مرقومات/علی ریاحی پور
🔺برای گفتن این حرف تا قبل از حادثه عصر امروز تردید داشتم اما الان با یقین میگم 👇 🔸 حداقل از امروز ب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ خمینیسم با کسی مماشات ندارد!
🔸 #آزادی به آن معنا که اینها بخواهند، #خرابکاری بکنند این آزادی داده نخواهد شد. #اسلام اجازه نمیدهد که ما آزاد بگذاریم که هر کس هر غلطی بخواهد بکند؛ هر کاری میخواهد بکند که بکشد به خاک و خون.
🔹 حالا چند ماه است که نصیحت شده است، توصیه شده است، التماس شده است؛ اینها اهل این نیستند که با نصیحت دست از کار خودشان بردارند.
🔸 حالا هم اعتراض کردهاند که خود شماها دارید این کارها را میکنید. نظیر آنها که در پریروز و در چند روز پیش از این خرابکاری کردند، بعد گفتند که خود مردم این کارها را کردند! خودشان ایجاد #غائله میکنند، بعد گردن اینها میگذارند.
🔹 میگویند خود شما، خود پاسدارها، مردم را کشتند. در صورتی که سر پاسدارها را بریدند! سر مردم را بریدند.
🔸 با اینها نمیشود با آشتی و با مصالحه رفتار کرد، با اینها باید با #شدت رفتار کرد، و با شدت رفتار میکنیم انشاالله.
پ.ن: #امام_خمینی (ره)؛ ۲۷ مرداد ۱۳۵۸، در واکنش به حمله گروهکهای تجزیهطلب به پاوه.
@marghoomat
⭕ شاگردان عملیات مهندسی در تهران!
یک.
🔸این روزها در کشور شاهد انواع و اقسام جنایت ها، وحشی گری ها و درنده خویی هایی بودیم که شاید نسل جدید، نمونه های آن را صرفا در جنایات داعشی ها دیده بود، اما تاریخ انقلاب صحنه هایی را از جنایات سازمان منافقین به خود دیده است که شاید اتفاقات این روزها در مقابل آن چیزی نباشد. بانیان و عاملان درندگی و توحش در این ایام، فرزندان خلف مریم و مسعود رجوی اند. اینان بازماندگان میلیشیای خائن مدعی حمایت از خلق اند. اگر امروز امثال طلبه شهید مظلوم آرمان علی وردی را شکنجه و شهید می کنند، دیروز محسن میرجلیلی، طالب طاهری و شاهرخ طهماسبی را مثله مثله کردند و اسمش را گذاشتند عملیات مهندسی. اما ماجرا چه بود؟ در این یادداشت تفصیلی به روایت دردناک آنچه بر محسن میرجلیلی و طالب طاهری گذشت، می پردازیم.
🔸مرداد 1361 بود، حوالی یکی از خانههای تیمی مرکزیت منافقین. دو پاسدار کمیته انقلاب اسلامی به اسامی طالب طاهری (16 ساله) و محسن میرجلیلی (25 ساله)، در حال گشتزنی در خیابان کارون تهران و در نزدیکی خانه تیمی مرکزیت منافقین توسط یک تیم ویژه نظامی این گروهک تروریستی شامل طاهر (جواد محمدی از اعضای تیم ویژه عملیات مهندسی)، رضا هاشملو و نبی ضیایینژاد، ربوده شدند. آنان با ادعای ماموریت کمیته و با نشان دادن کارت جعلی، به سرعت طاهری و میرجلیلی را خلع سلاح کرده، دستانشان را بسته و به زور داخل ماشین پیکانی نموده و به خانه امن خود در خیابان بهار بردند.
🔸طالب طاهری و محسن میرجلیلی با ورود به خانه تیمی منافقین، با دیدن عکسهای موسی خیابانی بر دیوارها متوجه شدند که در بند گروهک تروریستی مجاهدین خلق هستند. طالب به اتاقی برده شد که با نایلونهای ضخیم پوشانده شده بود تا صدا از داخلش بیرون نیاید و محسن را داخل یک حمام حبس کردند. بلافاصله و بدون مقدمه با کابل به جان آنها افتادند. میرجلیلی و طاهری ابتدا مقاومت کرده و حتی نام خود را بیان ننمودند اما وقتی شدت شکنجه افزایش یافت و با هویه برقی بخشی از بدن آنها را سوزاندند، اسامی خود را گفتند.
🔸روز بعد مجددا به سراغ پاسداران اسیر رفتند. پاهای طالب و محسن متورم و کبود شده و بر اثر برخورد هویه برقی، روی دستهایشان لکههای سرخی نقش بسته بود. شب قبل بیخوابی کشیده و حال نامساعدی داشتند، پاهایشان درد میکرد و با پاشنه پا به توالت میرفتند.
