eitaa logo
مرکا
260 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
17 فایل
دوست داری مسائل سیاسی، فرهنگی، اجتماعی ومعرفتی همه رایک جا داشته باشی؟ https://eitaa.com/marka39 وارد زیلینک زیرشو👇👇👇 https://zil.ink/marka39 ارتباط با ادمین @marka25
مشاهده در ایتا
دانلود
مرکا: کانال خبری .فرهنگی .سیاسی. اجتماعی https://eitaa.com/markaa
مرکا: مرکا: کانال خبری .فرهنگی .سیاسی. اجتماعی https://eitaa.com/markaa
مرکا: کانال خبری .فرهنگی .سیاسی. اجتماعی https://eitaa.com/markaa
شهید مطهری، مساله حجاب، ص ۲۲۱ : جهان امروز به نام آزادی زن و صریح تر "آزادی روابط جنسی "روح جوانان را سخت فاسد کرده است ،به جای اینکه این آزادی به شکفتن استعدادها کمک کند به شکل دیگر و به صورت دیگر غیر آنچه در قدیم وجود داشت ، نیروها و استعدادهای انسانی را هدر داده است و می دهد. زن از کنج خانه بیرون آمده اما به کجا رو آورده است؟ #حجاب 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کانال صراط بیانات امام خمینی ره وامام خامنه ای https://sapp.ir/seratollhah
مرکا: مرکا: کانال خبری .فرهنگی .سیاسی. اجتماعی https://eitaa.com/markaa
مرکا: کانال خبری .فرهنگی .سیاسی. اجتماعی https://eitaa.com/markaa
مرکا: کانال خبری .فرهنگی .سیاسی. اجتماعی https://eitaa.com/markaa
مرکا: کانال خبری .فرهنگی .سیاسی. اجتماعی https://eitaa.com/markaa
مرکا: مرکا: کانال خبری .فرهنگی .سیاسی. اجتماعی https://eitaa.com/markaa
50.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سخنرانی #قسمت_اول سومین #یادواره ۶ تن از #شهدای_ترور ساختمان بسیج(طام پلا) #قائمشهر ۱۳۹۸/۶/۵ ❇ سازمان #مجاهدین_خلق چطور و چگونه عنوان #منافقین رو گرفتند؟ #متفقین#رضاه_شاه#شوروی#انگلیس#حزب_توده#جنگ_جهانی_دوم#مصدق#امام_راحل#۱۵خرداد#دانشگاه#جبهه_ملی#نهضت_آزادی#لبنان#یاسر_عرفات#فلسطین#امارات#محمد_حنیف_نژاد#مسعود_رجوی#کمونیست#ترور#خیانت http://sapp.ir/marka39 کانال متنوع سیاسی.فرهنگی.اجتماعی.خبری مرکا👆👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سخنرانی #قسمت_دوم سومین #یادواره ۶ تن از #شهدای_ترور ساختمان بسیج(طام پلا) #قائمشهر ۱۳۹۸/۶/۵ ❇ جنایات وحشتناک و عملکرد #منافقین در سالهای گذشته و جایگاهشان در حال حاضر #منافقین#ترور#جنایت#کودک_کشی#شکنجه#سپاه#بسیج#مردم_بی_گناه#بازیچه_استکبار_جهانی#عملیات_مرصاد#شکنجه_اسراء#فریب#عربستان#اسرائیل#فتنه۷۶#فتنه۷۸#فتنه۸۸#فتنه۹۶#ولایت#حضور_در_صحنه_مردم http://sapp.ir/marka39 کانال متنوع سیاسی.فرهنگی.اجتماعی.خبری مرکا👆👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سخنرانی سومین #یادواره ۶ تن از #شهدای_ترور ساختمان بسیج(طام پلا) #قائمشهر ۱۳۹۸/۶/۵ ❇ امروز #نفوذ نهضت آزادی در #اقتصاد و #فرهنگ #نهضت_آزادی#اقتصادی#فرهنگ#مجع_عقلای_مجلس_دوم#جام_زهر#امام_راحل#قطعنامه۵۹۸#برجام#هوشیاری#جریان_شناسی http://sapp.ir/marka39 کانال متنوع سیاسی.فرهنگی.اجتماعی.خبری مرکا👆👆👆👆
