کانال قصه های کودکانهپند مادربزرگ_صدای اصلی_195513-mc.mp3
زمان:
حجم:
13.92M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
🍃 پند مادر بزرگ
🌸🍂🍃🌸🌸🌸🌸
کانال قصه های کودکانهکوچ اجباری قسمت دوم_صدای اصلی_257541-mc.mp3
زمان:
حجم:
10.82M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
🍃 کوچ اجباری
🌼قسمت دوم
🍃 سوگند و سام بعد از توضیحات مادر و پدرشان تصمیم می گیرند که در مورد کسانی که جایزه هانس کریستین را برده اند، تحقیق کنند.
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانهکوچ اجباری قسمت سوم_صدای اصلی_257243-mc.mp3
زمان:
حجم:
7.65M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
🍃 کوچ اجباری
🌼قسمت سوم
🍃سوگند و سام تصمیم بزرگی برای کمک به بچه های فلسطین می گیرند.
در انتهای برنامه دکلمه ای از کودکی خردسال، در مورد مقاومت کودکان فلسطینی وجود دارد.
All yourarmies, all your fighters, all your tanks, and all your soldiers against the boy, holding the stone standing there all alone. in his eyes
I can see the sun in his smile I can see the moon, and I wonder I only wonder who is weak who is Strong? What is right and what is wrong and, I wish, I only wish that the truth has a tongue.
همه لشکریان ،همه جنگجویان، همه تانک ها و همه سربازان در برابر پسری که سنگی در دست دارد و به تنهایی آنجا ایستاده است.
من می توانم خورشید را در لبخند او ببینم ، من می توانم ماه را در لبخند او ببینم و من متجعبم.
من فقط متجعبم که چه کسی ضعیف و چه کسی قوی است- حق چیست؟ و باطل چیست؟ و من آرزو میکنم کاش فقط حقیقت زبان داشت.
(🍃ترجمه متن بالا:
سرکار خانم زهرا سلیمانی کاریزمه)
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانهدکتر که ترس نداره_صدای اصلی_423549-mc.mp3
زمان:
حجم:
9.27M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
🌼 دکتر که ترس نداره
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانهبازی در یک روز طوفانی_صدای اصلی_414557-mc.mp3
زمان:
حجم:
9.66M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
🌼بازی در یک روز طوفانی
🍃کفشدوزک کوچولوی قصهی ما همراه دوستانش، بچه جیرجیرک و نینی شاپرک، روی یه شاخه گل سرخِ قشنگ نشسته بودن و ...
😍بهتر است ادامهی داستان را بشنوید👆
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانهکلاغی که صدای خوبی نداشت_صدای اصلی_423538-mc.mp3
زمان:
حجم:
9.26M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
🐧کلاغی که صدای خوبی نداشت
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانهسوسک سیاه فراموشکار_صدای اصلی_102586-mc.mp3
زمان:
حجم:
10.74M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
🌼سوسک سیاه فراموشکار
🍃سوسک سیاه مهربان در باغچه ای زندگی می کرد. اما یک مشکل بزرگ داشت.
سوسک سیاه فراموشکار بود. چیزهایی که می گفت را فراموش می کرد.
یک روز خاله عنکبوت می خواست به بازار برود. او بچه اش را به خاله عنکبوت سپرد ...
🌸🍂🍃🌸