🔸مهران اصدقی (فرمانده نظامی منافقین در تهران) بازجویی خود را برای پی بردن به ماموریت پاسداران نامبرده با سؤالاتی آغاز کرد، با این تصور که آنها در حال شناسایی خانه تیمی مرکزیت سازمان بودهاند. او سؤالات را در کاغذ پوستی مینوشت و طالب و محسن پاسخ میدادند. اما با عدم دریافت جوابهای مورد نظر، مهران اصدقی به همراه مصطفی [معدنپیشه] با نام مستعار رحمان و شهرام [روشنتبار] و محمدرضا (اعضای تیم ویژه عملیات مهندسی) کار شکنجه را شروع کردند.
🔸ابتدا طاهری و میرجلیلی را روی صندلی بستند، سپس صندلی را خوابانده و اصدقی با کابل شروع به زدن کرد. پاسداران مرتب مطالب مورد اتهام را تکذیب میکردند و هنگامی که از فشار ضربات خیلی درد میکشیدند، اللهاکبر میگفتند. در اثر ضربههای کابل، تاولهایی که روی پاهایشان بهوجود آمده بود، ترکخورده و خون جاری شد. به همین جهت پاهایشان را باندپیچی کردند تا بتوانند مجدداً آنها را بزنند. تا ظهر شکنجهها به همین صورت ادامه یافت.
🔸حوالی ظهر، طاهر و مسعود قربانی (از فرماندهان تیمهای ویژه منافقین) با حالتی خندان اطلاع دادند بالاخره برای سازمان معلوم شد که خانههای تیمی مرکزیت در تور نبوده و به همین خاطر از همه قدردانی کردند. اما در ادامه گفتند علیرغم این موضوع و رفع اتهام، ولی نباید از آنان که پاسدار هستند بگذریم. سازمان گفته هر کاری خواستید میتوانید با آنها انجام دهید؛ اگر توانستید اطلاعات بگیرید و اگر نتوانستید انتقام.
🔸اعضای تیم شکنجه منافقین دریافته بودند که واقعا اطلاعات دیگری باقی نمانده تا بتوانند از دو پاسدار زندانی بیرون بکشند، بنابراین عملیات انتقام را شروع کردند. جواد [محمدی] بعد از چند سیلی محکم به گوش طالب طاهری، هویه برقی را به بدن طالب چسباند. طالب میخواست فریاد بزند ولی طاهر به او تحکم کرد که اگر صدایت در بیاید بیشتر میسوزانمت. مسعود قربانی نیز اتو را به کمر طالب چسباند که باعث شد او بیهوش شود.
🔸همزمان با شکنجه دو پاسدار فوق، در همان ساختمان، دو فرد دیگر نیز تحت شکنجه قرار داشتند. یک کفاش به نام عباس عفت پیشه و همچنین خسرو ریاحی معلمی که اتفاقی و بهطور اشتباه دستگیر شده بود و به دلیل بدن ورزیدهای که داشت، در حین شکنجه با منافقین درگیر شد و منافقین ناگزیر با شلیک گلوله او را به شهادت رساندند.
@marghoomat
⭕ شاگردان عملیات مهندسی در تهران!
دو.
🔸با توجه به صدای تیر شلیک شده، منافقین از ترس اینکه ساختمان ممکن است مورد شناسایی مردم واقع شده و امنیتشان به خطر بیفتد، تصمیم به تخلیه آن نمودند. بنابراین فرصت کم بود و میبایست عملیات انتقام را به جایی میرساندند.
🔸شکنجه وحشیانه پیش از قتل دو پاسدار در دو اتاق جداگانه آغاز شد. مسعود قربانی و مهران اصدقی به سراغ محسن میرجلیلی رفتند و جواد محمدی و مصطفی معدنپیشه به سروقت طالب طاهری آمدند. قبل از هر کاری جواد گفت بگذارید ببینیم این میلههای سربی (که از سوی سازمان برای بازجویی پاسداران در اختیارشان قرار گرفته بود) که گفتهاند بیهوش میکند درست است یا نه. سپس با میله دوبار به پشت گردن طالب زد که بیهوش نشد و گفت یا این میلهها الکی است یا این (طالب طاهری) خیلی پوستکلفت است.
🔸در حمام، محسن میر جلیلی شکنجه میشد. مسعود قربانی خطاب به محسن گفت شنیدهام تو اطلاعات نمیدهی. میدانی ما با دشمنانمان چطور رفتار میکنیم؟ اگر اطلاعات ندهی تو را میپزیم. سپس اتویی را به برق زد و اتو را در حالی که داغ میشد، به کمر محسن نزدیک کرد طوری که او داغی آن را احساس نمود ولی فقط خیره شده بود و هیچ حرفی نمیزد. مسعود قربانی مجدداً سؤال کرد حرف میزنی یا نه؟ بهدنبال این حرف ناگهان اتو را به کمر میرجلیلی چسباند که محسن از شدت درد با حالت عجیبی دهانش را باز کرد، سپس از هوش رفت. بوی سوختگی داخل حمام پیچیده بود.