خوشی مردم یا سرخوشی رانت خواران؟! ✍ آقای روحانی ساعتی قبل گفت "دستگاه نظارتی دچار یک خطا شده و این باید اصلاح بشود. بزرگترین ضربه به نظام کشور، اشتباه دخالت و نظارت است. وقتی دخالت زیاد شد، مدیر کار نمی‌کند. دولت باید اختیارات لازم را داشته باشد. دولت اگر قدرتمند نباشد، مردم زندگی خوشی را تجربه نخواهند کرد". 🔹دولت در این شش سال مطلق العنان ترین وضعیت را چه در حوزه دیپلماسی و چه در زمینه مدیریت اقتصادی تجربه کرد. از تدارک توافقی بی چفت و بست و پرخسارت به نام برجام، تا حیف و میل 18 میلیارد دلار ارز، واگذاری توام با فساد و زد و بند برخی شرکت های دولتی، و اجحاف قیمتی با مردم توسط برخی شرکت های خود روساز. ♦این سوء مدیریت فاحش، در کنار نابودی بخش مهمی از برنامه هسته ای، فشار تورمی حداقل 42 درصدی را به مردم تحمیل و سفره آنها را کوچک تر کرد. و معلوم نیست روحانی از کدام "خوشی مردم" حرف می زند. 🔹اکنون که متهمان فساد و زد و بند، نظیر رئیس سازمان خصوصی سازی، مدیران متخلف دو خودروساز دولتی، معاون ارزی بانک مرکزی و نظایر آنها (مانند برادر رئیس جمهور، حسین فریدون) احضار یا بازداشت شده اند و در انتظار محاکمه یا صدور حکم قضایی هستند، انتظار از دولت این است که به قانون و حقوق تضییع شده عمومی احترام بگذارد. ♦مردم حق دارند بدانند شرکت ها و کارخانه های بزرگی مانند آلومینیوم المهدی، ماشین سازی تبریز، نیشکرهفت تپه، مجتمع گوشت اردبیل، پتروشیمی بیستون ، کشت و صنعت مغان و... چگونه به رانت خواران بخشیده شدند و بار معیشت کارگران اغلب آنها به دوش نظام افتاد؟ 🔹در واقع، این دولت و رئیس جمهور هستند که باید پاسخ بدهند چرا دست مدیران خیانتکار را کوتاه نکردند و دستگاه قضایی و دیوان محاسبات و سایر دستگاه های نظارتی مجبور شدند بار بر زمین مانده دولت را به دوش بکشند و بیت المال را اعاده نمایند؟ @IMANImohamad51 http://sapp.ir/marka39 کانال متنوع سیاسی.فرهنگی.اجتماعی.خبری مرکا👆👆👆👆👆
*✨📜قنبر کیست❓* *جوان کافری عاشق دختر عمویش شد ،عمویش پادشاه حبشه بود .* *جوان رفت پیش عمو و گفت: عمو جان من عاشق دخترت شده ام آمدم برای خواستگاری .* *پادشاه گفت: حرفی نیست ولی مهر دختر من سنگین است .* *گفت: عمو هر جه باشد من میپذیرم .* *شاه كفت : در شهر بديها (مدينه) دشمنی دارم که باید سر او را برایم بیاوری آنوقت دختر از آن تو.* *جوان گفت: عمو جان این دشمن تو اسمش چیست.* *گفت: اسم زیاد دارد ولی بیشتر او را به نام علی بن ابیطالب می شناسند.* *جوان فورا اسب را زین کرد با شمشیر و نیزه و تیر و کمان و سنان راهی شهر بدی ها شد.* *به بالای تپه ی شهر که رسید دید در نخلستان جوان عربی درحال باغبانی و بیل زدن است.* *به نزدیک جوان رفت گفت: ای مرد عرب تو علی را میشناسی.* *گفت: تو را با علی چکار است.* *گفت: آمده ام سرش را برای عمویم که پادشاه حبشه است ببرم چون مهر دخترش کرده است.