"
مدتزمان اثرِ انگیزشی؟ دو دقیقه تا دو ساعت!
این روزهای کنکوری، کتابخانه، اینطرف و آنطرف خیلی از همسن و سالهایم را دیدم که انگیزههایشان به چه چیزهایی بند است. دستشان را به مویی گرفته و خود را بالا میکشند، و در تکاپوی رسیدن به سراب هستند. حال این که این میان برای خیلیها همین مو پاره میشود بماند..
انگار n سال هیچکس نبوده که به آنها بگوید:
انگیزه خیلی بالاتر از این حرفهاست. من با انگیزشیهای مُدشدهی آدمها شروع کنم، یا به آخر نمیرسانم یا خودم به آخر میرسم!
که بگوید: اگر شما انسان هستید، پس ظرف روح و خواستهها و حرکتطلبی شما بینهایت است نه به اندازهی دو کلام حرف رنگیرنگیِ مندرآوردی! مثل این میمانَد که با هُل دادن بخواهی هواپیما یا کشتی را حرکت بدهی..
• ما همه مسئولیم. از منِ دوست، تا شمای پدرومادر، مدیر، معلم، استاد، حوزوی، هنرمند و...
ما مسئول این جانهای پرطراوت و لطیفی هستیم که روزگار جوانی خود را میان دود و آلودگی و غبار و زنگار میگذرانند.
- گاهی نگاهم روی آنها میماند و تلاش میکند تا ته قلبشان را بنگرد. آنوقت با خودم میگویم اگر اینها از حقایق عالم باخبر میشدند، چه شوری در عالم بهپا میشد.
جوانها را باید به میدان فرستاد. دنیاخواهان سرمایهدار سلطهطلب میخواهند جوانهای ما را در پستوی بیخبری و بازی و انگیزهها و هدفهای سطحی پنهان کند. کاش همه میدانستند و کاش آنها که میدانند، کاری میکردند!
#گیومه
"
زمانی درگیر این فکر بودم که: چرا ما قصد داریم حق و حقطلبی را آموزش بدهیم؟ چرا گمان میکنیم برای اینکه افراد به سمت خدا و دینِ حق بیایند باید دنبال روشهای کهکشانی و آموزشهای آنچنانی باشیم؟
* امروز پاسخ را میبینم که: "فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ.."
و این یعنی فطرتِ خداجوی انسْانْ وجود دارد، نیازی به پدیدآوردن و پدیدآمدن ندارد؛ تنها نیاز دارد به یک جرقه که این انبار را شعلهور کند، یک قطره آب که بر این جوهر بیفتد، یک نسیم که این گردوغبار را پراکندهکند..
و ماجرای #غزه همینهاست، البته بسیار بزرگتر و تکاندهندهتر از اینها. انسان هرکجا میخواهد باشد: در دلِ جمهوری اسلامی یا در دل ایالات متحده، انسان است! و عالَم هر نیرنگی میخواهد بهکار بگیرد، بگیرد؛ این حقطلبی و کرامت انسانی است که سکوت و سکون ابدی ندارد. روزی بیدار خواهد شد و دیگر به خواب نخواهد رفت.
#گیومه
کسانی که جهاد را به شمشیر و جنگ و عملیات نظامی محدود میدانند، حتی از امام و فعالیتهای امام هم ایراد میگیرند! چرا که اهمیت آن فعالیت در آن زمان را درک نمیکنند. همچون نوع فعالیت امامصادق علیهالسلام را. [به جز علل قیام نکردن و عدم مبارزهی نظامی که بحثی جداست]
همانها امروز هم وجود دارند. همانها که "جهاد تبیین"، این فرمان صریح و مهم را جدی نگرفته و دنبال راههای دیگر هستند.
این مسئله گاهاً نشاندهندهی دغدغهمندی هست اما باید بفهمیم که زمانی جهان را از 'حق' پر خواهیم کرد که نقطهی مورد تأکید امامِ جامعه را پیدا کنیم، بفهمیم و به وظایف خودمان عمل کنیم!