🔸به موازات شکنجه در حمام، طالب طاهری نیز در اتاق دیگری زیر فشار تهدید و شکنجه بود. طاهر [جواد محمدی] و رحمان [مصطفی معدنپیشه] خیلی وحشیانهتر عمل میکردند. چند بار طالب را تهدید کرده و پرسیدند تا بهحال دیدهای که پوست یک نفر را بکنند؟حتماً ندیدهای. گفتند آیا فکر میکردی یک روز به دست ما بیفتی؟ طاهر سپس به رحمان اشاره کرد چاقو را بیاور تا فقط نشانش دهم که چطوری پوست میکنند. مصطفی چاقو را آورد و به جواد داد. جواد دو بار چاقو را روی بازوی طالب کشید که خون نیامد. بار سوم چاقو را محکم کشید که بازوی طالب را برید.
🔸ناگهان طالب بر اثر درد شدید تکان خورد و خون از بازویش جاری شد. میخواست حرف بزند که جواد گفت خفه شو. دوباره خواست حرفی بزند، جواد گفت خفه شو و با مشت توی دهان طالب کوبید طوری که دندانش شکست و دهانش خونی شد. باز که خواست حرفی بزند جواد گفت الان حالیت میکنم و سپس میله سربی را برداشت و به دهان و فک و چانه و دندانهای او زد که وقتی طالب دهانش را باز کرد دندانهای شکستهاش به همراه خون و آب دهان روی شلوارش ریخت. مصطفی نیز با میله سربی دیگر که در دستش بود به جاهای مختلف بدن طالب میزد و این ضربات آنقدر محکم بود که طالب از ناحیه دندههایش احساس درد شدیدی میکرد.
🔸در حمام، محسن به هوش آمده بود. مسعود قربانی گفت باید با آب داغ حال اینها را جا آورد. سپس آب داغ آوردند و مسعود آب داغ را به آرامی روی پاهای محسن میرجلیلی ریخت تا بیشتر زجر بکشد، طوری که تمام تاولهای پایش ترکید و شکل بسیار وحشتناک و دلخراشی پیدا کرد، از محل باندها خون جاری شده و پوست پاها از بدن جدا میگشت. در همین حین محسن مجددا بیهوش شد و یک بار که به هوش آمد، از شدت درد، پنجههایش را روی شلوارش میکشید، مسعود قربانی آب داغ را روی دستهای محسن ریخت که دستهایش پف کرده و چروک شد.
🔸در اتاق دیگر صحنه دلخراشی به وجود آمده بود. پوست سمت راست سر طالب به همراه موهایش کنده شده بود. جواد محمدی هم در حالی که چاقوی خونی در دست داشت، بالای سر طالب ایستاده بود. وقتی طالب به هوش آمد حرف نمیتوانست بزند؛ فقط در حالی که دهانش را به سختی باز میکرد، نالههایی از او شنیده میشد و جواد با حالت عصبانی از او میپرسید چرا حرف نمیزنی؟ طالب صدای ناله خود را شدیدتر کرد و سرِ خود را به شدت تکان میداد. مصطفی سر او را محکم گرفت و جواد با عصبانیت چاقو را بالای گوش طالب گذاشت و آن را برید و بلافاصله چاقو را روی بینی طالب گذاشت و بینی او را هم برید طوری که خون زیادی از سر و صورت طالب جاری شد و تمام سر و صورتش غرق خون شد و سپس از هوش رفت.
@marghoomat
⭕ شاگردان عملیات مهندسی در تهران!
سه.
🔸در همین حین که طالب بیهوش بود، جواد محمدی چاقو را کنار چشم طالب گذاشت و فشار داد که خون از چشمش بیرون ریخت که وقتی طالب به هوش آمد دیگر با آن چشم جایی را نمیدید. در هنگام انجام این کارها کابل و پارچه در دست مصطفی بود تا هر وقت صدایی بلند میشد با پارچه دهان طالب را میگرفت و با کابل به سینه و پاهای او میزد.
سپس جواد محمدی در حالی که انبردست در دستش بود مشغول کشیدن دندانهای طالب شد که از دهان طالب خون فوران کرد.
🔸مصطفی از آشپزخانه یک گاز پیکنیکی و یک سیخ آورد و به جواد داد. جواد سیخ را دو بار سرخ کرد و به ران طالب زد و بار سوم سیخ را سرخ کرد و روی دکمههای جلو شلوار طالب گذاشت که شلوار طالب سوخت و سپس سیخ داغ به بدن طالب اصابت کرد که یکدفعه طالب دچار شوک شدید شد و... تمام فضای اتاق را بوی سوختگی پارچه و گوشت بدن پر کرده بود... با پایان یافتن شکنجهها، مسعود قربانی و جواد محمدی شکنجهگاه را ترک کردند.
🔸خسرو زندی و محمدجعفر هادیان، پیکرهای پاسداران را در حالی که هنوز زنده بودند، از رحمان تحویل گرفته، شبانه در گودالی که در باغفیض آماده ساخته بودند، دفن کردند. آنها در حین انتقال پیکر پاسداران به گودال، متوجه نفس کشیدن محسن میرجلیلی و طالب طاهری شده و احساس کردند که بدنشان گرم است اما همچنان به جنایت خود ادامه داده و پیکرهای مثله شده میرجلیلی و طاهری را به داخل گودال انداخته و دفن نمودند.
🔸اما برخی از عوامل حاضر در عملیات شکنجه پاسداران مانند خسرو زندی و مهران اصدقی به فاصلهاندکی دستگیر و به جنایات خود اعتراف نموده و به مجازات رسیدند، برخی آنها همچون مصطفی معدن پیشه و جواد محمدی و رضاهاشملو در درگیری با نیروهای انقلاب کشته شدند و برخی دیگر نیز مثل مسعود قربانی و علی زرکش و مهدی کتیرایی و حسین ابریشمچی در جریان عملیات مرصاد یا حمله موشکی به قرارگاه منافقین در عراق به درک واصل شدند.
#علی_ریاحی_پور
@marghoomat
🔺شهیدان طالب طاهری و محسن میرجلیلی..
شادی روح این دو شهید مظلوم صلواتی هدیه کنید.
@marghoomat
⭕ آرمان و شاهرخ، عملیات مهندسی در تهران و اکباتان
یک.
🔹آرمان و شاهرخ نمادی از مظلومیت تام و تمام حزب الله هستند. حزب الله خون می دهد تا زن و بچه و پیر و جوان خون ندهند، حزب الله برایش فرقی ندارد سربازش مثل آرمان 21 ساله باشد یا همانند شاهرخ 28 ساله، او اهل اطاعت است، فداکار است و از مرگ نمی هراسد، حزب الله شهادتش هم چشم ها را بیدار می کند، بر ملا کننده ذات نفاق و التقاط است. باید آنقدر از مظلومیت امثال آرمان علی وردی، شاهرخ طهماسبی، محسن میرجلیلی و طالب طاهری گفت که نسل جدید یادش نرود این ملت مقتدر مظلوم در طول این چهل و چند سال، با چه وحوش و جانیانی دست به گریبان بوده است و با چنگ و دندان این خاک را حفظ کرده است.
و اما روایت آنچه بر شاهرخ طهماسبی گذشت. بخوانید.
🔹با ابلاغ خط شکنجه و کلید خوردن عملیات مهندسی، واحدهای مختلف بخش ویژه گروهک تروریستی مجاهدین خلق درصدد تهیه مقدمات عملیات و شناسایی سوژههای مشکوک برآمدند. از جمله اولین اقدامات، تهیه خانه تیمی مناسب بود. بخش ویژه نظامی از این خانههای تیمی برای انتقال افراد مشکوک به آنجا و کسب اطلاعات برای یافتن علت ضربهها به بدنه سازمان استفاده میکرد.
در اولین قدم یک زوج سازمانی به اسامی محمد قدیری و فریبا اسلامی، خانهای را در خیابان سهروردی اجاره کردند. استفاده از یک زوج، پوشش مناسبی برای اجاره خانه و بعدا تبدیل آن به شکنجهگاه بود.
🔹دو روز از اقامت محمد قدیری و فریبا اسلامی در خانه تیمی خیابان سهروردی نگذشته بود که یک جوان پاسدار 28 ساله را به آنجا آوردند. او شاهرخ طهماسبی یکی از اعضای کمیته انقلاب اسلامی مرکز بود که مدتها توسط بخش ویژه منافقین تحتنظر قرار داشت. منافقین براین باور بودند که شاهرخ طهماسبی یکی از مسئولین شبکه عبدالله پیام (شبکه بیسیم کمیته انقلاب اسلامی برای تعقیب و مراقبت تیمها و خانههای تیمی منافقین) است. منافقین تصور میکردند که این شبکه و اعضای آن، عوامل اصلی ضربات شش ماه گذشته به کادر مرکزی سازمان بوده و با نابودی آنها، شبکه فوق را از بین برده و سازمان را از زیر ضربات مرگبار بیرون میآورند.
🔹بنا به گفته معاون عملیاتی وقت واحد اطلاعات سپاه پاسداران، تنها فرد ربوده شده در عملیات مهندسی که ارتباط کمی با شبکه عبدالله پیام داشت، شاهرخ طهماسبی بود. وی در واقع اپراتور بیسیمهای شبکه فوق بود و با معاون واحد اطلاعات سپاه در ارتباط بود. عزت شاهی از مبارزان سرسخت دوران طاغوت که در مقطعی مسئول بازپرسی کمیته مرکزی بود، در گفتوگویی درباره شاهرخ طهماسبی گفته است:
«... شهید طهماسبی توی اتاق بیسیم بود و معمولا گزارشها را رد و بدل میکرد و با بچههای بیسیم صحبت میکرد. بچه خوبی هم بود اما خیلی هم توی این مسائل عملیاتی فعال نبود... آن موقع مسائل عملیاتی خیلی رعایت نمیشد. شناسایی طهماسبی از طریق بیسیم بود. از طریق (صحبتهای پشت) بیسیم، طهماسبی (از نظر منافقین) یک غولی شده بود، چون همهاش توی بیسیم میگفت من طهماسبیام... ایشان گزارشدهنده بیسیم بود و روی گزارشش خیلی حساب میکردند، روی این حساب او را شناسایی کردند. بعد از او هم طالب طاهری و میرجلیلی را گرفتند...»