* *گفت: تو حریف علی نمی شوی.* *گفت: مگر علی را میشناسی.* *گفت: بله من هر روز با اون هستم و هر روز او را میبینم.* *گفت: مگر علی چه هیبتی دارد که من نتوانم سر او را از تن جدا کنم.* *گفت: قدی دارد به اندازه ی قد من هیکلی هم هیکل من.* *گفت: خب اگر مثل تو باشد که مشکلی نیست.* *مرد عرب گفت: اول باید بتونی من رو شکست بدی تا علی را به تو نشان بدهم ،خب چی برای شکست علی داری.* *گفت: شمشیر و تیر و کمان و سنان.* *گفت: پس آماده باش ، جوان خنده ای بلند کرد و گفت تو با این بیل میخواهی مرا شکست دهی پس آماده باش شمشیر را از نیام کشید.* *گفت: اسمت چیست مرد عرب جواب داد عبدالله.* *پرسید: نام تو چیست؟* *گفت: فتاح، و با شمشیر به عبدالله حمله کرد.* *عبدالله در یک چشم بهم زدن کتف و بازوی جوان کافر را گرفت و به آسمان بلند کرد و به زمین زد و با خنجر خود جوان خواست تا او را بکشد که دید جوان از چشمهایش اشک می آید گفت: چرا گریه میکنی؟* *جوان گفت: من عاشق دختر عمویم بودم آمده بودم تا سر علی را ببرم برای عمویم تا دخترش را به من بدهد حالا دارم بدست تو کشته میشوم.* *مرد عرب جوان را بلند کرد گفت: بیا این شمشیر سر مرا برای عمویت ببر.* *گفت: مگر تو کی هستی؟* *گفت: منم اسدالله الغالب علی بن ابیطالب، كه اگر من بتوانم دل بنده ایی از بندگان خدا را شاد کنم حاضرم سر من مهر دختر عمویت شود.* *جوان بلند بلند زد زیر گریه و به پای مولای دو عالم افتاد و گفت: من میخواهم از امروز غلام تو شوم یا علی(ع)* *پس فتاح شد قنبر غلام علی بن ابیطالب.* *🙏🏻یا علی به حق قنبرت دست ما هم بگیر ، بر جمال پرنور مولا علی(ع) صلوات* *📚منبع:* *بحارالانوار ج3 ص 211* *امالی شیخ صدوق ص 627* http://sapp.ir/marka39 کانال متنوع سیاسی.فرهنگی.اجتماعی.خبری مرکا👆👆👆👆👆
اومی اید https://sapp.ir/omeaed
مرکا: کانال خبری .فرهنگی .سیاسی. اجتماعی https://eitaa.com/markaa
مرکا: کانال خبری .فرهنگی .سیاسی. اجتماعی https://eitaa.com/markaa
http://sapp.ir/hjab.39 👆👆👆👆
💭 حاﺝ ﺁﻗﺎ ﻗﺮﺍﺋﺘﯽ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯿﻜﺮﺩ: ﺩﺭ ﺳﺘﺎﺩ ﻧﻤﺎﺯ ﮔﻔﺘﯿﻢ: ﺁﻗﺎﺯﺍﺩﻩﻫﺎ، ﺩﺧﺘﺮﺧﺎﻧﻢﻫﺎ، ﺷﯿﺮﯾﻦﺗﺮﯾﻦ ﻧﻤﺎﺯﯼ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﻧﺪﯾﺪ، ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﺑﻨﻮﯾﺴﯿﺪ . 💌 ﯾﮏ ﺩﺧﺘﺮ ﯾﺎﺯﺩﻩ ﺳﺎﻟﻪ ﯾﮏ ﻧﺎﻣﻪ ﻧﻮﺷﺖ، ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺑُﻬﺘﻤﺎﻥ ﺯﺩ، ﺩﺧﺘﺮ ﯾﺎﺯﺩﻩ ﺳﺎﻟﻪ، ﻣﺎ رﯾﺶﺳﻔﯿﺪﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻮﺍﺿﻊ ﻭ ﮐﺮﻧﺶ ﻭﺍﺩﺍﺷﺖ . نوﺷﺖ ﮐﻪ ﺷﯿﺮﯾﻦﺗﺮﯾﻦ ﻧﻤﺎﺯﯼ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﻧﺪﻡ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ : ܓ 🔹 ﺩﺭ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﯽﺭﻓﺘﻢ ﯾﮏ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺩﺍﺭﺩ ﻏﺮﻭﺏ ﻣﯽﮐﻨﺪ. ﯾﺎﺩﻡ ﺁﻣﺪ ﻧﻤﺎﺯ ﻧﺨﻮﺍﻧﺪﻡ، 🔹 ﺑﻪ ﺑﺎﺑﺎﯾﻢ ﮔﻔﺘﻢ : ﻧﻤﺎﺯ ﻧﺨﻮﺍﻧﺪﻡ، ﮔﻔﺖ : ﺧﻮﺏ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺨﻮﺍﻧﯽ، ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺗﻮﯼ ﺟﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﯿﺎﺑﺎﻥ، ﮔﻔتم : ﺑﺮﻭﯾﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺑﮕﻮﯾﯿﻢ ﻧﮕﻪﺩﺍﺭ. پدﺭ ﮔﻔﺖ : ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﻛﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﯾﮏ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﭽﻪ ﻧﮕﻪ ﻧﻤﯽﺩﺍﺭﺩ، ﮔﻔﺘﻢ : ﺍﻟﺘﻤﺎﺳﺶ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ . ﮔﻔﺖ : ﻧﮕﻪ ﻧﻤﯽﺩﺍﺭﺩ . ﮔﻔﺘﻢ : ﺗﻮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﮕﻮ. ﮔﻔﺖ : ﮔﻔﺘﻢ ﻛﻪ ﻧﮕﻪ ﻧﻤﯽﺩﺍﺭﺩ، ﺑﻨﺸﯿﻦ. ﺣﺎﻻ ﺑﻌﺪﺍً ﻗﻀﺎ ﻣﯽﮐﻨﯽ . دیدم ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﻏﺮﻭﺏ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻔتم ﺑﺎﺑﺎ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﻣﯽﮐﻨﻢ، ﭘﺪﺭ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﺷﺪ، ﺍﻣﺎ ﮔﻔتم: "پدﺭ، ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺑﺪﻩ ﻣﻦ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺑﮕﯿﺮﻡ ." 🔹 ﻣﯽﮔﻔﺖ ﺳﺎﮐﯽ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ، ﺯﯾﭗ ﺳﺎﮎ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ، ﯾﮏ ﺷﯿﺸﻪ ﺁﺏ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ . ﺯﯾﺮِ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﻫﻢ ﯾﮏ ﺳﻄﻞ ﺑﻮﺩ، ﺁﻥ ﺳﻄﻞ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺁﻭﺭﺩ ﺑﯿﺮﻭﻥ . ﺩﺳﺖِ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ، ﺷﯿﺸﻪ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ، ﺳﻄﻞ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ . ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﻭﺳﻂ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﻭﺿﻮ ﮔﺮﻓﺖ . ✨ ﻗﺮﺁﻥ ﯾﮏ ﺁﯾﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ: "ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺪﺍ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﻨﻨﺪ ﻣﻬﺮﺵ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﻟﻬﺎ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﯾﻢ ﺑﻪ ﺷﺮﻃﯽ ﮐﻪ ﺍﺧﻼﺹ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ،" ﻧﺨﻮﺍﺳﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺧﻮﺩﻧﻤﺎﯾﯽ ﮐﻨﺪ، ﺷﯿﺮﯾﻦﮐﺎﺭﯼ کنید ، 🔹 ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺷﻮﻓﺮ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﯾﺪ ﻛﻪ ﺩﺧﺘﺮﺑﭽﻪ ﻭﺳﻂ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻭ ﺩﺍﺭﺩ ﻭﺿﻮ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ، ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﺩﺧﺘﺮ ﭼﻪ ﻣﯽﮐﻨﯽ؟ ﮔﻔت : ﺁﻗﺎ ﻣﻦ ﻭﺿﻮ ﻣﯽﮔﯿﺮﻡ، ﻭﻟﯽ ﺳﻌﯽ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﺁﺏ ﺑﻪ ﻛﻒ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﻧﭽﮑﺪ . ﺑﻌﺪﺵ ﻫﻢ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ ﺭﻭﯼ ﺻﻨﺪﻟﯽ، ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﺨﻮﺍﻧﻢ . ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺷﻮﻓﺮ ﯾﮏ ﻛﻤﯽ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﮐﺮﺩ ﻭ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﮕﻔﺖ . 🔹 ﺑﻪ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ : ﻋﺒﺎﺱ ﺁﻗﺎ، ﺑﺒﯿﻦ ﺍﯾﻦ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﭽﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﻭﺿﻮ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ . ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦﻃﻮﺭ ﮐﻪ ﺟﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﻣﯽﺩﯾﺪ، ﺩﺭ ﺁﯾﻨﻪ ﻫﻢ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﺍ ﻣﯽﺩﯾﺪ. ﻣﺪﺍﻡ ﺟﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﻣﯽﺩﯾﺪ، ﺁﯾﻨﻪ ﺭﺍ ﻣﯽﺩﯾﺪ، ﺟﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﻣﯽﺩﯾﺪ، ﺁﯾﻨﻪ ﺭﺍ ﻣﯽﺩﯾﺪ. ﻣﻬﺮ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺭ ﺩﻝ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﻫﻢ ﻧﺸﺴﺖ . 🔹ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ : ﺩﺧﺘﺮ ﻋﺰﯾﺰﻡ، ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯽ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﺨﻮﺍﻧﯽ؟ ﺻﺒﺮ ﻛﻦ، ﻣﻦ ﻣﯽﺍﯾﺴﺘﻢ . ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﺍ ﮐﺸﯿﺪ ﮐﻨﺎﺭ ﺟﺎﺩﻩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﻧﻤﺎﺯﺕ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ ﺩﺧﺘﺮﻡ، ﺁﻓﺮﯾﻦ . ﺩﺧﺘﺮ ﻣﯽﮔﻔﺖ : ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ، ﻣﻦ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ . 🔹ﯾﮏﻣﺮﺗﺒﻪ ﺍﺗﻮﺑﻮﺳﯽﻫﺎ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﮐﺮﺩﻧﺪ . ﯾﻜﯽ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﻫﻢ ﻧﺨﻮﺍﻧﺪﻡ، ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ : ﻣﻦ ﻫﻢ ﻧﺨﻮﺍﻧﺪﻡ . ﺷﺨﺺ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻫﻢ ﮔﻔﺖ : ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ ﭼﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺎﻫﻤﺘﯽ ﺍﺳﺖ، ﭼﻪ ﻏﯿﺮﺗﯽ، ﭼﻪ ﻫﻤﺘﯽ، ﭼﻪ ﺍﺭﺍﺩﻩﺍﯼ، ﭼﻪ ﺻﻼﺑﺘﯽ، ﺁﻓﺮﯾﻦ، ﻫﻤﯿﻦ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﻭﺯ ﻗﯿﺎﻣﺖ، ﺣﺠﺖ ﺍﺳﺖ. ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻦ ﺩﺧﺘﺮ ﺍﺭﺍﺩﻩ ﮐﺮﺩ، ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ. ﯾﮑﯽ ﯾﮑﯽ ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﻫﻢ ﮐﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﻧﺨﻮﺍﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﺯ . ﺩﺧﺘﺮ ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﯾﮏ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﻡ ﯾﮏ ﻋﺪﻩ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻧﻤﺎﺯ ﻣﯽﺧﻮﺍﻧﻨﺪ . ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﺷﯿﺮﯾﻦﺗﺮﯾﻦ ﻧﻤﺎﺯ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻡ... ⏺سؤال : آيا خدا به عبادات ما نياز دارد كه فرمان داده نماز بخوانيم و رو به كعبه بايستيم؟ ⏺ پاسخ : اگر همۀ مردم رو به خورشيد خانه بسازند چيزى به خورشيد اضافه نمى‌شود و اگر همه مردم پشت به خورشيد خانه بسازند ، چيزى از خورشيد كم نمى‌شود. خورشيد نيازى به مردم ندارد كه رو به او كنند ، اين مردم هستند كه براى دريافت نور و گرما بايد خانه‌هاى خود را رو به خورشيد بسازند. خداوند به عباداتِ مردم نيازى ندارد كه فرمان داده نماز بخوانند. اين مردم هستند كه با رو كردن به او از الطاف خاص الهى برخوردار مى‌شوند و رشد مى‌كنند. ✨ قرآن مى‌فرمايد : اگر همۀ مردم كافر شوند ، ذرّه‌اى در خداوند اثر ندارد ، زيرا او از همۀ انسان‌ها بى‌نياز است. «اِن تكفروا انتم و مَن فى الارض جيمعاً فانّ اللّه لغنىٌّ حميد»
مرافقه الشهدا: کانال اشنا یی ورفاقت با شهدا https://eitaa.com/morafeghatoshohada
خاطره ای از دکتر زرین کوب : روز عاشورا بود و در مراسمی به همین مناسبت به عنوان سخنران دعوت داشتم ، مراسمی خاص با حضور تعداد زیادی تحصیل کرده و و به اصطلاح روشنفکر و البته تعدادی از مردم عادی، نگاهی به بنر تبلیغاتی که اسم و تصویر را روی آن زده بودند انداختم و وارد مسجد شده و در گوشه ای نشستم ، دنبال موضوعی برای شروع سخنرانی خودم می گشتم ، موضوعی که بتواند مردم عزادار را در این روز خاص جذب کند ، برای همین نمیخواستم فعلا کسی متوجه حضورم بشود ، هر چه بیشتر فکر می کردم کمتر به نتیجه می رسیدم ، ذهنم واقعا مغشوش شده بود که پیرمردی که بغل دستم نشسته بود با پرسشی رشته ی افکار را پاره کرد : ببخشید شما استاد زرین کوب هستید ؟ گفتم : استاد که چه عرض کنم ولی زرین کوب هستم . خیلی خوشحال شد مثل کسی که به آرزوی خود رسیده باشد و شروع کرد به شرح اینکه چقدر دوست داشته بنده را از نزدیک ببیند . همین طور که صحبت می کرد ، دقیق نگاهش می کردم ، این بنده خدا چرا باید آرزوی دیدن من را داشته باشد ؟ چه وجه اشتراکی بین من و او وجود دارد ؟ پیرمردی روستایی با چهره ای چین خورده و آفتاب سوخته ، متین و سنگین و باوقار . می گفت مکتب رفته و عم جزء خوانده ، و در اوقات بیکاری یا قرآن می خواند یا غزل حافظ و شروع به خواندن چند بیت جسته و گریخته از غزلیات خواجه ، و چه زیبا غزل حافظ را می خواند . پرسیدم : حالا چرا مشتاق دیدن بنده بودید ؟ گفت : سؤالی داشتم گفتم : بفرما پرسید : شما به فال حافظ اعتقاد دارید؟ گفتم : خب بله ، صددرصد گفت : ولی من اعتقاد ندارم پرسیدم : من چه کاری میتونم انجام بدم ؟ از من چه خدمتی بر میاد؟