eitaa logo
معرفت مهدوی
720 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
1.9هزار ویدیو
4 فایل
به امید روزی که همه پیامهای دنیا یکی شود: «مهدی آمد» شروع: 99/9/18 https://eitaa.com/joinchat/973733973Cb5a6fd2b5a
مشاهده در ایتا
دانلود
◀️داستان زندگی ✍ پاداش رسالت بگو هیچ اجر و پاداشی برای ابلاغ رسالتم نمی‌خواهم، مگر دوست داشتن و نیکی به نزدیکانم. معنای آیه روشن بود؛ نیکی به خاندان و نزدیکان خاتم پیامبران. با این حال، بارها آمدند و از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسیدند: «نزدیکان شما که محبت آنها بر ما واجب است، چه کسانی هستند؟» در پاسخ می‌فرمود:« علی علیه السلام و فاطمه علیه السلام و فرزندان فاطمه علیه السلام و گاه تا سه بار تکرار می‌کرد. 🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭ @marefatmahdavi313
◀️داستان زندگی ✍ رهنمود سن چندانی نداشت، از همان سال‌های جوانی معلم زنان مدینه بود. به همه ی آنها بی رغبتی به دنیا را می‌آموخت،اما همیشه می‌گفت:« از دنیای شما سه چیز را دوست دارم: تلاوت قرآن، نگاه به چهره رسول خدا صلی الله علیه و آله و انفاق در راه خدا». گاه به تلاوت برخی از سوره‌ها بیشتر سفارش می‌کرد و می‌گفت:« هر کس سوره‌های حدید، واقعه و الرحمن را تلاوت کند، در آسمان‌ها و زمین، اهل بهشت شناخته می‌شود». 🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭ @marefatmahdavi313
◀️داستان زندگی ✍ برنامه ی عبادی برای هر روز برنامه عبادی ویژه داشت؛ اما پنجشنبه شب‌هایش تا سحر، مخصوص عبادت بود. برنامه ی خانه و زندگی را طوری مرتب می‌کرد که فرصت کافی برای عبادت و خلوت با پروردگار عشق داشته باشد. حسن مجتبی علیه السلام می‌گوید:«مادرم زهرا سلام الله علیها را شب جمعه دیدم که تا صبح مشغول عبادت و پی در پی در حال رکوع و سجود بود تا سپیده ی صبح آشکار شد. وقت سحر شنیدم که مومنان را یکایک نام می‌برد و برایشان دعا می کند». 🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭ @marefatmahdavi313
◀️داستان زندگی ✍ دعا برای همه دستهای دعا و تقاضایش را به آسمان بالا برد. دل شب، فرصت مناسبی بود. راه آسمان باز و ملکوت عرش گشوده و وقت چیدن گل های دعا بود. مادر دعا کرد و دعا؛ برای دوست، آشنا و همسایه، از کوچک تا بزرگ، همه را دعا کرد. بچه ها، هم صدا با دعای مادر، آمین می گفتند. بعد از دعا حسن علیه السلام خرد سال پرسید: «مادر جان! همه را دعا کردی؛ اما برای خودت هیچ طلب نکردی؟!» مادر با نوازش مادرانه و با مهربانی پاسخ داد: «یا بنیّ، الجّارثم الدّار؛ پسرم اول همسایه، بعد خانه و اهل آن». مهرورزی و خیرخواهی را برای دیگران، از همان کودکی به فرزندانش می آموخت. 🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭ @marefatmahdavi313
◀️داستان زندگی ✍ صله ی رحم منش همیشگی و خصلت ثابتش این بود. همه اخلاق او را خوب می شناختند؛ رفت و آمد می کرد، حتی با آن هایی که به دیدن شان رفته بود؛ اما به خانه اش نمی آمدند. بیشتر از این به دلجویی و احوال پرسی با بیماران، حساس و پایبند بود. موردی نبود که نرود. تا زنده بودند به ملاقاتشان می رفت و هنگامی که دنیارا وداع می گفتند، بر سر مزارشان برای گذشتگان خیرات و ثواب آن را به ارواح مؤمنان و مؤمنات هدیه می کرد. نه از زنده مؤمنان غافل بود، نه از مرده ها. روزهای دوشنبه و پنج شنبه هم به زیارت شهدای احد می رفت. 🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭ @marefatmahdavi313