🔹توضیحات یکی از مسئولین وقت بخش التقاط واحد سپاه نیز موید اظهارات عزت شاهی است:
«... آقای شاهرخ طهماسبی را هم به وسیله نفوذیهایشان شناسایی میکنند، چون در کمیته دو نفوذی مهم داشتند که بعدا دستگیر شدند. یکی در اتاق بیسیم بود که او اطلاعات را به سازمان داده بود. اپراتور اصلی شبکه بیسیم عبدالله پیام، صدای شهید شاهرخ طهماسبی بود. موقعی که روی شبکه بیسیم میآمد و واحدها را صدا میزد تنها صدای رسا مال او بود. گفته بودند این در اتاق اطلاعات عملیات است و همه چیز را میداند. بنابراین او را دزدیدند که از او اطلاعات دربیاورند...»
🔹ماموریت شناسایی و ربایش شاهرخ طهماسبی به تیم ویژهای از منافقین واگذار شد که اعضای آن عبارت بودند از رضا میرمحمدی (فرهنگ)، حسین اسلامی (برادر فریبا اسلامی با نام مستعار مجتبی)، جمال محمدی پیشهور (کمال) و علی عباسی دولتآبادی (هادی).
شاهرخ طهماسبی توسط تیم فوق در مرداد 1361 از خانهاش ربوده و به خانه تیمی خیابان سهروردی کوچهباغ منتقل شد.
حدود ساعت 12 به محمد قدیری و فریبا اسلامی گفته شد که به اتاق دیگری بروند چون گویا قرار است مقداری بمب به آن خانه بیاورند و نمیخواهند آنها شاهد باشند.
@marghoomat
⭕ آرمان و شاهرخ، عملیات مهندسی در تهران و اکباتان
دو.
🔹اما وقتی فرهنگ و کمال، شاهرخ طهماسبی را با دست و چشم بسته آوردند، توسط صاحب خانه دیده شد ولی برای توجیه به وی گفتند که برادر همسر قدیری است و تصادف کرده که او را به منظور کمک به آن خانه آوردهاند.
اما صاحب خانه که از انتقال فردی با دست و پا و چشم بسته به شدت وحشت کرده بوده با کمیته منطقه 7 تماس گرفت و موضوع گزارش داد. به همین دلیل قرار شد خانه تیمی خیابان سهروردی را سریعا تخلیه نمایند. بهرام (ناصر فراهانی) و فرهنگ به قصد سرقت و تهیه ماشین از خانه خارج شدند و قدیری و اسلامی و کمال که مسلح به یوزی و کلت بود به انتهای کوچه رفتند، هادی نیز شاهرخ طهماسبی را در حالی که پتو به رویش انداخته بودند، بیرون آورد و به وسیله اتومبیلی سرقتی، به خانه تیمی دیگری در خیابان شیخ صفی بردند.
🔹بعد از انتقال شاهرخ طهماسبی به خانه تیمی واقع در خیابان شیخ صفی حوالی خیابان خواجه نظامالملک، منافقین طرح شکنجه او را به منظور گرفتن اطلاعات کلید زدند. آنها با تصور این که طهماسبی یکی از مسئولان شبکه اطلاعاتی عبدالله پیام است، درصدد بودند تا اولا علت ضربه خوردن خانههای تیمی را دریابند ثانیا میزان نشت اطلاعات از زندانیان منافقین را بسنجند و ثالثا اطلاعاتی که نظام از منافقین دارد را کاملا در موضوعات و پرونده های گوناگون، متوجه شوند.
🔹شاهرخ طهماسبی را داخل حمام برده و شکنجه را شروع کردند. فریبا اسلامی در اعترافاتش گفته است:
«... گاهی او را به حمام میبردند و گاهی به گنجهای که در هال قرار داشت که این گنجه حدودا یک متر در یک متر بود و فضای تاریکی داشت و محفظه هوایش فقط دریچه بالای در بود. البته به جز درب اصلی و در بعضی مواقع من صدای خوردن شلاق یا کتک خوردن این برادر را میشنیدم که صدایش به صورت آه ضعیفی بود و اکثرا دهانش بسته بود، به جز مواقعی که با او کار داشتند. چون یک شب که من از خواب حدود ساعت 2 بیدار شدم، دیدم که او آب میخواهد و صدایش خیلی ضعیف به گوش میرسید ولی من نرفتم به او بدهم و رفتم و خوابیدم و کاری کردم که شمر در حق بچههای امام حسین علیهالسلام کرد ولی این پایان کار نبود...»