( عاشق مرامش شده بودم و از گفتگو با او لذت می بردم ) گفت : خیلی دوست دارم معتقد شوم ، یک زحمتی برای من می کشید ؟ گفتم : اگر از دستم بر بیاد ، حتما ، چرا که نه؟ گفت : یک فال برام بگیرید گفتم ولی من دیوان حافظ پیشم ندارم بلافاصله دیوانی جیبی از جیبش درآورد و به طرفم گرفت و گفت : بفرما مات و مبهوت نگاهش کردم و گفتم ، نیت کنید فاتحه ای زیر لب خواند و گفت : برای خودم نمی خوام ، می خوام ببینم حافظ در مورد امروز ( روز عاشورا ) چی می گه؟ برای لحظه ای کپ کردم و مردد در گرفتن فال . حافظ ، عاشورا ، اگه جواب نداد چی ؟ عشق و علاقه ی این مرد به حافظ چی میشه ؟ با وجود اینکه بارها و بارها غزلیات خواجه را کلمه به کلمه خوانده و در معنا و مفهوم آنها اندیشیده بودم ، غزلی به ذهنم نرسید که به طور ویژه به این موضوع پرداخته باشد . متوجه تردیدم شد ، گفت : چی شد استاد؟ گفتم : هیچی ، الان ، در خدمتتان هستم . چشمانم را بستم و فاتحه ای قرائت کردم و به شاخه نباتش قسمش دادم و صفحه ای را باز کردم : زان یار دلنوازم شکریست با شکایت گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی جانا روا نباشد خونریز را حمایت در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونم یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت این راه را نهایت صورت کجا توان بست کش صد هزار منزل بیش است در بدایت هر چند بردی آبم روی از درت نتابم جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت خدای من این غزل اگر موضوعش امام حسین و وقایع روز و شب یازدهم نباشد ، پس چه می تواند باشد ، سالها خود را حافظ پژوه می دانستم و هیچ وقت حتی یک بار هم به این غزل ، از این زاویه نگاه نکرده بودم ، این غزل ، ویژه برای همین مناسبت سروده شده بیت اولش را خواندم از بیت دوم این مرد شروع به زمزمه کردن با من کرد و از حفظ با من همخوانی می کرد و گریه می کرد طوری که چهار ستون بدنش می لرزید ، انگار داشتم روضه می خواندم و او هم پای روضه ی من بود . متوجه شدم عده ای دارند ما را تماشا می کنند که مجری برنامه به عنوان سخنران من را فراخواند و عذرخواهی که متوجه حضورم نشده ، حالا دیگه می دونستم سخنرانی خود را چگونه شروع کنم . بلند شدم ، دستم را گرفت میخواست ببوسد که مانع شدم ، خم شدم ، دستش را به نشانه ی ادب بوسیدم . گفت معتقد شدم استاد ، معتقد بووودم استاد ، ایمان پیدا کردم استاد ، گریه امانش نمی داد آنروز من روضه خوان امام شهید شدم و.کسانی پای روضه ی من گریه کردند که پای هیچ روضه ای به قول خودشان گریه نکرده بودند . پیشنهاد میکنم هر وقت حال خوشی داشتید ، وقایع روز عاشورا و شب یازدهم را در ذهن خود مرور کنید و بعد ، این غزل را بخوانید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عجایب وزیبایی های خلقت ناب ترین عکسهای حیوانات،پرندگان،حشرات،طبیعت👇👇👇 @ajayebvazibaieha
http://sapp.ir/marka39 کانال متنوع سیاسی.فرهنگی.اجتماعی.خبری مرکا👆👆👆👆👆