◀️داستان زندگی ✍ پذیرایی از غریبه ها سؤال، ساده و آشکار بود: «چه کسی حاضر است، این غریبه را مهمان کند؟» اما کسی به این سؤال ساده رسول خدا صلى الله عليه و آله پاسخی نداد. فقر در مدینه، همه گیر بود. مهاجران، دارایی هایشان را در مکه گذاشته بودند و انصار هم هر چه داشتند با مهاجران تقسیم کرده بودند. ثروتمندان، تمایل چندانی به بخشش نداشتند. مانند همیشه، این دست با کرامت علی علیه السلام بود که به یاری نبی صلی الله علیه و آله آمد. 🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭ @marefatmahdavi313
◀️داستان زندگی ✍ برنامه غذایی غذای خانه فقط برای اهل خانه نبود. همیشه یا کسی مهمانشان بود یا مقداری غذا برای نیازمند و آشنایی می‌فرستادند. گاهی با روغن و آرد، حلوا و گاهی کاچی درست می‌کرد و پیش از آنکه خودشان بخورند، برای پدرش رسول خدا صلی الله علیه و آله می‌برد یا برای همسایه‌ها می‌فرستاد. خرما را دوست داشت از غذاهای همیشگی‌اش بود. می‌گفت:« خرما بهترین هدیه ی مومن است». 🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭ @marefatmahdavi313
◀️داستان زندگی ✍ لباس لباس‌های زیادی نداشت؛ اما لباس‌های داخل خانه و بیرون از منزلش یکی نبود؛ همینطور لباس‌های وقت مهمانی و خودمانی اش. لباس‌های بیرون، بلندتر و پوشیده‌تر بود و لباس‌های مهمانی رسمی‌تر. با همه ی این‌ها تمام لباس‌هایش ساده بود و زاهدانه. وقتی برای اعتراض به غصب فدک می‌رفت، لباس بیرون به تن داشت و چادری که از بلندی به زمین کشیده می‌شد. 🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭ @marefatmahdavi313
◀️داستان زندگی ✍ آداب قبل و بعد از غذا دست‌هایش را می‌شست. این سنت را به بچه‌ها هم آموخته بود. همه اهل خانه قبل از نشستن سر سفره و پس از پایان غذا عادت به شستن دست‌ها داشتند. هر کاری را با نام خدا آغاز می‌کردند و با شکر خدا پایان می‌بخشیدند. قبل از خواب هم دست‌ها را شسته و برای خواب وضو می‌گرفتند. مادر از قول پدربزرگ می‌گفت:« هر که بخوابد، در حالی که دست‌هایش چرب است، جز خودش را ملامت نکند». 🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭ @marefatmahdavi313
◀️داستان زندگی ✍ عقیق پدر را دیده بود؛ هنگامی که موهایش را شانه می‌زد, وقتی ظاهرش را مرتب می‌کرد، موهایش را خضاب می‌کرد، زمانی که مسواک و عطر می‌زد و انگشتر به دست راست می‌کرد..... آموخته بود خودش را در خانه برای همسر بیاراید، آراسته‌ترین لباس و خوشبوترین عطر را برای همسر استفاده کند. وقتی علی علیه السلام به خانه می‌آمد، دستبند و گردنبند را به دست و گردن می آویخت و انگشتر به انگشت می‌انداخت. عقیق را دوست می‌داشت و می‌گفت:« هر کس انگشتری عقیق به دست کند، همواره با خیر روبرو خواهد بود». 🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭ @marefatmahdavi313
◀️داستان زندگی ✍ سحرخیزی از حضرت پدر آموخته بودند که شب ها زودتر و با طهارت و وضو بخوابند تا سحرها با نشاط برای عبادت برخیزند. پیش از خواب مسواک بزنند، مناجات و دعا بجای آورند و قرآن بخوانند. تسبیحاتی که مادر خانواده از پدربزرگ آموخته بود، ذکر قبل از خواب همه ی اعضای خانه بود. هنگام خواب، مانند رسول خدا صلی الله علیه و آله رو به قبله و پهلوی راست می خوابیدند و دست راست را زیر گونه ی راست می گذاشتند. 🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭ @marefatmahdavi313
◀️داستان زندگی ✍ پدر، مادر در خانه ی علی علیه السلام پدر اسوه ی ایثار بود و مادر محور عطوفت و مهربانی؛ پدر کوه کمال و مادر دریای لطافت و جمال بود. فضایل فراوان پدر را مادر لالایی و قصه می‌کرد و به بچه‌ها اطاعت از پدر را می‌آموخت. وقتی هم که سایه ی پدر در خانه گسترده بود، با زبان و عمل، احترام به مادر و ادب را به کودکان می‌آموخت. 🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃꯭꯭꯭꯭꯭꧁꯭꯭ @marefatmahdavi313