🔹اکبر (محمدجواد بیگی) و بهرام و هادی (علی عباسی دولتآبادی) و فرهنگ به جان شاهرخ طهماسبی افتاده بودند و با انواع و اقسام وسایلی که سازمان در اختیارشان گذارده بود، او را شکنجه میکردند. به او گفته بودند که تو را واحد اطلاعات سپاه پاسداران دستگیر کرده و بگو که در زمانهای مختلف مانند 12 اردیبهشت (روزی که به بخش دیگری از مرکزیت منافقین ضربه زده شد) چه کار میکردهای؟ اما طهماسبی در پاسخ آنها، حرفهای بدون ارتباط و آدرسهای جعلی گفته و تیم ویژه را کاملا فریب داد.
🔹10 روز شکنجه مداوم شاهرخ طهماسبی برای اعضای تیم ویژه عملیات مهندسی منافقین، کوچکترین نتیجهای نداشت، بنابراین در مرحله بعد قتل او در دستورکار قرار گرفت. محمدجواد بیگی خود گفته است:
«... بچهها گفتند که نتیجهای نگرفتند و ناصر میگفت این ده روز ما زندانی او بودهایم و فایدهای نداشت...»
🔹شاهرخ طهماسبی را داخل کارتن بزرگی قرار داده و آن را با طناب بستهبندی کرده و با یک اتومبیل سوبارو به مکانی که قرار بود او را دفن کنند، انتقال دادند. بعد از انتقال شهید طهماسبی، وسایلی که از او در حمام و محل شکنجه باقی مانده بود مانند کفشهایش را آتش زدند تا اثری از وی باقی نماند. وسایل شکنجه از جمله دو عدد پابند و دستبند پلیسی و دو عدد شلاق کابلی که به هم بافته شده و در دو سر گره داشت و همچنین یک میله سربی که داخل یک پوشش چرمی قرار گرفته بود (و برای ضربه زدن به سر مورد استفاده قرار میگرفت) به همراه مقداری سلاح و بمب دستی یا معدوم گردید و یا به خانههای تیمی دیگر منتقل شد.
🔹براساس اعترافات محمدجواد بیگی یا همان اکبر، قرار بود شاهرخ طهماسبی را پس از به شهادت رساندن به محلی در اطراف عباسآباد برده و در همانجا دفن کرده و یا رها سازند. به همین دلیل نیروهای تحقیق و تفحص کمیته انقلاب اسلامی برای یافتن پیکر شهید به محل موردنظر رفتند. اما پس از چند روز تلاش و جستوجو در تپههای عباسآباد، سرانجام پیکر شکنجهشدهای کشف شد اما آن پیکر متعلق به شهید طهماسبی نبود.
@marghoomat
⭕ آرمان و شاهرخ، عملیات مهندسی در تهران و اکباتان
سه.
🔹بهدلیل اینکه عناصر اصلی بخش ویژه نظامی گروهک تروریستی مجاهدین خلق که تحت مسئولیت محمد شعبانی، شکنجه شهید طهماسبی را برعهده داشتند، هیچکدام دستگیر نشدند، اطلاعات زیادی از جزئیات ماجرا در دست نیست.
از تبعات غمانگیز چنین شرایطی آن بود که بالاخره پیکر شهید شاهرخ طهماسبی به دست نیامد و در نتیجه در کنار آرامگاه پاسداران شهیدی که در زیر شکنجههای وحشیانه منافقین به شهادت رسیده بودند، در بهشت زهرا، تنها سنگ یادبودی نیز برای شهید طهماسبی قرار داده شد.
🔹شکنجه شاهرخ طهماسبی و به شهادت رساندن او سرآغازی برای خط شکنجهگری سازمان مجاهدین خلق تحت عنوان عملیات مهندسی بود. عملیاتی که هرچه از دوران آغازینش بیشتر سپری شد، ابعاد وحشیانهتری به خود گرفت و از شلاق زدن، به اتو کشیدن، سوزاندن، چشم درآوردن، پوست کندن و بریدن اعضای بدن خصوصا در مورد شهدای مظلومی همچون طالب طاهری و محسن میرجلیلی کشید.
🔹شهید لاجوردی در مراسم خاکسپاری پاسداران شهید در بهشتزهرا در حالی که به شدت متاثر بود و میگریست، گفت:
«یگانه جرم این برادرانمان این بود که پاسدار انقلاب بودند، یگانه جرم این برادرانمان این بود که شبانهروزشان را در این کمیتهها برای حفظ جان من و تو، برای پاسداری از انقلاب تو، برای نگهداری قرآن، برای صیانت اسلام، شبانهروزشان را فدا میکردند، گناه اینها فقط این بود. هیچ گناه دیگری نداشتند، روز قیامت که میشه، همه ما در پیشگاه خدا قرار میگیریم، میگیم ای خدا از اینها بپرس «بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ»، چرا این برادران ما را با این وضع کشتید؟ آخه اینا گناهشون چی بود؟
🔹 مگه شما نمی بینید این برادران ما را چه کردند؟ آخه کجای دنیا شما سراغ دارید؟ آخه کجا تاریخ به یاد داره؟ کجا شما دیدید پوست سر یک انسان را بکنند؟ کجا سراغ دارید پوست صورت را درسته و زنده زنده ور بکنند؟ کجا سراغ دارید آلت تناسلی یک برادر را قطع بکنند؟ چرا اتوی داغ بر پشت و پهلو و کتفهای این برادران عزیز ما گذاشتید؟ آخه چرا زنده زنده چشم برادر ما را درآوردید؟ آخه چرا پوست صورتش را کندید؟ ای بیانصافها... آخه این برادران ما چه کرده بودند که دست و پای این برادران را در آب جوش پختید؟ آخه این برادران ما چه کرده بودند که زنده زنده دندانهای اینها را شکستید؟ آخه این برادران ما چه کرده بودند که توی بی غیرت، بی انصاف و خون آشام اینارو زنده زنده به گورشان کردید؟ آخه ای بی رحم، ای بی انصاف، ای ضد خلق و ای ضد خدا. اینا چه کرده بودند و گناهشون جز پاسداری از انقلاب و جز حمایت از مستضعفان چه بود؟ چرا این جنایت هارو مرتکب می شید؟ آخه بس کنید ای منافقین ضد خدا..
