه برگرده!»
💠وقتی قلب عمو اینطور میترسید، دل #عاشق من حق داشت پَرپَر بزند که گوشی را برداشتم و دور از چشم همه به حیاط رفتم تا با حیدر تماس بگیرم.
💠 نگاهم در تاریکی حیاط که تنها نور چراغ ایوان روشنش میکرد، پرسه میزد و انگار لابلای این درختان دنبال خاطراتش میگشتم تا صدایش را شنیدم :«جانم؟» و من نگران همین جانش بودم که بغضم شکست :«حیدر کجایی؟ مگه نگفتی صبح برمیگردی؟»
💠نفس بلندی کشید و مأیوسانه پاسخ داد :«شرمندم عزیزم! بدقولی کردم، اما باید فاطمه رو پیدا کنم.» و من صدای پای داعش را در نزدیکی آمرلی و حوالی تلعفر میشنیدم که با گریه التماسش کردم :«حیدر تو رو خدا برگرد!»
💠 فشار پیدا نکردن فاطمه و تنهایی ما، طاقتش را تمام کرده بود و دیگر تاب گریه من را نداشت که با خشمی #عاشقانه تشر زد :«گریه نکن نرجس! من نمیدونم فاطمه و شوهرش با سه تا بچه کوچیک کجا آواره شدن، چجوری برگردم؟»
💠و همین نهیب عاشقانه، شیشه شکیباییام را شکست که با بیقراری #شکایت کردم :«داعش داره میاد سمت آمرلی! میترسم تا میای من زنده نباشم!»
💠 از سکوت سنگینش نفهمیدم نفسش بنده آمده و بیخبر از تپشهای قلب عاشقش، دنیا را روی سرش خراب کردم :«اگه من #اسیر داعشیها بشم خودمو میکُشم حیدر!»
💠بهنظرم جان به لبش رسیده بود که حرفی نمیزد و تنها نبض نفسهایش را میشنیدم. هجوم گریه گلوی خودم را هم بسته بود و دیگر ضجه میزدم تا صدایم را بشنود :«حیدر تا آمرلی نیفتاده دست داعش برگرد! دلم میخواد یه بار دیگه ببینمت!»
💠 قلبم ناله میزد تا از تهدید عدنان هم بگویم و دلم نمیآمد بیش از این زجرش بدهم که غرّش وحشتناکی گوشم را کر کرد.
💠در تاریکی و تنهایی نیمه شب حیاط، حیران مانده و نمیخواستم باور کنم این صدای انفجار بوده که وحشتزده حیدر را صدا میکردم، اما ارتباط قطع شده و دیگر هیچ صدایی نمیآمد...
#امام_زمان
#اللهمعجللولیکالفرج
🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭
با معرفت مهدوی به جمع زمینه سازان ظهور بپیوندید
━━━⊰❀🌷❀⊱━━━
@marefatmahdavi313
━━━⊰❀🌷❀⊱━━━