#گیومه
روزهای عجیبی است..
خیلی عجیب. و اگر هر مقدار بر "خیلی" تأکید کنم گمان نکنم بیراه باشد. زمان روی تسمهنقالهی همیشگیاش، آهسته و پیوسته و بر مدار آسودگی حرکت نمیکند. اندکی اگر از این گردونهی بیمعنا و انتهای 'همستر' که ما را تنها دوندهی دایرهای بسته میخواهد، بیرون بیاییم و به روزها و وقایع و قلههای پیشرو نگاه کنیم این را به خوبی درک خواهیم کرد. زمان میدود و در این سرعت، غربال میکند. آنقدر سریع که دانهدرشتها نمیفهمند کِی و کجا گیر افتادند!
این روزها آسمان را که نگاه میکنی، غربت عظیمی را میبینی که از سر و روی او سر رفته و میل خروش و قیام دارد. مثل بغضی کهنه که در گلو بماند و آنقدر بر آن تلنبار شود که ناگهان بشکند...
من یقین دارم کاروان همین نزدیکیهاست. در یکی از همین قریههای حوالی، مرکبهایشان را کنار چشمهی آبی بستهاند. قریه به قریه، زاد و توشه جمعآوری میکنند؛ یار هم. اگر این روزها زیر آسمان بیایی و پرواز پرستوها را تماشا کنی درمییابی که بیقراری خاصی در دل گردون افتاده.. هستی میل دگرگونی دارد و هزارباره میگویم این حادثه حادث میشود؛ باشیم یا نباشیم. این ماییم که باید خودمان را به قافله برسانیم و الا قافله، یکجهان را منتظر ما غفلتزدهها نمیگذارد..
چشم شهید، این روزها را مینگریست. روی خاکهای فکه، کنار اروند، روی تل خون نشسته بود و در افق، روزگاری را میدید که رود پرخروشی در آن جاری خواهد شد. عدهای ثابتقدم در آن غسل شهادت میکنند و مهیای فتح جهان میشوند، و عدهای سستقدم در آن غرق...
این روزها باید دقیقتر، از پشت عینکِ آوینیشهید این جمله را هزاربار خواند که:
کسانی به امامِ زمانشان خواهند رسید که اهل سرعت باشند؛
و اِلّا تاریخ کربلا نشان داده که قافله حسینی معطل کسی نمی ماند…
#گیومه
《》
اینجا پُر است از آدمهای شبیه به هم. اینجا همه مثل هم میپوشند، مثل هم رفتار میکنند، مثل هم عکس میگیرند، مثل هم حرف میزنند. اینجا حتی پروفایل و بیوهایشان هم شبیه به هم است. اینجا یک صورتِ جدیدی از "همانندسازی" در جریان است..
تو متفاوت بمان عزیز دلم! تو خودت باش و برای حرفهایت، کارهایت، و حتی روزمرگیهایت هم دلیل خودت را داشته باش. من ریحانه هستم؛ تو هم هرچه هستی همان باش! بیا از زیرِ دست مُد فرار کنیم. حتی مُدهای مذهبی..
#گیومه
به قول خانم رباطجزی، "من مؤمنم به نشانهها.."
نشانهها همیشه معجزه نیستند، همیشه خارقالعاده و فراتر از تصور نیستند. نشانه گاهی در صحبت با دوستی، میان خطوط یک کتاب یا لابهلای دیالوگ فیلمهاست.
من مؤمنم به نشانههایی که بر سر راهم میگذاری تا به راهی که آمدهام یقین پیدا کنم، که بدانم تو از من چه میخواهی. گاهی نشانهها، آیندهایست که تو برای من ترسیم کردهای. آن را در آینهی صحبتها و اتفاقها نشانم میدهی؛ اگرچه بزرگ، و اگرچه من کوچک. خدای نشانههای بزرگ! راه را نشانم میدهی؟..
#گیومه