فکر میکنید با این کارها در میان مردم رعب و وحشت ایجاد میکنید؟ این مردم ما میترسند؟ تو اگر تمام خانههای تهران را از آمریکا بمب بگیرید و منفجر کنید، بازهم این مردم روی تلهای خانههایشان، فریاد زنده باد اسلام را سر میدهند...»
#علی_ریاحی_پور
@marghoomat
مرقومات/علی ریاحی پور
⭕ آرمان و شاهرخ، عملیات مهندسی در تهران و اکباتان سه. 🔹بهدلیل اینکه عناصر اصلی بخش ویژه نظامی گ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺بخش هایی از سخنرانی تاریخی و سوزناک شهید سید اسداله لاجوردی در مراسم خاکسپاری شهدای عملیات مهندسی.
بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ...
#آرمان_علی_وردی
#طالب_طاهری
#محسن_میرجلیلی
#شاهرخ_طهماسبی
@marghoomat
🔺بخش هایی از جنایات سازمان ضد خلق مجاهدین خلق، در عملیات مهندسی
@marghoomat
🔺برخی از عناصر دخیل در عملیات مهندسی که اغلب اینان به درک واصل شدند.
@marghoomat
aviny-24.mp3
506.1K
🔺 حزب الله اهل اطاعت و ولایت است و قدر نعمت می شناسد...
#سید_مرتضی
@marghoomat
⭕ جمهوری اسلامی و طرفداران دو آتیشه اش
یک.
🔺هر نظام سیاسی در میان توده های مختلف مردمی ذیل حکومتش، با نسبت ها و درجه های متفاوتی، معاندین، مخالفین خنثی، منتقدین، موافقین بی تفاوت و فدائیان دو آتیشه و حامی دارد. قطعا سرمایه اساسی و مستحکم هر حکومتی در وهله اول همان لایه سخت طرفداران و حامیان فدایی و جان بر کف است. همانها که علاوه بر پیوند ایدئولوژیک، پیوند های عاطفی، احساسی و البته عقلانی حداکثری با حاکمیت دارند. اینها کسانی هستند که علاوه بر جان خویش، حتی حاضرند جان پدر، مادر، برادر و خواهر خود را هم در راه حفظ این نظام سیاسی هزینه کرده و به آن افتخار کنند. در این نگاه اساسا چیزی مهم تر از حفظ کلیت ساخت سیاسی حاکم نیست، چون آن ساخت سیاسی برای تو بستری است که در آن می توانی هنجار های ارزشی خود را ببینی، دنبال کرده و پیاده سازی کنی. فلذا حاضری از جان، مال و زندگی ات دست بکشی تا آن موجودیت حفظ شود.
🔺نظام جمهوری اسلامی هم از این قاعده مستثنی نیست. این نظام سیاسی به علت ماهیت دینی، ارزشی و ایدئولوژیک خود با عمق باورها و اعتقادات حداقل بخش هایی از مردم پیوند مستحکمی برقرار کرده است. پیوندی که خروجی آن را در آن خانواده شهید هُرمزی می بینیم که 9 شهید و دو جانباز را تقدیم اسلام و نظام جمهوری اسلامی کرده است. از این دست مثال ها در تاریخ انقلاب به وفور یافت می شود. پس نکته مهم آن است که جمهوری اسلامی با بخشی از مردم طرف است که اینان حاضرند جان خود را در این راه تقدیم کنند؛ یعنی طرفداران فعال. کسانی که کنشگران فعال عرصه های مختلف نظامی، سیاسی و فرهنگی و... هستند. همان کسانی که در قیام 30 تیر و در حمایت از دکتر مصدق در میدان بودند اما در کودتای 28 مرداد اثری از آنان دیگر نبود. همان کسانی که با بودنشان مشروطه آغاز گشت و با نبودنشان مشروطه تبدیل به حکومت دیکتاتوری پهلوی اول شد.
🔺در این یادداشت کاری به طیف منتقدین، مخالفین خنثی و معاندین نداریم. درباره کسانی سخن می گوییم که چه جنگ بشود، چه تحریم بشوند و چه بستگان نزدیک خود را هم از دست بدهند باز پای کار حاکمیت هستند. کسانی که با وجود گله های فراوان اما در نهایت باز در کشتی حامیان فعال جمهوری اسلامی قرار می گیرند و فحش و تیکه و کنایه هایش را هم به جان می خرند. با دو تیپ از حامیان کار داریم؛ «طرفداران فعال» و «حامیان بی تفاوت». طرفدار فعال در بحرانها کنار نظام سیاسی است. چه با حضورش در راهپیمایی ها و تجمعات حمایتی از نظام و چه با فعالیتش در فضای مجازی و انتشار یادداشت و کلیپ و توئیت و سخنرانی و قس علی هذا. قاعدتا آن حامیان بی تفاوت روزی در جرگه طرفداران فعال بودند. بدترین حالت ممکن برای یک نظام سیاسی و البته بهترین حالت ممکن برای دشمنان آن نظام سیاسی، این است که طرفداران فعالش تبدیل به حاميان بی تفاوت شوند.
🔺تاثیری که در منفعل کردن نیروهای حامی سرسخت نظام هست یقینا در مخالف و معاند کردن منتقدين نظام نیست. امروز پاشنه آشیل نظام همین نقطه است. نظام باید برنامه دقیقی حداقل برای لایه حامیان سخت خود داشته باشد. همانها که همیشه هستند و البته باید ترسید از روزی که همینها هم دلسرد شوند و دیگر نباشند. باید ترسید که انگشت ها به ماشه نرود، مشت های گره کرده به بالا نیاید، زبانها به دفاع نچرخد و قدم ها به دفاع از شخصیت حقوقی و حقیقی نظام به حرکت نیفتند و قعود را بر قیام ترجیح دهند و صلاح کار خویش خسروان دانند را تحویلت دهند.
🔺امروز باید نظام بیش از همه، با طرفداران فعال خود سخن بگوید. با همان فدایی ها. اگر اینها دلسرد شوند از اجرای احکام شریعت، از تحقق آرمانهای انقلاب اسلامی، از ترجیح عدالت بر مصلحت و... می دانید چه رخ می دهد؟ اگر طرفدار فعال احساس کند که فحش و تهمت و اهانتش را او می خورد و اوست که همیشه پا به روی مین میگذارد اما دیگران به پشت میز می روند و به آلاف و الوفی میرسند چه تاثیری در اندیشه و رفتار او خواهد داشت؟ اگر ببیند تبديل شده است به پله صعود آقایان به مناصب و مراتب عالیه، اگر ببیند که به خاطر چند انتقاد دلسوزانه و از سر عشق و علاقه به این نظام، او را به انواع و اقسام اتهامات متهم می کنند و انگ ضد ولایت و نفوذی و خوارج و... بر پیشانی اش می چسبانند، اگر ببیند شرایط آنقدر زمخت است که حتی او هم تحمل نمی شود چه باید بکند؟
@marghoomat
⭕ جمهوری اسلامی و طرفداران دو آتیشه اش
دو.
🔺نمی خواهم بگویم از این گزاره های ذکر شده کدامین درست یا غلط است، حرف آن است که اولا این خطر را بیخ گوشمان احساس بکنیم و به رسمیت بشناسیم و ببینیم بسیاری از دوستانمان را که به این مهم مبتلا شده اند و ثانیا برایش چاره یابی کنیم. نظام جمهوری اسلامی بیش از هر راهکار دیگری، امروز نیاز مبرم دارد که به صورت مستمر و مداوم با بدنه سخت حامیان خود دیالوگ کند و حرف بزند. هم او گره های ذهنی را باز کند و هم دلسوزان هشدار های خود را بازگو کنند. هم او از برخی سیاست های غلطش کوتاه بیاید و هم طرفداران فعال فهمی دقیق از امر حکمرانی کسب کنند. هم او آرمانها و علت های وجودی اش را فراموش نکند و هم دو آتیشه ای ها واقعیت های صحنه را درک کنند.
🔺️ما در سال 57 برای رویاهایی انقلاب کردیم. سال ۵۷ یک رویای ایرانی و اسلامی ترسیم شد، رویایی که می خواستیم جامعه ای بسازیم که در آن برابری، برادری و استقلال و ازادی و حکومت عدل علی برقرار باشد. پدران و مادران ما و پدران و مادرانشان، برای تحقق چنین رویایی حاضر شدند سختیهای مبارزه و ایستادن مقابل متحجرین، غربزدهها، ابرقدرتها، جنگ، تحریم، تروریسم و... را متحمل شوند. تا تحقق تکتک آرمانهایش مبارزه میکنیم و نمیگذاریم این رویا را نابود کنند.
#علی_ریاحی_پور
@marghoomat
ما و آمریکا.pdf
1.23M
🔺جزوه «ما و آمریکا»
⬅️ مجموعه ای نسبتا جامع از بیانات رهبر انقلاب در ارتباط با آمریکا
#کپسول_مطالعاتی
@marghoomat